بازگشت

بازي سياسي با شخصيت امام


حسودان، ميكربهاي آلوده و كثيف جامعه آن عصر كه گرداگرد كاخ خلافت حلقه زده بودند و حاشيه نشينان حريم قصر غضب و ستم و آزمندان و جيره خواران طاغوت خلافت غصب و عناصر ناپاك، پاكي و صفاي روح امام بزرگوار دهم شيعه را طاقت نياوردند و سعايت و بدگويي و دوگويي را نزد خليفه ستمباره و متملق پرور آغازيدند و نداي شيطاني و القاءات اهريمني خود را در نظر خليفه خوب جلوه دادند و در نتيجه با تصميم خليفه زودباور ستاره تابنده و درخشان ديگري از ستارگان تابناك بني هاشم رو به افول نهاد تا آنجا كه پاس



[ صفحه 170]



احترام حضرتش را نگاه نداشتند و خليفه را بر آن داشتند تا از امام شيعه آزمايشي به عمل آورد.

متوكل اين پيشنهاد را پذيرفت و پيغام فرستاد تا امام در كاخ خلافت حضور يابد حضرت آمد و گويا سخناني چند بين او و متوكل رد و بدل شد هنگام مراجعت از دربار خلافت، مأموران دست نشانده متوكل در مقابلش دري را گشودند كه منتهي به باغ وحش دستگاه خلافت مي شد در آنجا شيرها بودند و غرش و فريادشان، غرشي كه گوشها از شنيدن آن به لرزه مي افتاد، امام با خونسردي غير مترقبه اي راه خود را به سوي شيرها ادامه داد و بدون كوچك ترين عكس العملي به ميان شيرها آمد خليفه و اطرافيانش از لابلاي شبكه اي كه بر قفس درندگان تعبيه شده بود به او و شيرها نظر دوخته بودند و در كمال تعجب شاهد آن منظره بودند، ديدند درندگان به رسم ادب و احترام گرد او جمع شدند و سكوتي كه حاكي و ناشي از هيبت امام بود آنها را فرا گرفت سر و روي خود را به پاي امام مي ماليدند، آن گروه دژخيم و جلادان پست سيرت از شدت تعجب به وحشت افتادند دريافتند كه توطئه و نقشه آنها مواجه با شكست شده است و فهميدند كه نتيجه اين طرح جز به ضرر و ذلت و خواري آنها منجر نشد. اين دومين آزمايش وحشيانه اي بود كه متوكل در آن بازنده شد. اما باز هم دست از شيطنت و صحنه سازي برنداشتند و براي نيل به مقاصد شوم و اعمال غير انساني خود به تدابير و انديشه هاي سياه ديگري روي آوردند.

بار ديگر تصميم گرفتند اين مرد الهي و آسماني را به خروج



[ صفحه 171]



و تبعيد افكنند، خليفه را ساختند و واداشتند تا امام را محصور در غل و زنجير به زندان اندازند و او را هم آغوش تنهائي و غربت و عزلت كنند اما غافل از آن بودند كه:



شيران را چو افكندي به بند

همانند كه گوئي نباشند به بند



شير، شير است هر چند كه به بند و زنجيرش كشند. به اين حد هم اكتفا نورزيدند همانند جام شوكران، سمي فراهم ديدند و او را به ديار ابديت فرستادند و او كه به انتظار تقدير نشسته بود براي ابقاء كاخ عظيم توحيد و ادامه رسالت پيامبر بنا به مشيت الهي بدرود حيات گفت و با رحلت خويش جهان اسلام را متأثر و مغموم ساخت.

روح مقدس امام هادي سامرا را خالي از فيوضات رباني نگذاشت بلكه آثاري جاويد از سخنان زيبا و كرامات محيرالعقول و خارق العاده از خود به يادگار گذاشت كه بسي جاي تعمق و تأمل است.

حضرت خود مي فرمايد: از روي اجبار وارد سامرا شدم و اگر بخواهند مرا بيرون كنند، از روي اجبار و اكراه خارج خواهم شد و اين پيامي است به همه نسلها و عصرها كه خلفاي جور و ستم، پيشوايان راستين اسلام را با اتكاء به سرنيزه و نيروهاي اهريمني مجبور به نقل و انتقال و خروج و تبعيد مي نمودند.

با رحلت وي و سيرش به سوي ملكوت اعلي ورقي شكوهمند و درخشان از پارسايي و پرهيزكاري و بخشندگي و دانش بر صفحات تاريخ اضافه شد. (انا لله و انا اليه راجعون).



[ صفحه 172]