بازگشت

مكاتب فكري معاصر با امام


خداوند، به قدرت بي منتها و دانش وسيع خود، گنجينه هايي از دانش خود را بر خاندان رسالت افاضه و موهبت فرموده و ايشان را به زيور دانش آراسته است، اين گنجينه ها، مجموعه اسرار علوم و معارف است كه خداوند آن را در اختيار امامان شيعه كه رهبران حقيقي بشرند قرار داده و ايشان را در جميع امور رهنمون و راهبري نموده است. دانشي كه فرا سوي آن را نمي توان در بيان گنجاند، امامان شيعي پرچمداران و خزائن دانش الهي و حافظان اسرار توحيدند. امام هادي نيز كه در زمره ي امامان شيعه و در كادر خاندان رسالت قرار دارد، از ويژگي دانشي گسترده و جامع، برخوردار مي باشد، به طوري كه سمبلهاي شكوفان دانش و فرهنگ وي عقول را حيران و انديشه ها را به اعجاب واداشته است.



[ صفحه 80]



بياناتي از قول امام هادي در زمينه ي صفات خداوند و تنزيه و تقديس پروردگار روايت شده كه مضمون آن در تحف العقول آمده است. مثلا امام مي فرمايد: خداوند را جز به همان گونه كه خود، وصف نموده است، نمي توان توصيف كرد، كجا مي توان خدا را وصف نمود، خدائي كه حواس از دركش عاجزند، و اوهام و انديشه ها بدو نرسند تصورات به كنه او پي نبرند، در ديده ها نگنجد، با همه نزديكيش دور است، و با همه ي دوريش نزديك است كيفيت و چگونگي را او پديد آورده و از چگونگي مبراست و مكان را او آفريده در حالي كه مكاني ندارد او از كيفيت و چگونگي بر كنار است، يكتاي يگانه است شكوه و جبروتش عظيم و اسماء او منزه و پاك است.

امام دهم همچون پدران و اجداد خود در علم و دانش سر آمد روزگار بود، درخشش او در مدت حياتش احترامي شگفت و بيرون از حد تصور در قلوب همگان ايجاد كرده بود، نامه آن حضرت در رد پيروان معتقد به تفويض و جبريون و اثبات عدل و حد ما بين جبر و تفويض، از فرازهاي شگفت آور دوره ي امامت وي محسوب مي شود و بسيار مورد تعمق و توجه مي باشد. امام هادي (ع) در ضمن نامه، نظريه ي پيروان هر دو عقيده را با منطقي ترين اصول مردود اعلام كرده و اسراري از علوم و حقايق آن و دقايقي چند از امور را به قلم پاسخ فرموده است ما براي شناخت هر چه بيشتر خطوط و الفباي فكري اين پيشواي فرهنگ گستر ترجمه آن نامه را در اينجا يادآور مي شويم تا پژوهشگران را، راهي به سوي روشنائي و دريچه اي فراسوي حقيقت فراهم آيد. با توضيح و شناخت ايدئولوژي امام هادي



[ صفحه 81]



توان ويژگي دانش را در وجود ممتاز ايشان دريافت. باشد كه اين طريق گذرگاهي براي وصل به معرفت و استنباط حقايق برتر گردد. امام در نامه اي كه به عنوان پاسخ به اهل جبر و تفويض مي نويسد با استناد به آيات و احاديث، استدلال و منطق خود را بيان كرده و ابطال عقايد جبر و تفويض را روشن فرموده است، ما ابتداء براي ورود به بحث پيرامون نامه ي امام ناچار از بيان مقدمه اي درباره قضا و قدر و نقش آن در تكامل روحي و رشد اجتماعي جامعه خواهيم بود. دكتر شريعتي با تحليل جامعه شناسانه به تعريف و تنقيد از قضا و قدر پرداخته و مي گويد:

قضا و قدر آن چنان كه پدر و مادرها و قيافه هاي حرفه اي مذهبي در محيط ما فهميده و مي فهمند و متأسفانه آن چنان كه اين تعليمات و آموزشهاي غلط بما فهمانده اند نه تنها قضا و قدر اسلامي نيست كه اساسا ضد اسلامي است و نه تنها ضد قضا و قدر اسلامي است بلكه ضد همه احكام و قرآن و مسئوليت ها و وظائف و نفي كننده اصل رسالت و نبوت و وحي و دعوت دين مي باشد. اگر آنچنان كه آنها مي گويند هر چه پيش مي آيد و هر كس هر چه مي كند و هر جور هست از پيش معين است و بر او تحميل مي شود و اراده ي هيچ كس در سر نوشتش دخيل نيست، پس پيامبران براي چه آمده اند و ارشاد خلق چه مفهومي دارد و بايست و نبايست يعني چه؟ اين جبر الهي برخلاف صفت الهي بودنش، سوغات زرتشتي هاست و به همين جهت است كه پيغمبر اسلام مي گويد: (القدريه مجوس هذه الامه) جبريون مجوس امت اسلام محسوب مي شوند. بعدها كه صوفيگري هندي از شرق و فلسفه و خيال



[ صفحه 82]



بافي يوناني از غرب، به كمك دستگاه خلافت هاي كاذب، رايج و رونق يافت، اين فكر ضد انساني و ضد اسلامي نيز طرح شد. در اينجا ذكر نكته اي لازم است و آن اينكه امام هادي در مفاد نامه خود اصول ابطال جبريه و مفوضه را بيان فرموده و با شيواترين كلام مي فرمايد: قرآن را بايد به عنوان ملاك تحقيق، قرار داد. «در آيه اي از قرآن مي خوانيم: كل نفس بما كسبت رهينه» (هر فردي در گرو، دستاورد خويش است) حتي در قيامت، سرنوشت هر كسي تحقق نوشته محتوم قبلي و جبري خارج از اراده او نيست، قرآن كه براي يك پژوهنده ضد مذهبي از نظر شناخت حقيقت اصلي عقايد اسلامي، سند معتبر و مهمتر از القاءات و آموزشهاي پدران و مادران و مدعيان رسمي علوم مذهبي، كه مغزشان را انبوهي از مسائل فلسفي و يا صوفيگري و يا افسانه هاي اسرائيلي و غير اسرائيلي كه در كتابهاي مذهبي ما راه يافته فراگرفته روشن و قاطع و همه كس فهم، همگان را مخاطب قرار داده مي گويد: «يوم ينظر المرء ما قدمت يداه» (قيامت روزي است كه فرد، آنچه را به تلاش و كوشش خويش، پيش فرستاده است مي نگرد)!

قرآن همواره تكرار مي كند كه هر قومي و جامعه اي كه در تاريخ نابود شده است، به خاطر آن بوده است كه خود بر خويش ستم كرده اند! حتي عليرغم فلسفه ماترياليسم ديالكتيك و جبر تاريخ و فلسفه ماركسيسم كه تغيير و تحول جامعه ها را بر اساس عوامل مادي و غير انساني توليدي و به ضرورت تضاد موجود در زيربناي اجتماعي و بالاخره به تبع قانون مادي حركت جبري تاريخ تفسير مي كند و اراده



[ صفحه 83]



و انديشه انسان را در تغيير سرنوشت اجتماعي خود دخيل نمي شمارد، حتي آن را معلول علل خارجي از فكر و اختيار انسان تحليل مي نمايد، قرآن هر تغيير و تحولي را در نظام فكري يا اجتماعي يك جامعه معلول تغيير طرز تفكر و احساس و روح اجتماعي و وضع زندگي و نظام حاكم بر جامعه خويش اعلام مي كند و مي گويد: ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم يعني (خداوند وضع هيچ ملتي را تغيير نمي دهد تا اينكه آن ملت خودشان را تغيير دهند.) به عبارت ديگر تغيير شرايط و اوضاع اجتماعي منوط به تغيير رويه و طرز كردار آن اجتماع است، اساسا به جاي اينكه خودمان فلسفه بافي كنيم و يا به فلسفه بافي ها و معارف ارتجاعي اين و آن گوش دهيم و آنگاه براي قضا و قدر و آثار آن در زندگي انسان علم نمائي و فضل فروشي و تحقيقات متافيزيكي كنيم، يا برعكس، تحليل هاي روشنفكرانه و انتقادهاي مترقيانه و مصلحانه نمائيم. خيلي ساده تر و روشن تر و مطمئن تر مي توان به مطالعه و پژوهش در طرز فكر و شيوه زندگي و نوع كار و مبارزه شخصيت هاي نمونه اسلام راستين و نخستين بپردازيم آنگاه در خواهيم يافت كه بي شك معناي قضا و قدر را، آنها بهتر از اكثر علما و فلاسفه و عرفا و عوام مسلمان مي فهمند. خواهيم دانست كه اين عقيده (قضا و قدر) هيچ كس را از تلاش و جهاد و اراده و مسئوليت و كار براي تغيير سرنوشت جامعه و نظام زندگي و انتخاب شيوه ي انديشه و اخلاق انساني باز نداشته و بلكه بيشتر به حركت و سازندگي سوق مي دهد و باز خواهيم يافت كه آنها از قضا و قدر اسلامي جبر متافيزيكي را استخراج و استنباط نكرده اند قضا و



[ صفحه 84]



قدر به مفهوم اسلامي به مسلماني، عامل حركت و پيشرفت و قبول فداكاري و مسئوليت و استقبال از خطر و مرگ در راه هدف و دعوت به مبارزه با انحطاط، فساد و ستم بوده است اينكه هر چه پيش آيد بايد پيش مي آمد. و فقير و ذليل را خدا فقير و ذليل كرده و غني و عزيز را او غني و عزيز آفريده به اين معني كه خود ما هيچ نقشي در اين سرنوشت نداشته ايم و چون هر كاري از قبل معين شده، هر تلاشي براي تغيير وضع بيهوده است. از وقتي براي قضا و قدر اينگونه كه ملاحظه شد تفسير گرديده است اسلام محو شده و مسلمين مانده اند! و عامل انحطاط و تن دادن به وضع موجود اين تفسير را رايج كرده است، آنها كه با تاريخ اسلام آشنا هستند خوب مي دانند كه اصولا اين تفسير و اين معنا را اول بار، بني اميه و علماي وابسته به اين رژيم ننگين، در ذهن خلق رواج داده اند و پيداست چرا چنين كردند! فكر جبرالهي اختراع آنهاست و بعد هم فيلسوفان و صوفيان به آن اضافاتي پرشاخ و برگ دادند و آن را به صورت مكتب علمي و فلسفي اسلامي درآوردند وگرنه قرآن نه تنها بر اساس مسئوليت و اراده انساني سخن مي گويد و هم جامعه و هم فرد را مسئول مي داند بلكه در يك فرد هر يك از اعضاء او را به طور مشخص صاحب مسئوليت اعلام مي كند و جدا جدا مي گويد: در «ديدن» در «شنيدن» و در «فهميدن» و احساس كردن و قضاوت كردن، چشم و گوش و دل مسئول هستند. (ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسئولا) آري از چشم و گوش و دل مسئوليت مي خواهند و بايد در فكر دگرگوني و تحولي در خود باشيم.



[ صفحه 85]



از رهگذر همين بدآموزيها، استعمار كه همواره در كمين نشسته، بهترين سودها را برده و تا زماني كه اينگونه برداشتي از قضا و قدر داشته باشيم باز منافعي عايدش مي شود و هميشه مي كوشد تا در چهره هاي گوناگون از آن بهره برداري كند و به نفع آمال شيطاني خود از آن سود جويد حال ببينيم كه مفوضه كيانند؟ مفوضه يا آنها كه معتقد به اختيار و آزادي بي حد و بدون قيد و شرط انسان هستند گروهي از مسلمان نام ها هستند كه معتزله ناميده مي شوند، معتزله مكتبي ساختگي در قبال مكتب تشيع (اسلام راستين) مي باشد كه از پيروان حسن بصري بوده كه بعدها به وسيله واصل بن عطاء از وي اعتزال جسته يعني جدا شده و به گوشه ايي رفتند و معتقداتي را ساخته و پرداخته اند.

تقريبا مثل ليبرال هاي زمان خودمان بودند و اعتقاد داشتند كه بايد از فرهنگ غرب (يونان) در علوم اسلامي داخل نمود نوعي آزاد انديشي وابسته به غرب را دارا بودند از آن جمله مي گويند انسان آزاد مطلق است و هر چه مي كند اختيار تام دارد و كسي در او تأثيري و بر او اختياري و تسلطي ندارد در واقع اين مكتب اراده و تسلط و اوامر و نواهي خدا را نفي كرده و انسان را محور همه ي امور و پديده ها مي داند يعني او را از سلطه قوانين الهي بي نياز و رها و آزاد صرف مي داند بر اساس يكي از اعتقادات آنها خداوند انسان را آفريده است و او را رها نموده و ديگر كاري به كار او ندارد. دسته دوم كه قدريه يا جبريون ناميده مي شوند پيروان ابوالحسن اشعري بوده كه رهبر ايشان منسوب به ابوموسي اشعري است ابوالحسن اشعري ابتداء به روش



[ صفحه 86]



معتزله معتقد بود و حتي سالها قلم خود را در راه تبليغ و نشر عقايد معتزله به كار برده و خود را در استخدام تدريس و تعليم اين مكتب درآورده بود اما ناگهان روزي اعلام مي كند كه ديگر معتزلي نيست بلكه مكتب ديگري دارد و آن مكتب جبريه است بر پايه باور داشت هاي اين مكتب ساختگي انسان مجبور است و هر عملي را كه انجام مي دهد خدايش اراده كرده كه انجام مي دهد، انسان در اين حالات، واسطه و آلتي براي اجراء مقاصد الهي بيش نيست اين طرز فكر چنانكه گفته شد، عامل انحطاط و ارتجاع و سقوط جامعه شده و انسان و اجتماع را از اريكه قدرت و عزت و حكمت و پيشرفت فرود مي آورد و او را موجودي بي اراده، نامسئول و بي لياقت جلوه مي دهد و همه امكانات و استعدادها و حركت هاي او را نفي كرده و در مسير عزلت و ذلت و پستي قرار مي دهد.

از نظر تاريخي معتزله عده اي از متفكران مسلمان بودند كه در آغاز نخستين نيمه قرن دوم هجري در شهر بصره فراهم آمدند و به نام معتزله مشخص گرديدند، عقايد و جنبش آنان چنان به سرعت انتشار و انجام يافت كه قسمت مهمي از نخبه مسلمانان با فرهنگ، به اين نام اختصاص يافتند، بغداد كه در دوره ي چندين حكومت، مركز امپراطوري عباسي بود، مركز مكتب آنان شد، زماني اصول عقايد اين فرقه نيز به عنوان اصول عقايد رسمي مذهب تسنن مورد قبول و شيوع واقع گرديد. مثلا مأمون و معتصم به حمايت معتزله برخاستند، اينان در زمان امام صادق (ع) فراوان شدند و بعدها نيز پراكنده و پيشرفت نمودند در زمان امام دهم گروهشان متشكل تر شده بود،



[ صفحه 87]



مكتب اشعري كه همان مكتب جبريون است به وسيله ابوالحسن اشعري رونق بيشتري يافت و اعتقاد به جبر را كه در زمان بني اميه و به دست علماي خود فروخته دستگاه اموي پيدا شده بود رواج داده از آن حمايت نمود و از معتزله كه خود ابتداء بدان مسلك گرويده بود بريد و به جبريه پيوست اين طرز فكر بعدها مذهب رسمي تسنن شد و متوكل از مدافعان اين عقيده شد با اين تصريحات مي توان موقعيت امام هادي (ع) را در زمان رهبري و پيشوائي مشخص نموده و تخمين زد.

در هياهوي اين قيل و قال ها پيشواي دهم شيعه مورد پرسش و ملجأ پناهندگان واقع مي شود و رسالت الهي خويش را در راه روشنگري و تبيين حقايق ايفاء مي كند، نامه ره گم كردگان را، به شيوائي و زيبائي پاسخ مي گويد و هدف و مطلوب ايشان را آشكار و معين مي كند. اينك با شناخت و تصويري كه از محيط وي پيدا نموده ايم نامه اي را كه به ايشان نوشته شده است در اينجا مطرح مي كنيم توجه علاقه مندان را به اصل نامه را با مطالعه كتاب تحف العقول نوشته عالم خردمند (حراني) جلب مي كنيم.

نامه حضرت در رد اهل تفويض و جبر و اثبات عدل و اختيار.

از حضرت علي بن محمد (امام هادي) درود بر شما و بر هر كه خواهان پيروي از راه راست است رحمت و بركات او نيز بر شما باد، نامه شما به من واصل گرديد و آنچه درباره اختلاف شما در امر دين و بحث پيرامون تقدير و سرنوشت يادآور شده بوديد فهميدم. نيز سخنان گروهي از شما را در مورد جبر و برخي كه درباره ي تفويض اظهار



[ صفحه 88]



كرده بوديد و پراكندگي و تشتت نظر شما را در باب اين مطلب و گسستن و تجزيه شما از يكديگر و دشمني و خصومتي كه ميان شما پديد آمده است دريافتم، از من خواسته بوديد كه همه اين مسائل و موارد را كه دريافته ام براي شما بيان كنم، خدايتان رحمت كناد.

اولا آگاه باشيد كه ما در آثار و اخبار فراواني كه بدست آمده، نظر كرديم و دريافتيم كه سخن همه كساني كه خود را پابند به اسلام مي دانند و كساني كه در مورد خداي عزوجل چيزي مي فهمند و اطلاعي دارند قولشان از دو حال خارج نيست: يا سخن آنها بر طبق اصول حق و حقيقت است كه بايد از آن پيروي كرد و يا گفتارشان بر اساس باطل و انحراف است كه بايد از آن اجتناب ورزيد. جميع افراد امت اسلام بدون اختلاف در اينكه قرآن حق است، اتفاق و اجماع دارند، و اين اصل يعني حقانيت قرآن را همه فرقه هاي اسلامي قبول داشته و شكي در آن ندارند كه قرآن صحيح و درست است، البته به طور حتم چنين اصلي صحيح و اتفاق آنها بر صحت اين امر، منطقي مي باشد، جميع امت اسلام كه چنين مي گويند تا اينجا درست است و تا اينجا به راه راست رفته اند زيرا طبق گفته رسول خدا (ص) كه مي فرمايد: امت من بر گمراهي و ضلالت اتفاق نكنند اين مطلب مستدل است. و نيز گزارش گران حديث گفته اند كه پيامبر فرموده است، هر آنچه مورد اتفاق امت است حق مي باشد و اين اصل در صورتي درست است كه بعضي از افراد با برخي ديگر اختلاف نداشته باشند. قرآن حق است زيرا اختلافي بر سر مساله تنزيل و تصديق آن نيست و وقتي خود قرآن گواه خبري باشد و آن را صحه گذارد ولي عده اي منكر آن



[ صفحه 89]



خبر شوند، لازم است كه آن عده نيز بدان خبر اعتراف كنند و آن را بپذيرند زيرا آنها كل قرآن را قبول داشته و بر آيات آن صحه گذاشته و بر درستي آن هماهنگي دارند اما اگر آن عده از افراد، خبر مواقق و مورد صحه قرآن را منكر شوند و از آن تمرد ورزند، از كادر امت اسلام خارج شده اند.

اولين خبر و گزارشي كه صحت و درستي آن از قرآن به دست مي آيد و قرآن بدان گواه است، خبري است كه مطابق قرآن و مورد تصديق آن است و در آن هيچگونه اختلاف نظري نيست و آن اينكه پيغمبر فرموده است:

من در ميان شما دو چيز گران قيمت و ارزشمند را به جاي مي گذارم: كتاب خدا (قرآن) و عترت خودم (خاندان) تا زماني كه به اين دو متوسل و متمسك شويد هرگز گمراه نشويد و اين دو هيچگاه از يكديگر جدا نشوند تا در سر حوض به پيشگاه من آيند. مي توان شواهد و دلايل اين حديث را در نص صريح قرآن يافت چنان كه خداوند در آيه اي از قرآن مي فرمايد:

بطور قطع ولي شما خدا و رسولش مي باشد و نيز آن كساني كه ايمان آوردند و آنان كه نماز را بر پا دارند و زكات را در حال ركوع بپردازند و هر كس پيرو اوامر خدا و فرستاده ي او و كساني كه ايمان آورده اند باشند، در حقيقت با پيروي خود دوستدار ايشان است و در كادر حزب الله مي باشد و مسلما حزب الله پيروزمندانند.

علماي عامه (اهل سنت) اخباري روايت كرده اند كه حضرت امير (ع) در حال ركوع انگشتري را به رسم صدقه به فقيري داد و خدا



[ صفحه 90]



نيز از او قدرداني كرد و به همين مناسبت آيه مذكور را درباره ي او نازل فرمود، و ما دريافتيم كه رسول خدا (ص) اين مطلب را در نزد بسياري از پيروان خود اعلام كرد و فرمود: هر كه را من مولا و رهبر او هستم علي نيز او را مولا و رهبر است و هم به علي فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسي هستي با اين تفاوت كه پس از من باب پيامبري مسدود است. و نيز با دست يابي به ره آوردهاي احاديث خواهيم ديد كه پيامبر فرمود: علي است كه وام مرا به عهده گرفته و به عنوان جانشين مي پردازد و هموست كه به وعده ام عمل كند بنابراين اوست جانشينم بعد از من.

بدين ترتيب اولين خبر كه از آن خبرهاي ديگر نيز به دست آمده، خبري است درست و مورد اتفاق همگان و در پيشگاه مسلمانان صحيح و اختلافي در آن وجود ندارد. و از طرف ديگر اين خبر موافق با قرآن است و چون قرآن به درستي و صحت آن خبر گواهي مي دهد و نيز مدارك و شواهد ديگري هم دارد كه حاكي از صحت آن است امت مسلمان بايد پذيراي آن باشد و به ضرورت و قطعيت آن اعتراف كند، به دليل اينكه، اين قبيل خبرها را قرآن تائيد كرده، چنان كه آيات قرآن گوياي آن است و با قرآن موافق هستند و قرآن نيز با اين دسته و روايات موافق است. آنگاه به آن دسته از اخبار و رواياتي مي رسيم كه حقيقت دارند و از قول رسول اكرم بوسيله ي راستگويان، يعني از ائمه (ع) رسيده كه مردماني مورد اطمينان و معروف آن ها را نقل كرده اند، اقتداء و پيروي از اين دسته اخبار و احاديث بر هر مرد و زن مؤمن واجب و ضروري است و جز افراد



[ صفحه 91]



كينه توز و لجوج از آن سرپيچي نمي كنند و اين بدان جهت است كه فرمايشات خاندان محمد (ص) با سخنان خدا در ارتباط و پيوستگي مي باشد. چنان كه خداوند در قرآن مي فرمايد:

بطور قطع آنان كه خدا و رسولش را مي آزارند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و بر ايشان عذابي كه شخصيت آن ها را در هم مي كوبد، آماده ساخته است. نظير چنين آيه اي را در سخن رسول خدا (ص) مي يابيم كه مي فرمايد: هر كه علي را برنجاند مرا آزرده است و هر كه مرا آزار دهد خدا را آزرده است و هر كس خدا را بيازارد به زودي از او انتقام گرفته خواهد شد. (البته مشابه اين روايت اما در جهت عكس محتواي آن، از قول نبي اكرم به اين مضمون (روايت شده است): هر كه علي (ع) را دوست دارد گوئي مرا دوست داشته است و هر كه مرا دوست دارد گوئي خدا را دوست داشته است، با جمع بندي روايات فوق و آيه مذكور به خوبي مي توان ارتباط گفتار پيامبر و خاندان او را با سخنان خدا دريافت. از سوي ديگر پيامبر اكرم درباره ارسال علني به عنوان نماينده به سوي بني وليعه مي فرمايد:

(مسلما به سوي ايشان مردي را مانند خود مي فرستم كه وي خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند برخيز اي علي و به سويشان روانه شو، و نيز در آن هنگامه ي بزرگ روز جنگ خيبر مي فرمايد حتما فردا مردي را به سوي جنگ با آنها مي فرستم كه خدا و رسولش را دوست مي دارد، و خدا و رسولش نيز متقابلا او را دوست مي دارند و او مردي است يورش برنده، بدون اينكه از دشمن بگريزد و هرگز به دشمن پشت نمي نمايد تا اينكه خداوند بدست



[ صفحه 92]



او قلعه را بگشايد و پيروزي را به دست او قرار دهد. رسول خدا پيش از فرستادن او به سوي دشمن پيروزي را اعلام فرمود در حالي كه ياران وفادارش غرق در استماع كلامش بودند و ارتش مسلمانان به انتظار فردا دقيقه شماري مي كرد، چون طلوع خورشيد آغاز فردا را نمايان ساخت، پيامبر علي (ع) را به حضور طلبيد و به او فرمان داد كه به سوي دشمنان خدا رود، و او را براي كسب اين افتخار برگزيد. چنان كه او را شخصيتي نيرومند و يورش آور كه از دشمن نهراسد و فرار نكند ناميد و او را دوستدار خدا و رسولش معرفي كرد و فرمود: خداوند و رسولش هر دو او را دوست مي دارند.

اين مقدمه مشروح را بيان داشتيم تا راهنماي مقصودمان شود. حال در مورد جبر و تفويض و حالت بين آن دو توضيح مي دهم: به نيرو و ياري خداست چنان كه ما بايد در تمام امور به او تكيه و توكل كنيم. ابتداء مي پردازيم به گفتار امام صادق (ع):

ايشان در ضمن بيان اين مطلب پيرامون جبر و تفويض مي فرمايد: نه جبر است و نه تفويض بلكه حالتي بين آن دو مي باشد (يعني نه مي توان گفت امور بندگان بر اساس جبر مطلق است و نه بر پايه تفويض بلكه حالتي بينابين آن دو است).

حالت ميان جبر و تفويض كه مورد نظر امام است حالتي است كه داراي مفاهيمي مي باشد اين مفاهيم عبارتند از:

1- تندرستي، 2- آزادي راه، 3- مهلت كافي، 4- اندوخته و توشه زندگي از قبيل مركب (وسائل ضروري زندگي)، 5- انگيزه شخصي در انجام كارها، اين پنج عامل از شرايط تحقق حالت



[ صفحه 93]



بينابيني جبر و تفويض است، كه امام صادق آنها را به نام جوامع فضل و عنايت الهي دانسته است.

هر گاه يكي از اين عوامل وجود نداشته باشد و شخصي در شرايط عدم موجوديت يكي از آن عوامل به سر برد تكليف از او ساقط مي باشد.

امام صادق (ع) يك اصل اساسي را كه بايد مردم در راه شناخت و درك آن باشند گزارش داده و قرآن نيز آن را تأييد كرده و گوياي آن است. از طرفي آيات هم مؤيد و گواه آن مي باشند، به دليل اينكه نبي اكرم و خاندان او در گفتار خود از حدود قرآن خارج و منحرف نمي شوند، چنانچه اگر احاديثي به ما رسيد، ضرورتا بايد گواه آن را در قرآن جستجو كنيم، اگر در قرآن يافتيم و آيات را موافق آن ديديم همين كافي است كه آن احاديث صحيح و درست باشد و پيروي از آنها به حكم عقل واجب مي گردد. در اين صورت اگر كسي مخالف و معاند آن حديث شد معلوم است كه مغرض و كينه ورز است. و چون به پيروي از فرموده امام به تحقيق و پژوهش نشستيم و رسيديم به آنجا كه امام مي فرمايد حالت ميان جبر و تفويض در كارها مورد اهميت و منظور نظر است و از سوي ديگر جبر و تفويض را رد كرده است مي توان دريافت كه محققا قرآن هم به بهترين وجه گواه آن است و فرموده امام صادق (ع) نيز از آن برداشت مي شود و به همين ترتيب متوجه خواهيم شد كه اگر خبر و حديث ديگري را هم كه از قول امام نقل كرده اند بايد با قرآن كاملا موافق و مطابق باشد اگر نبود خبر درست نيست از امام صادق (ع) سؤال شد كه آيا خداوند بنده هاي



[ صفحه 94]



خود را به گناه مجبور مي كند؟ امام در پاسخ فرمود خداوند عادل تر از آن است كه نظام جبر را بر كسي تحميل كند و باز به او عرضه داشتند: آيا كارها را يكسره به بندگان وانهاده است ايشان در جواب مي فرمايند: خدا عزيزتر و مسلط تر بر آنهاست كه كارها را واگذار به آنان گرداند. در يك مصاحبه امام صادق (ع) در پاسخ سؤال يكي از شاگردانش در مورد تشريح و تصوير پديده نه جبر و نه تفويض و حالت ميان آن دو مي فرمايد:

انسان داراي دو پاست هر گاه يكي را بلند كند و روي يك پا بايستد مفهوم حالت بينابيني تفسير مي شود زيرا جبر در مورد او اينكه حتما بايد روي يك پا بايستد و نمي تواند بهر تقدير يك پاي ديگر خود را نيز بلند كند ولي اختيار دارد كه يك پاي خود را بلند كند باز از آن حضرت روايت شده كه فرموده است: مردم درباره عقيده به تقدير و سرنوشت به سه دسته تقسيم مي شوند يك گروه آنان كه تصور مي كنند همه كارها به انسان واگذار شده است، كه اين دسته تسلط خدا را بر انسان سست دانسته در نتيجه ي داشتن چنين عقيده اي محكوم به هلاكتند گروه دوم آنان كه تصور مي كنند خداي قادر متعال بندگان خود را بر گناه و تخلف از قوانين فطري مجبور مي كند و آنان را خارج از حد توان و قدرتشان تكليف نموده است، اين دسته نيز خدا را در قضاوت و پيش داوري خود ستمباره و ستمگر دانسته و فرجام چنين عقيده اي هم هلاكت و نابودي است. گروه سوم معتقدند كه خدا به بندگانش به اندازه طاقت، فرمان تكليف داده است و تكليف بيش از حد توان نكرده است و معتقدند كه انسان هر گاه كار خوب



[ صفحه 95]



كند، خدا را بر اين توفيق سپاس گويد و هر گاه بر اثر جهل مرتكب بدي شود از خدا طلب عفو و آمرزش نمايد. مسلماني كه چنين گرايش فكري داشته باشد، شخصي است كه به رشد فكري و بلوغ عقلي رسيده است بنابراين با تحقيق در زمينه ي روايات مي توان دريافت كه امام گزارش داده است كه: هر كس پيرو عقيده جبر و يا تفويض باشد و به آنها گرايد در مسير انحرافي بوده و برخلاف جهت حق سير مي كند. بنابراين من (امام دهم) عقيده به جبر را توضيح دادم و گفتم كه هر كس به آن معتقد گردد، گرفتار خطا و اشتباه است و نيز بيان داشتم كه هر كس هم پيرو عقيده تفويض باشد گرفتار باطل و بيهوده است، فقط اعتقاد به حالت ميان آن دو صحت دارد و شايسته پيروي است.

آنگاه امام صادق (ع) در مقام توضيح مثال برآمده مي فرمايد: لازم است براي هر كدام از اين گرايش هاي فكري مثالي بزنم كه مقصود به ذهن حقيقت گرايان نزديك شود و بررسي و تحقيق آن براي جويندگان آسان شود چنان كه حتي قرآن نيز اينگونه مثالها را تصديق مي كند و در پيشگاه انديشمندان مورد پذيرش خواهد بود ولي به هر تقدير موفقيت در انجام كارها و عدم ارتكاب و آلودگي به گناه و اشتباه به ياري و لطف خدا، تحقق مي يابد.

اما نظام جبر كه اگر كسي پيرو آن باشد در مسير خطا و اشتباه واقع شده است: ايده و گفتار كسي است كه متصور است خداي قادر متعال بشريت را به گناه مجبور كرده و آنها را در كادر حتميت و قطعيت انجام عملي خلاف قرار داده است و يك چنين خدائي با



[ صفحه 96]



اينكه انسان را مجبور به گناه مي كند سرانجام نيز او را مواخذه كرده و عذابش مي نمايد، پر واضح است شخص معتقد به چنين نظامي، خدا را ستمكار و ستمباره پنداشته و او را دروغگو شمرده و كلام الهي را در مورد عدم صدور ظلم از خود باطل و انكار نموده است (در سوره كهف آيه 47) مي فرمايد:

پروردگار به هيچ كس ستم روا نمي دارد و در سوره ي (حج آيه 10) مي فرمايد عذاب تبهكاران به علت آن است كه زمينه عذاب را با دست خود پيش فرستادند و خداوند به هيچ وجه نسبت به بنده اي ستمكار نيست و مي فرمايد: مسلما خداوند به هيچ وجه به مردم ستم نمي كند ليكن مردم به خود ستم مي كنند (آيه 45 سوره يونس) بنابراين با اين قبيل آيات و آيات متعدد ديگر كه به همين مفهوم هستند، هر كس معتقد باشد كه مجبور به انجام گناه مي باشد گناه خود را به خدا نسبت داده و او را در عقوبت بنده ي مجبور به گناه، ستمگر نمايانده است و هر كه خدا را ستمكار داند قرآن را دروغ پنداشته و هر كه قرآن را دروغ بداند به فتوي و آراء علماء امت كافر است، به طور كلي عقيده جبريون چنين خلاصه مي شود:

اعتقاد به مجبور بودن در گناه.

منجر مي شود به:

گناه خود را به خدا منسوب كرده.

منتهي مي شود به:

خدا را در عقوبت بنده ستمكار شمرده.

نتيجه مي شود به:



[ صفحه 97]



قرآن را تكذيب كرده.

منجر مي شود به:

هر كه قرآن را دروغ پندارد.

در نتيجه: كافر مي باشد.

در اينجا امام هادي مي فرمايد: بايد براي اعتقاد به جبر مثالي بزنيم و آن اين است: كسي غلامي دارد كه اين غلام هيچ از خود اختياري ندارد، از ماديات و ثروت دنيا چيزي دارا نمي باشد، مالك و صاحب اين برده به بي چيزي و فقر مطلق او آگاه است و با اينكه مي داند كه او چنين است به او دستور مي دهد تا به بازار رود و چيزي بخرد و بياورد و پولي هم براي خريد به او نمي دهد با اينكه به خوبي مي داند جنس مورد نياز، صاحبي دارد كه وي جنس را در ازاي دريافت پول مي دهد و بايد قيمت جنس را بپردازد تا جنس تحويل داده شود. از طرفي مالك اين بوده، خود را شخصيتي عادل منصف، خردمند و بي جور و ستم معرفي مي كند با اين اوصاف غلام خود را مورد تهديد قرار داده مي گويد: اگر فلان جنس مورد نياز را نياورده او را كيفر مي دهم با اينكه مي داند صاحب جنس مورد نياز، از غلام جلوگيري به عمل مي آورد و مي داند كه غلام پول آن را براي پرداخت ندارد و اربابش نيز پولي به او نداده با اين وصف او را روانه بازار مي كند تا جنس مورد نياز را بياورد. اما در انجام هدفش كسي او را مانع مي شود مگر آن كه پولي بدهد و آن را بخرد و فرض اين است كه غلام پولي در اختيار ندارد نتيجه اين مي شود كه نوميد و تهي دست پيش اربابش برمي گردد و اربابش نيز چون او را دست خالي مي بيند



[ صفحه 98]



بر او خشم مي گيرد و او را تحت شكنجه و كيفر قرار مي دهد نتيجه اين مثال اين است كه:

آيا اقتضاي عدالت و خردمندي ارباب اين نيست كه غلام را مورد عذاب و شكنجه قرار ندهد؟ با وجودي كه مي داند وي صاحب چيزي و پولي نيست و پولي هم به او نداده است كه در قبالش از او چيزي مطالبه كند؟ حال اگر او را مورد شكنجه و كيفر قرار دهد بر او ستم و تعدي روا داشته است و آن عدل و خردمندي و صفات ديگر كه خود را بدان ستوده ابطال و انكار كرده است و اگر آن غلام را كيفر ندهد تهديد و وعده خود را تكذيب كرده و به دروغ او را مورد تهديد قرار داده است. و همان طوري كه مي دانيد دروغ و ستم هر دو با عدل و خردمندي ناسازگار و آن را نفي مي كند. بنابراين با استشهاد به اين تضاد و تناقص مي توان به بي پايگي و سستي عقيده جبر پي برده و آن را باطل دانست، اساسا خداوند برتر از آن است كه آنها مي گويند برتري و عظمتي كه خاص اوست، به هر تقدير با اين توضيحات هر كس گرايشي به عقيده جبر پيدا كند يا به مطلبي كه مستلزم و محصول جبر است اعتقاد داشته باشد، به خدا ستم كرده و او را به ستم و تجاوز نسبت داده است. به دليل اينكه براي شخص مجبور به گناه، اثبات عقوبت نموده است و از طرفي هر كه پندارد خدا، انسان را به انجام گناه، مجبور مي گرداند به همين قياس بايد معتقد باشد كه خداوند عذاب را از آنها دور مي كند و به عبارتي آنها را مورد عذاب قرار نمي دهد و در نتيجه هر كس تصور كند كه خداوند انسان گنه كار را عذاب نمي كند او را دروغگو شمرده و وعده هاي او را دروغ پنداشته



[ صفحه 99]



و آيات او را در اين مورد بي اساس و دروغ دانسته است. (آري! هر كس خطايي كند و خطا و گناه، او را فرا گيرد به تدريج همه اعمال و افكارش خطا و گناه مي شود) چنين شخصي در زمره تبهكاران دوزخي بوده و در آن همواره جاويد خواهد بود سوره بقره آيه 67 مي فرمايد: به طور قطع كساني كه از راه ستم مال يتيمان را بربايند و بالا كشند معادل آن است كه گوئي شكم خود را از آتش انباشته مي كند اينان به زودي در آتش فروزان دوزخ درافكنده خواهند شد. سوره نساء آيه 11 مي فرمايد: (مسلما كساني كه به آيات ما كافر شوند به زودي آنان را در آتشي سوزان، خواهيم افكند و هر گاه در دوزخ پوستشان رشد كرده و روئيده شود پوست آنها را تغيير داده و تبديل به پوست ديگري مي كنيم تا عذاب را بهتر احساس كنند محققا خداوند عزيز و حكيم است، آري آيات بسياري در اين مورد وجود دارد كه مي توان آنها را به عنوان شاهد ذكر كرد، كساني كه تهديد خدا را دروغ شمارند و يك آيه از قرآن را تكذيب كنند گرفتار كفر شده و در گروه كساني هستند كه خداوند درباره آنان مي فرمايد: آيا به قسمتي از كتاب خدا ايمان آورده و به قسمت ديگر آن كافر مي شويد سزاي كساني كه چنين روش ناستوده اي دارند جز اين نيست كه در دنيا رسوا و ذليل و روز قيامت به شديدترين عذاب گرفتار آيند و خدا از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست. آري ما مي گوئيم خداي متعال، افراد انساني را بر طبق كردارشان پاداش مي دهد و بر طبق كارهاي بدشان عقوبت مي كند زيرا به آنها اختيار و استطاعت عطا فرموده است و به همين جهت است كه به آن ها امر و نهي نموده چنان كه قرآن كه مجموعه



[ صفحه 100]



امر و نهي و حقايق است بدان گويا مي باشد. (در سوره انعام آيه ي 160) مي فرمايد: هر انساني يك كار خوب به پيشگاه ما عرضه دارد ده برابر آن را پاداش خواهد گرفت و هر كس كار بدي عرضه دارد مطابق همان كار بد كيفر و سزا مي بيند و هيچ كس به هيچ وجه ستم نخواهد ديد و در آيه (28 سوره ي آل عمران) فرموده است: روزي بيايد كه هر انساني آنچه كه خوبي كرده باشد حاضر ببيند و هر كس بدي انجام داده باشد، آرزو كند اي كاش ميان او و اعمال بدش فاصله ي زيادي بود و با اين حساب خداوند شما را از خود برحذر داشته و اعلام خطر مي كند در آيه 17 سوره مؤمن مي فرمايد: (امروز همان روزي است كه هر كس بر طبق اعمالي كه انجام داده است پاداش داده مي شود امروز در دادگاه ما ستمي وجود ندارد.)

اين قبيل آيات، بيانات خداوند است كه صريحا جبر و گرايشگران بدان را نفي مي كند. اينگونه آيات در قرآن بسيار است و ما آن را مختصر كرده تا سبب طولاني بودن بحث نشود (و بالله التوفيق).



[ صفحه 101]