بازگشت

وحشت عوامل سرسپرده رژيم و دستور تفتيش خانه ي امام در مدينه


مسعودي و سبط جوزي گزارش مي دهند كه:

يحيي بن هرثمه مي گويد خليفه عباسي مرا براي حركت و هجرت امام علي نقي (ع) به مدينه فرستاد تا وي را به سامرا رسانم. زيرا موقعيت و مقام امام هادي در مدينه و توجه و گرايش مردم به او در دستگاه خلافت به طرز ماهرانه و حسابگرانه اي توجيه شده بود و دستگاه خلافت به امام خوش بين نبود. يحيي بن هرثمه مي گويد وارد مدينه شدم ديدم مردم آن ديار غريو فرياد و شيون برآوردند كه هرگز



[ صفحه 156]



مانندش را نشنيده بودم.

مردم شهر را خاموش كردم سوگند ياد كردم كه مأمور آزار و اذيت به امام نشده ام، سپس خانه امام را جستجو كردم در آنجا به جز قرآن و كتابهاي علمي و كتب سودمند چيزي نيافتم به همين سبب امام در چشمم شكوهمندي خاصي يافت و هيبتي بزرگ قلبم را فرا گرفت، در راه، كمر به خدمت حضرت بستم و وسائل آسايش او را از هر جهت فراهم نمودم زيرا نفود و جاذبه علي بن محمد، مرا از خود بي خود كرده بود.

آري نفوذ و سيماي پر هيبت امام در روح و روان توده مردم بيشتر از آن است كه در بيان گنجد. مردم حق جو قلبشان تسخير جذبه امام شده بود، به همين جهت بود كه مردم مدينه با ورود يحيي بن هرثمه به شيون و فرياد برخاستند و بانگ اعتراض برآوردند تا آنجا كه مأمور اعزامي خود مي گويد: شبيه آن را تا كنون نديده و نشنيده بودم. تمام اين صحنه ها حاكي از ترسي است كه در وجود سرسپردگان خلافت عباسي بود، حكايت هجرت امام به سوي سامرا چنان بود كه نماينده خليفه عباسي مأمور اعزام امام، تحت تأثير نفوذ و جاذبه حضرت، به تجليل و تعظيم شخصيت وي مي پردازد و در مسير، به خدمت امام مي كوشد و نيز وقتي امام را به اجلال و اكرام تمام به سامرا مي آورند و به دربار متوكل عباسي مي برند، هيبتي عظيم در خليفه از ديدار وي به وجود مي آيد به گونه اي كه شروع به احترام و تجليل و اعزاز مي نمايد و حضرت را در كنار خويش مي نشاند و با او وارد مذاكره مي شود چنان كه چندين بار در گذشته در برخورد با امام



[ صفحه 157]



مراسم احترام را به جا آورده بود.