بازگشت

توطئه سياسي متوكل و انتقال امام به سامراء


شبلنجي الشافعي در صفحه 165 كتاب خود مي گويد:

حكايت شده كه انگيزه انتقال و عزيمت امام هادي از مدينه به سامرا، نامه اي بود كه عبدالله بن محمد حكمران و نماينده متوكل در مدينه به خليفه عباسي نگاشت و در نامه عبدالله بن محمد، انواع دغل بازيها و حقه بازيها و اتهامات و مكذوبات محض را بر اساس تحريك حس سعايت و تملق و تقرب به دستگاه خلافت، براي متوكل مرقوم كرده بود، قصدش از اين همه گزارشات خائنانه و چاپلوسانه تثبيت مقام خود و اذيت و آزار امام هادي بود. حضرت نيز وقتي از سعايت او نزد خليفه مطلع گشت نامه اي به متوكل نوشت و در آن اتهامات حكمران مدينه و تحميلات و تضييقات او را نسبت به وي توضيح داد، متوكل نيز در پاسخ امام، نامه اي نوشت و از وي به خاطر اذيت ها و ناملايماتي كه حكمران مدينه براي ايشان فراهم كرده، پوزش خواست و به ملايمت و شفقت فراوان با امام به طريق مكاتبه، مصاحبت و استمالت نمود و حضرت را با حقه و حيله و دوز و كلك لفظي به حركت و تشريف فرمائي به سوي سامرا دعوت نمود.



[ صفحه 162]



متوكل در قسمتي از نامه از اشتياق خود به ديدار امام سخن مي گويد و مي نويسد:

هر زمان كه نشاط ديدار خليفه را در خود احساس كرديد به سوي سامرا عزيمت كنيد و اگر ميل داريد يحيي بن هرثمه را با سربازاني كه تحت فرمان دارد براي همراهي شما بسيج كنم و در موازات مسير شما راه بپيمايد با شما فرود آيد و با شما بر مركب نشيند، به هر حال يحيي بن هرثمه همه جا در اختيار شماست، ما به يحيي ابلاغ كرده ايم كه در التزام شما به سوي عراق سفر كند. معهذا به درگاه خدا استخاره كنيد و به سوي اميرالمؤمنين كوچ كنيد اين مسلم است كه اميرالمؤمنين آن چنان كه نسبت به شما لطف و مرحمت دارد نسبت به هيچ يك از افراد خانواده ي خلافت و اعيان مملكت ندارد اين نامه را ابراهيم بن عباس در ماه جمادي الثاني سال دويست و چهل و سه نوشته است.

(تذكر اين نكته لازم است كه خلفاي عباسي به پندار غلط تصور مي كردند كه جانشين بر حق پيامبرند و خيال نمي كردند كه خلافت را اساسا غصب كرده اند مع الوصف با تمام فساد و فسوق و فجوري كه داشتند خود را اميرالمؤمنين مي خواندند و اينگونه القاب مقدس و مطهر را ملوث و آلوده مي ساختند در حالي كه بهترين لقبي كه مي توان به آنها داد لقب اميرالفاسقين و اميرالفاجرين است).

نيازي به توضيح نيست كه اين نامه با همه حلاوت در عبارت و لطافت در معنا، بوي تهديد مي دهد و بيش و كم از دخالت امام ابوالحسن هادي در اوضاع سياسي حكايت مي كند و با كنايه و ابهام اين سفر را يك سفر اجباري مي نماياند. امام هادي (ع) خواه ناخواه



[ صفحه 163]



مدينه را به قصد سامرا ترك فرمود، به دليل اينكه امام به هر حال بايد اتمام حجت كند و مردم با ديدن امام خود اميدوار و دلگرم شده و او را تحت مراقبت و مواظبت دستگاه خلافت حس كنند و در نتيجه شور و شعورشان نسبت به حجت خدا افزوده شود و امام نيز مردم و پيروان و مشتاقان راستين خاندان نبوت را مشاهده كند، ديگر اينكه با حركت امام به سوي سامرا و استقرار او در آن ديار دستگاه خلافت را از خود متأثر نمايد و در پيروان و اطرافيان متوكل تأثير گذاشته و نفوذ معنوي كند. البته با همان تشريفات و احترامات كه متوكل وعده داده بود اين سفر برگزار شد اما هنگامي كه موكب امام هادي (ع) به شهر سامرا رسيد متوكل دستور داد خاندان رسالت را به بهانه اينكه هنوز قصر مناسبي جهت اقامت امام تهيه نديده اند در خان الصعاليك فرود آورند خان الصعاليك به معناي خانه ي گدايان مي باشد كه جاي محترم و مجللي نبود هر چند همان طوري كه بعدا خواهيم گفت اقامت امام در آنجا بيش از دو سه روز به طول نيانجاميد كه به خانه آبرومند و آبادي نقل مكان كردند ولي اين نخستين ضربه اي بود كه متوكل بر شخصيت امام هادي فرود آورده بود، متوكل با چنين كردار خود تصور كرده بود كه پسر رسول خدا را سخت كوبيده و مقام شامخ او را درهم شكسته يا دست كم از اوج اعلايش فرود آورده است.

ولي اگر متوكل مي دانست و متوكل هاي ديگر جهان مي توانستند بدانند ملاك و معيار اعتبار انسان در محيط انسانيت چيست هرگز در مبارزه هاي زندگي بدين كردارهاي كودكانه نمي پرداختند به هر حال متوكل براي ظاهرسازي و حفظ شئونات سياسي، امام هادي



[ صفحه 164]



را مورد اكرام و اعزاز و احترام قرار داد و در باطن امر زمينه توطئه اي را بر عليه امام فراهم مي ديد اما خداوند او را تا زماني كه زنده بود موفق به اجراي مقاصد پليد و نيات خائنانه اش نكرد.

در اينجا سيد عبدالوهاب البدري گزارشاتي چند پيرامون هجرت و انتقال و سير و حركت و ورود امام به سامرا بيان مي دارد.

(تذكار: در اين كتاب ممكن است موضوعاتي دوبار يا چند بار تذكر و عنوان شده باشد و اين بدان علت است كه كتاب حاوي اخبار و احاديثي است كه مجموعا تحقيقي و تحليلي مي باشد و از منابع و مدارك مختلف اتخاذ سند و اسناد حديث كرده است و ما به حكم ضرورت و رعايت حفظ امانت همه آن احاديث را با تنوعي كه داشته اند و حتي با قدري تفاوت ذكر كرده ايم.