بازگشت

نگرش عميق سياسي امام


پيشواي دهم شيعه روشن بيني زيادي را از خود بروز داده اند كه جملگي آنها در اين مختصر و جيزه نگنجد و در شمار عدد نيايد، اما ضرورتا دو نمونه از بزرگواريهاي خارق العاده و روشن بيني او را در اينجا يادآور مي شويم تا بدين وسيله شمول عنايت الهي را براي ذات مقدس اين امام همام اثبات نمائيم.

شبلنجي شافعي در كتاب خود به نام نور الابصار ص 165 و شيخ مفيد و ديگر دانشمندان و مورخان منصف از خيران اسباطي روايت كرده اند كه مي گويد:

وارد مدينه شدم به نزد امام هادي (ع) رفتم. حضرت از من پرسيد كه واثق چگونه بود. عرض كردم در كمال سلامت و صحت بود، ده روز است كه از پيش او آمدم. فرمود: مردم مدينه مي گويند كه او مرد! گفتم من از همه ي توده مردم به واثق نزديكتر هستم و اطلاعم در مورد حال وي بيشتر از ديگران است، حضرت فرمود ان الناس يقولون ان قدمات. يعني: مردم مي گويند كه واثق مرده است! وقتي اين سخن را فرمود، فهميدم كه منظورش از مردم، خودش را مي گويد و سپس بعد از سكوتي كوتاه فرمود جعفر متوكل چه مي كند؟ گفتم به بدترين حال در محبس، زنداني است.



[ صفحه 140]



فرمود: به زودي او خليفه خواهد شد، سپس فرمود: ابن زيات چه مي كرد؟ گفتم: مردم با او هستند و فرمان فرمان اوست و امور مردم به دست او انجام مي شود، فرمود رياست بر او شوم و نامبارك خواهد شد!

آنگاه اندكي خاموش شد، بعد فرمود: از اجراي مقدرات الهي و احكام خداوند چاره و گريزي نيست. اي خيران بدان كه واثق مرد، جعفر متوكل به جاي برادر بر سرير خلافت نشست، و ابن زيات هم كشته شد.

گفتم: فدايت شوم، اين وقايع چه وقت اتفاق افتاد؟ حضرت فرمود: شش روز پس از بيرون آمدنت! چند روزي بيش نگذشته بود كه قاصد متوكل به مدينه آمد و همانگونه كه امام فرموده بود گزارش داد.