بازگشت

نيازهاي فكري جامعه و پاسخگويي امام به آنها


در مناقب «ابن شهر آشوب» آمده كه روزي متوكل به ابن سكيت گفت: از ابن رضا در مورد مساله عصاي موسي پرسش كن و نتيجه ي تحقيقات خود را به من گزارش بده، ابن سكيت نيز به خدمت امام هادي شرفياب شد از حضرت سئوال نمود، چرا خداوند موسي (ع) را با عصا برانگيخت و سمبل مبارزه او را عصا قرار داد، و عيسي (ع) را قادر به شفاي كور مادرزاد و جذامي و احياء مردگان ساخته و اساس انگيزش و فلسفه بعثت پيامبر اسلام محمد (ص) را قرآن و با شمشير عدالت تحكيم فرمود. امام (ع) در پاسخ مي فرمايد: خداوند موسي را به اين دليل با عصا و دست نورافشان سفيد و درخشنده برانگيخت كه چون روزگار موسي، عصر غلبه سحر و جادو بر افكار توده مردم بود، موسي نيز مجهز به چوب دستي ظاهرا ساده اما در حقيقت مرموز و ماوراء طبيعي گرديد كه اساس و بنيان جادو و سحر را در هم كوبيد و ديده ي خردمندان و عميق انديشان را به خود معطوف ساخت و حجت را بر آنها تمام كرده و دلايلي منطقي حاكي از وجود خدائي قاهر و نفي خدايان زميني بر مردم ارائه داد، اما اساس انگيزش عيسي و تجهيز او به قدرت شفاي كور و جذامي و احياء مردگان به فرمان خدا در روزگاري جلوه گر شد



[ صفحه 125]



كه در آن فن طبابت و علم پزشكي به اوج ترقي رسيد و مساله توجه به مسائل پزشكي در آن عصر غالب موضوعات ديگر را تحت الشعاع قرار داده بود به همين سبب عيسي مسلح به سلاح شفاي كور و بهبودي جذامي و احياء مردگان به فرمان خدا شده ديده محافل و مراكز پزشكي و توده مردم را به سوي خود جلب مي كند و بدين وسيله بر آنها غلبه يافته و مبهوتشان مي سازد علت تجهيز و تسليح پيامبر اسلام محمد (ص) به قرآن و شمشير عدل گستر نيز پاسخ به نياز زمان و توجيه معاكس وضع آن روزگار است، دوران پيامبر عصر حاكميت شمشير و شعر و خطابه بود، دوراني كه در آن ارزشها، معياري جز شمشير و شعر نداشت و در واقع مردم غالبا تحت تأثير و نفوذ اين دو عامل بودند، قرآن مجموعه اي از آواي طبيعي و ندايي فطري بر آن همه بيدادگري هاي لفظي و شعري و طنيني روح نواز بود كه از عمق قاموس و مركز خروشان هستي برآمد و بر عمق جانها نشست و شمشير ندايي قاطع و صلايي جانكاه و انعكاس روح خشونت و ستمگري مرسوم در ميان عرب بود قرآن راهنامه ائي تابناك كه بر تارك هستي مي درخشد و شمشير سلاحي كوبنده كه خيل ستم پيشگان را فرو مي نشاند. قرآن برنامه و كارنامه اي جاويد كه تار و پود شعر و لفاظي هاي پوچ عرب را محكوم و رسوا ساخت و شمشير عدالت الهي، سلاحي كه زورمندان زرپرست، تزوير پيشه را كه علف هاي هرزه ئي بر سر راه كمال انساني هستند به نيستي و هلاك مغاك مي افكند و بدين گونه حجت را بر توده مردم به ثبوت رسانده است در تحف العقول نيز گوشه اي از كاوشها و جويشها و پرسشهائي كه از امام شده منعكس است كه صحنه اي



[ صفحه 126]



از آن را در مناظره و مباحثه ميان موسي بن محمد بن الرضا و يحيي بن اكثم كه در تالار كاخ خليفه رخ داده است بازگو مي كند، موسي بن محمد بن الرضا مي گويد روزي بر سبيل اتفاق برخوردي با يحيي بن اكثم داشتم كه در نوشته اي از من چند سئوال پيرامون مسائل مختلف نموده بود، كه پاسخ آن را به وقت ديگر موكول ساختم. در همين گير و دار خود را به برادر ارجمندم علي بن محمد (امام هادي) رساندم، و عرضه داشتم فدايت شوم يحيي بن اكثم در مكتوبي از من چند سئوال كرده كه نظر و پاسخ خود را بر آنها اظهار دارم، حضرت تبسمي كرد و فرمود آيا تو نظر خود را در مورد آن مسائل ابراز داشتي وي مي گويد: خير، امام مي فرمايد چرا؟ مي گويد اينگونه مسائل را كه او از من سئوال نمود از حوزه ي شناخت و آگاهيم دور است و قادر به پاسخ آنها نمي باشم حضرت مي فرمايد: مسائل يحيي بن اكثم چيست او مي گويد تمام پرسشها را با امام در ميان گذاشتم و اولين سئوال را چنين مطرح كردم:

يحيي بن اكثم در مورد آيه اي از قرآن پرسيده است كه خداوند مي فرمايد: قال الذي عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك (سوره نمل آيه 40) (شخصي كه مقداري از علم كتاب را مي دانست به سليمان گفت من تخت بلقيس را پيش از بر هم زدن پلك چشمهايت براي تو حاضر مي كنم) شخص مورد نظر در آيه، آصف بن برخيا وزير سليمان (ع) مي باشد سئوال اين است كه آيا پيامبر خدا طبق اين آيه ممكن است محتاج به دانش آصف باشد. به همين ترتيب يك سري سئوالات ديگر را يحيي بن اكثم پرسيده بود كه



[ صفحه 127]



يك يك از امام پرسيده شد و پاسخ آنها را امام بعد از طرح تمام سئوالات بيان فرمود.

دومين سئوال: آيه اي از قرآن مي گويد «و رفع ابويبه علي العرش و خرواله سجدا» (سوره يوسف آيه 100)

يعني يوسف والدينش را بر تخت نشاند و همه براي او سجده كنان بر زمين افتادند، آيا يعقوب و فرزندانش كه پيغمبر بودند براي يوسف سجده كردند.

(سومين سئوال: آيه از قرآن مي گويد:)

(فان كنت في شك مما انزلنا عليك فاسئل الذين يقرؤن الكتاب) سوره يونس آيه 94.

اگر تو شك داري در آنچه به تو فرو فرستاديم از كساني كه كتاب مي خوانند سئوال كن آيا اين آيه خطاب به كيست اگر مخاطب خود پيامبر باشد او در شك بوده و اگر خطاب به ديگري است پس قرآن به چه كسي نازل شده است؟

چهارمين سئوال: خداوند مي فرمايد:

و لو انما في الارض من شجره اقلام و البحر يمده من بعد سبعه ابحر ما نفدت كلمات الله) سوره لقمان آيه 26.

اگر هر چه درخت در زمين است به قلم تبديل شود و دريا مركب و هفت دريا به آن اضافه گردد، كلمات خدا به پايان نرسد منظور از اين درياها چيست و كجا واقع شده اند؟

سئوال پنجم: خداوند مي فرمايد:

فيها ما تشتهي الانفس و تلذ الاعين (سوره زخرف آيه 71)



[ صفحه 128]



در بهشت آنچه نفس بخواهد و ديده لذت برد موجود است. دل آدم خواست گندم بخورد و از آن خورد پس چرا عقوبت شد.

سئوال ششم: او يزوجهم ذكرانا و اناثا (سوره شوري آيه 49)

يعني خداوند مؤمنان را يا با مردان به تزويج درآورد و يا با زنان مزدوج سازد - خداوند در اين آيه مردان را با مردان به تزويج در آورده با اين حال همو مرداني را كه با يكديگر آميزش مي كردند (هم جنس گرايي در ميانشان بود) عقوبت كرده است.

سئوال هفتم: چرا گواهي يك زن در يك مورد كافي و نافذ مي باشد در صورتي كه خداوند در آيه 29 سوره طلاق مي گويد: در شهادت، دو مرد عادل را گواه بگيريد (و اشهدوا ذوي عدل منكم).

سئوال هشتم: سئوالي درباره خواجه (يعني كسي كه خنثي است و حالتي بين زن بودن و مرد بودن در او به چشم مي خورد به عبارت ديگر نه زن است و نه مرد) كه در مورد وراثت او بنا به گفته حضرت علي (ع) حكم بر آن است كه عورتش مورد تحقيق واقع شود يعني دستگاه تناسلي او مورد بررسي قرار گيرد اشكال در اينجاست كه چه كسي بايد دستگاه تناسلي خواجه را مورد بررسي و وارسي قرار داده تا جنسيت او را به اثبات رساند اگر مردان وارسي و تحقيق كنند ممكن است كه خواجه زن باشد و مرداني كه به او نظر كرده اند گناه است و اگر زنان وارسي و تحقيق كنند چه بسا كه خواجه مرد باشد و زناني كه به او نظر كرده اند گناه است و اگر خواجه خود اظهار كند و گواهي دهد مورد قبول نخواهد بود زيرا او براي منفعت و جلب سود ابراز عقيده مي كند.



[ صفحه 129]



سئوال نهم: در مورد مردي است كه بر سر رمه گوسفند خود آمده و مي بيند كه چوپان با يكي از آن گوسفندان جماع مي كند و چون چشمش به صاحب گله افتد گوسفند را در ميان گله رها مي كند و خود را كنار مي كشد اين گوسفند چگونه بايد ذبح شود و آيا خوردن گوشت گوسفندان اين گله جايز است يا خير؟

سئوال دهم: در مورد نماز صبح كه چرا بايد حمد و سوره آن را بلند بخوانيم با اينكه از نمازهاي روز است و فقط بايد نمازهاي شب را با قرائت آشكار و بلند خواند.

سئوال يازدهم: در مورد اينكه علي (ع) به اين جرموز كه قاتل زبير بود فرمود: قاتل زبير (فرزند صفيه) را به دوزخ مژده ده و با اينكه حضرت، امام بود چرا او را نكشت.

سئوال دوازدهم: به من بگو چرا علي (ع) در جنگ صفين فرمان بكشتن مخالفان در حال حمله و مخالفان در حال گريز داد و دستور داد تا زخميان صفين را بكشند، در صورتي كه روز جنگ جمل فرمان داد سربازان گريخته و زخميان را نكشند و اصولا فرمان كشتن صادر نكرد و فرمود: هر كس به خانه خود رفته و پنهان و متحصن شود در امان است و هر كه اسلحه ي خود را بر زمين نهد در امان است، چرا چنين كرد اگر حكم اول صحيح و درست است بنابراين حكم دوم نادرست است؟

سئوال سيزدهم: برايم توضيح بده درباره مردي كه اقرار و اعتراف به لواط كرده است كه آيا حد دارد يا حد از او ساقط است؟ امام به برادر خود موسي بن محمد بن الرضا مي فرمايد به يحيي بن



[ صفحه 130]



اكثم پاسخ بنويس! برادرش عرضه مي دارد چه بنويسم؟ امام مي فرمايد بنويس به نام خداوند بخشايشگر مهربان، نامه تو كه خدايت به راه حق هدايت كند به من رسيد و مقصودت اين بود كه ما را آزمايش كني و ما را رنجيده خاطر نمائي تا بلكه بدين وسيله راهي براي عيب جويي ما پيدا كرده باشي به هر حال اگر پاسخ نارسا باشد خداوند تو را طبق نيتي كه داري پاداش دهد ما پاسخ مسائلت را شرح مي دهيم خوب گوش كن و فهمت را رام ساز و حواست را جمع كن و فكرت را متوجه و متمركز كه حجت بر تو تمام است والسلام.

اما جواب سئوال اول: در مورد كلام خدا پرسيدي كه «گفت آن كه مقداري از علم كتاب را مي داند» آن شخص آصف بن برخيا بود، سليمان (ع) از درك آنچه آصف بن برخيا مي دانست عاجز نبود ولي او خواست به امت خود كه جن و انس بود بفهماند حجت خدا و جانشين پس از خودش آصف است و نيز مقداري از دانش سليمان به فرمان خدا به طور امانت به آصف سپرده شده بود اين مقدار از علم و دانش را سليمان خود به آصف فهمانده بود تا درباره ي امامت و دليل امامت او اختلافي نباشد. چنان كه به خود سليمان در زمان حيات داود (ع) دانشي تفهيم شده بود تا نبوت و امامتش پس از وي به رسميت شناخته شود و حجت بر خلق تمام باشد.

پاسخ دوم: اما سجود يعقوب و فرزندانش به منظور اطاعت از فرمان خدا و دوست داشتن يوسف (ع) بود چنانچه سجده فرشتگان بر آدم (ع) براي خود آدم نبود بلكه نشانه اطاعت از فرمان خدا و ابراز علاقه و دوستي فرشتگان نسبت به آدم (ع) بود، و سجده ي



[ صفحه 131]



يعقوب و فرزندانش كه يوسف با آنها بود سجده شكر به درگاه خدا بود و فلسفه ي سجده شكر آنها اين بود كه تفرق آنها را تبديل به تجمع كرده و آنها را موفق به گرد هم آيي و زيارت يكديگر ساخته بود، آيا ملاحظه نمي كني كه يوسف (ع) در اين هنگام براي شكر و سپاسگزاري از خدا مي گفت: پروردگارا تو به من پادشاهي دادي و علم تأويل خوابها عنايت فرمودي... الخ.

پاسخ سوم: در مورد اينكه «اگر در شكي از آنچه بر تو نازل كرده ايم از كساني كه كتاب مي خوانند سئوال كن» مخاطب آيه رسول خداست و پيامبر اسلام آنچه بر او نازل مي شد شكي نداشت ولي نادانان مي گفتند چگونه خداوند رسولي از جنس فرشتگان مبعوث نكرده است، ميان ما و پيامبر او در خوردن و آشاميدن و بازار رفتن هيچگونه فرقي نيست، خدا به پيغمبرش وحي كرد كه از گروه كتاب خوانها (اهل كتاب) و اهل قرآن در حضور اين نادانان بپرس و ببين آيا، خدا پيش از تو رسولي مبعوث كرده جز اينكه او هم غذا مي خورده و در بازارها راه مي رفته و اعمالي كه تو انجام مي دهي انجام مي داده بنابراين تو نيز مانند آنهايي به هر حال خداوند مي فرمايد «اگر شك داري» با اينكه پيامبر خود شكي نداشته است و اين خطاب براي رعايت اصول عدالت و انصاف است چنان كه در سوره آل عمران آيه 54 در آيه مباهله خطاب به مسيحيان مي فرمايد: اي پيامبر به مسيحيان بگو بيا پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را دعوت كنيم و گرد هم آئيم و به درگاه خدا زاري كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم و اگر پيامبر از قول



[ صفحه 132]



خدا مي فرمود كه لعنت و مباهله را از درگاه خدا براي شما بخواهيم مسيحيان هرگز پذيراي چنين سخني نبودند با اينكه خدا مي دانست پيامبرش همه پيامهاي او را مي رساند و هرگز دروغگو نيست و نيز پيامبر هم مي دانست كه در اظهار و ابلاغ خود راستگوست، ولي دوست داشت اين مسئله از طرف خود، عادلانه و منصفانه طرح و بررسي شود و از طرفي خطاب به پيامبر در آيه مزبور خطاب به همه امت و همه افراد انساني است زيرا پيامبر نماينده ي خلق و خالق مي باشد و خطاب به او جنبه ي خطاب به عموم را دارد مثلا در جايي از قرآن ضمن خطاب به پيامبر حكم را متوجه ديگران مي كند چنان كه مي فرمايد:

يا ايها النبي اذا طلقتم النساء...

اي پيامبر وقتي زنان خود را طلاق مي دهيد... الخ كه در اينجا ظاهرا خطاب به پيامبر است اما باطن خطاب متوجه ي ديگران است.

پاسخ چهارم: در مورد اينكه «اگر آنچه درخت در زمين است قلم شد و دريا مركب و هفت دريا به آن دريا اضافه شود تا كلمات خدا نوشته شوند كلمات خدا به پايان نمي رسد. واقعا هم چنين است زيرا اگر همه ي درختان دنيا قلم شوند و درياها مركب و چشمه هائي نيز از زمين بجوشند و همه مركب شوند همه قلم ها و مركبها تمام شود اما كلمات خدا پايان نپذيرد و آن هفت دريا عبارتند از چشمه گوگرد، چشمه نمر، چشمه برهوت، چشمه طبريه، چشمه گرم ما سبندان چشمه گرم افريقيه كه معروف به زبان است و چشمه بحرون و كلمات



[ صفحه 133]



خدا كه در واقع پاياني ندارد ما ائمه اهل بيت هستيم، فضائل و دانش ما درك نشود.

پاسخ پنجم: اما در مورد بهشت كه سئوال كرده بودي، بهشت داراي همه نوع خوراكي و همه جور نوشيدني و انواع و اقسام بازيها مي باشد كه دل هر چه را آرزو كند و چشم از هر چه لذت برد مهيا و فراهم است. و خداوند همه اين نعمت ها را براي آدم (ع) مباح و مجاز فرمود و درختي را كه خدا آدم و حوا را از خوردنش غدقن كرد درخت حسد بود كه به آنها سفارش كرد تا خدا بهر كس از مردم فضيلتي و نعمتي و استعدادي داد به ديده حسد ننگرند و آدم (ع) فراموش كرد و به ديده حسد نگريست، خداوند در او اراده و تصميمي بر اجراي اين فرمان نيافت.

پاسخ ششم: در مورد كلام الهي كه مي فرمايد: (اويزوجهم ذكرانا و اناثا) يا به آن ها مردان را جفت كند و يا زنان را، اين بدان معنا است كه خداوند براي آنها در يك رحم دو فرزند پسر و دختر قرار مي دهد، به دو قلو هم جفت يا زوجان مي گويند يعني دو زوج كه هر يك جفت ديگري است چنان كه در سوره شوري قبل از همين آيه خداوند مي فرمايد: به هر كس بخواهد دختر عطاء مي كند و به هر كس اراده كند پسر مي بخشد و يا اينكه پسرها و دختران زيادي به آنها مي بخشد (همدمشان مي سازد) و هر كس را بخواهد طبق مصلحتي ناز او (عقيم) مي سازد زيرا او را دانا و قدرتمند است و معاذ الله كه خداي متعال مقصودش همان طرز فكري باشد كه تو داري و خود را به آن مي فريبي و مي خواهي با اين توجيه و تعبير غلط راهي براي



[ صفحه 134]



ارتكاب به گناه بيابي چنان كه خدا مي فرمايد: (هر كس اين عمل را انجام دهد و آلوده به گناه شود، عذابش در روز قيامت دو چندان، و در آتش دوزخ همواره خوار و درمانده خواهد بود (اگر توبه نكند)

پاسخ هفتم: در مورد شهادت يك زن كه قابل قبول و اجرا است. گواهي قابله (ماما) مي باشد كه شهادت او البته به شرط رضايت، سنديت دارد و قابل اجرا است و اگر رضايت نباشد حداقل بايد دو زن به جاي يك مرد در موارد ضروري شهادت دهند زيرا نمي توان به جاي مرد شخص ديگري قرار داد و اگر تنها يك نفر باشد سخن او با قسم مورد پذيرش و قابل قبول است.

پاسخ هشتم: در مورد بيان علي (ع) راجع به شخص خواجه (خنثي) اين است كه براي تعيين جنسيت او مي فرمايد: مردي عادل كه هر كدام آئينه اي در دست دارند بايد براي تحقيق به خواجه نگاه كنند به اين ترتيب كه خواجه پشت سر اين گروه عادل، برهنه مي ايستد و آنان در آينه هاي خود مي نگرند تصويري از دستگاه تناسلي او را در آينه مي بينند و بدين وسيله حكم مي كنند.

پاسخ نهم: در مورد مردي كه مشاهده مي كند چوپاني با يكي از گوسفندان در حال جماع است اگر آن گوسفند را بشناسند بايد ذبح كنند و بسوزانند و اگر نشناسند گله گوسفندان را به دو بخش تقسيم كنند و قرعه كشي كنند و وقتي قرعه به نام نصفي از گوسفندان اصابت كرد نصف ديگر را رها كنند و اين نصف را هم به دو قسمت تقسيم كنند و پيوسته چنين كنند تا دو گوسفند از نتيجه ي قرعه كشي ها بماند، بايد در ميان آن دو گوسفند قرعه كشند به نام هر كدام



[ صفحه 135]



درآمد آن را ذبح كنند و بسوزانند تا بقيه گوسفندان گله نجات يابند

پاسخ دهم: در مورد نماز صبح كه بايد بلند خوانده شود زيرا پيامبر اسلام نماز صبح را در تاريكي مي خواند و قرائتش وابسته به نماز شب (مثل مغرب و عشاء) شد.

پاسخ يازدهم: اما در مورد سخن علي (ع) درباره قاتل زبير كه ابن جرموز باشد اين بود كه فرمود او را به دوزخ بشارت ده به اين سبب بود كه رسول خدا (ص) نيز چنين فرموده بود، ابن جرموز در جنگ نهروان به همراه خوارج بود و علي (ع) او را در بصره نكشت چون مي دانست كه او در فتنه نهروان كشته خواهد شد.

پاسخ دوازدهم: در مورد اينكه پرسيدي علي (ع) اهل صفين را در حال هجوم و فرار هر دو مي كشت و زخميان صفين را نيز اجازه كشتن مي داد، و روز جنگ جمل علي (ع) فراري را تعقيب نمي كرد و زخميان را نمي كشت و هر كس سلاح خود را كنار مي گذاشت امانش مي داد، و هر كس به خانه خود پناهنده مي شد نيز در امان بود، علت و فلسفه چنين كارهائي اين بود كه رهبر سپاه جمل كشته شده بود و حامل و پشتيباني نداشتند كه به سوي او باز گردند و دوباره جنگ را از سر گيرند، مردم به خانه خود برگشتند و دست از جنگ كشيده و مخالفت را كنار گذارده بودند و قصد تفرقه نداشتند، راضي بودند كه شمشير از آنها برداشته شود، قضاوت و عدالت در مورد ايشان اقتضا مي كرد كه شمشير از آنها برداشته شود و از آزارشان خودداري گردد زيرا كمك براي ادامه ي جنگ نطلبيدند ولي مردم صفين به يك ستاد فرماندهي مستعد و رهبري مقتدر بر مي گشتند و اسلحه و زره



[ صفحه 136]



و نيزه و شمشير در اختيارشان گذاشته مي شد و مركز فرماندهي جايزه و صله به آنها مي داد و از آنها پذيرائي مي كرد و بيمارانشان مورد عيادت و درمان واقع مي شدند و شكسته عضوها تحت پوشش درماني و پانسمان قرار مي گرفتند و زخميان معالجه و معاينه مي شدند و به هر كس پياده بود وسيله سواري داده مي شد و به هر كس كه برهنه بود پوشاك مي دادند و بالاخره آنها را به جنگ و كشتار برمي گردانيدند. آري به همين دلايل بود كه علي (ع) با اين دو گروه يكسان رفتار نكرد چون حكم جنگ با خداپرستان را مي دانست. و تمام اين نكات را برايشان توضيح مي داد و هر كه روگردان بود كشته مي شد و يا اينكه بايد توبه مي كرد.

پاسخ سيزدهم: در مورد مردي كه به عمل همجنس گرايي اعتراف كرده است، چون دليل و بينه، بر او اقامه نشده و داوطلبانه اعتراف كرده امام به حق مي تواند از طرف خدا مجرمي را مجازات كند يا از طرف خدا منت بر او نهاده عفو و گذشت نمايد آيا كلام خداوند را نشنيدي كه مي فرمايد «اين است عطاي ما» بنابراين اي ابن اكثم ما تو را به همه چيزهائي كه از ما پرسيدي خبر داديم آن را بدان نامه ي پاسخ به سئوالات بعد از مدتي كوتاه بدست ابن اكثم رسيد، او نيز نامه را گشود و مطالعه نمود و آنگاه به متوكل گفت، ما ديگر دوست نداريم تا از اين مرد در مورد چيزي سئوال كنيم، زيرا او بدون چون و چرا پاسخ همه سئوالات را مي دهد و نقطه ضعفي براي تعنت و عيبجوئي و انتقاد باقي نمي گذارد.

آري امام هادي در اين جبهه نيز پيروزمندانه و آگاهانه سرافراز



[ صفحه 137]



و ممتاز، امامت و پيشوائي خود را جلوه گر مي سازد وي پناهگاه توده امت مسلم در زمان خويش بوده مسلمانان پاكدل و آگاه و متعهد در تمام كارهاي مهم و مشكلات به او روي مي آوردند و در تمام سختي ها و ناملايمات، همدمي جز حجت خدا و پيشواي رزمنده و آگاه خود امام هادي نداشتند و عليرغم سياهكاريها و تباهكاريهائي كه دژخيمان دستگاه خلافت به ظاهر اسلامي در محيط ايجاد كرده بودند امام والاي شيعه راهبر و سائق مسلمانان فداكار و مسئول به سوي كمال و حقيقت اسلام راستين بود و با رهبري هاي خردمندانه و آگاهانه خود موج اختناق ها، تحميرها، استثمارها، به دار آويخته شدنها و شهيد شدنها، زبان در كام فرو بستنها و فرسودگي و پوسيدگي در سياه چال هاي زندان گونه كه وحشتكده اي بيش نبود، در هم كوبيد و پاسخي عالمانه به همه نسلها در همه عصرها در فضاي تاريخ منعكس ساخت.