بازگشت

ويژگيهاي سياسي و تاكتيكي متوكل (247 - 232) عصر تحريكات سياسي و جنبشهاي مسلحانه


پس از پايان گرفتن عصر سياسي مأمون و معتصم، واثق، پايه صحنه ي سياست مي گذارد، نامبرده مشي سياسيش استمرار شيوه سياسي مأمون و معتصم بود. ليكن عصر متوكل به مثابه آينه ائي بود كه در آن جميع واكنش هاي ناشي از تقابل سياست مأمون كه مبتني بر طرز تفكر معتزله - علوي و سياست معتصم كه ارتكاز بر حضور عناصر ترك در دستگاه بود، به چشم مي خورد. بدين ترتيب مهمترين خصيصه انعكاسي عصر متوكل كمك به اهل سنت و جماعت و تصميم در براندازي اعتزال و تشديد تضاد عليه علويان و مخالفت سرسختانه با ايشان و آنگاه تلاش در تأمين زمينه و محدوديت نفوذ و حضور تركها در دستگاه خلافت بود. اما فرجام چنين شيوه اي از يك سو فروپاشي نظام خلافت خود و به بهاي قرباني شدنش در درگيري مذهبي و نزاع و ستيز ميان دستجات سياسي براي وصول به مراكز قدرت سياسي و كانونهاي توطئه دربار از سوي ديگر بود. فرماندهان ترك با تاكتيكي زيركانه توانستند منتصر پسر متوكل را به سمت خود جلب و او را ذخيره پتانسيل مبارزه سياسي قرار دهند، و منتصر نيز خود كانوني



[ صفحه 173]



براي جلب و تجمع مخالفين رژيم خليفه گرديد به گونه اي كه طيف وسيعي از تركها و علويان را در برمي گرفت. بالاخره پس از مشورت با سران گروههاي مخالف مقرر گرديد كه متوكل به قتل رسانده شود، پس از كشته شدن او منتصر به خلافت رسيد، كه اين خود آغاز يك سري بحرانها و تشنجات سياسي در خلافت عباسيان مي باشد و اتراك را در آن نقشي بسيار مؤثر بوده است.

متوكل با استفاده از قدرت سياسي خلافت به تائيد و ياري فرماندهان ترك در ارتش پرداخت كه نتيجه آن درگيري و مناقشه شديد ميان ارتش و نظام بوركراسي حاكم بر كشور اسلامي بود، ارتش از وجود دو فرمانده خشن و بي باك به نامهاي وصيف و ايتاخ برخوردار بود، و نيز روساي ديوان دبيران و هيئت وزراء افرادي چون، احمد بن ابي داود رئيس ديوان عالي كشور، ابن زيات وزير مشاور و احمد بن ابي خالد نخست وزير و برخي ديگر بودند، برخورد و درگيري ميان اهل قلم و اصحاب شمشير و قدرت اجتناب ناپذير مي نمود، و بالاخره در اين بازي سياسي زيات سقوط كرد. متوكل خليفه كژ انديش عباسي در مقابل اين رويداد جديد و تلاش فزاينده بازي قدرت فرماندهان ترك كوشيد تا شيوه هائي جديد برگزيند تا خود و خلافت را از مهلكه سقوط برهاند.

مهمترين ويژگي عصر متوكل، موضع خصمانه و مخالف او در مقابل معتزله كه در حقيقت ليبرال هاي آزاد انديش قرن دوم و سوم به شمار مي رفتند و سعي در يوناني كردن و غربي نمودن انديشه هاي اسلامي داشتند، بود و برعكس گرايش شديدي در تأئيد اشاعره و اهل



[ صفحه 174]



سنت داشت. مأمون تكيه و اعتمادش به معتزله زياد بود اما با ايجاد يك سري اصول دهگانه موجب ايجاد «انگيزيسيون» يا تفتيش عقايد عليه مخالفين مذهب رسمي دولت، گرديد. كه معتصم و واثق به ترتيب آن را با شكنجه و ضرب و جرح احمد بن حنبل و قتل احمد بن نصر خزاعي به اوج رساندند.

اعمال اين شيوه سياسي از سوي معتصم و واثق با اعتراض و گله و شكايت توده ي مردم مواجه گرديد و شايد يكي از نتايج آن اظهار ندامت واثق در خلال انگيزيسيون از كارهاي خود بود.

اما متوكل در سال 234 بيانيه ائي صادر كرد كه در آن به پايان دادن انگيزيسيون و جلوگيري شديد از مناقشات و بحث پيرامون ماهيت قرآن و مسائل فقهي ناشي از آن اشاره و متخلفين را به مجازات وعده داده بود. يكي ديگر از اقدامات متوكل فرمان تشييع و دفن جنازه احمد بن نصر خزاعي با مراسمي رسمي و پرشكوه مي باشد، در فرمان خود به احياي خاطره و بزرگداشت او پس از گذشت شش سال از كشته شدنش در خلال عصر انگيزيسيون، اشاره مي كند. اما از طرف رژيم تدابير امنيتي شديدي جهت جلوگيري و كنترل انفجار عمومي و ايجاد هرج و مرج و خشم و چپاول اجراء مي گردد. بايد اذغان داشت احمد بن حنبل نزد متوكل از احترام خاصي برخوردار بود اين است كه متوكل سعي مي كند به هر نحو كه شده پيروزي و حاكميت اهل سنت و جماعت و رفع اختناق و تفتيش عقايد را به او القاء كند و به خاطر همين پيروزي با اهل حديث كه به جاي عقل بر نقل مطلق تكيه داشتند درگير مبارزه شد و مبارزه اش به خاطر آن مدت زماني زياد



[ صفحه 175]



به طول انجاميد. از همان وقت بود كه مذهب اهل سنت شروع به رشد و گسترش نمود. با اين حال معروف است كه احمد بن حنبل اهميتي به عطيه ها و بذل و بخشش هايي كه متوكل به او مي نمود نمي داد استخدام دولتي را نپذيرفت و پولي از او قبول نكرد و حتي با متوكل در سامراء باقي نماند.

به هر تقدير آنگونه كه از منقولات تاريخي به دست مي آيد ابن حنبل براي خود روشي مستقل از ديگران و رژيم حاكم داشت و حتي با افراطيون اهل سنت نيز اختلاط نمي كرد.

سيوطي مي گويد: سياست متوكل بر اساس مذهب شافعي بود نه حنبلي، شايد كه وي درست گفته باشد زيرا موضع ابن حنبل در مقابل حكومت وقت مثبت نبود.

علل و اسباب موجهي وجود داشت كه خليفه مجبور به پيروي از اين سياست همگامي با اهل سنت باشد و آن حصول به يك بازوي نيرومند ملي و ياري از فقهاء و اهل حديث و عناصر معنون و سرشناس و مؤثري كه در مردم نفوذ داشتند، تا با دستيابي به اين پايگاه مردمي بتواند مخالفين سياسي خود را كه در رأس آنها تركها و علويان بودند، از صحنه كنار نگه دارد.

اما تركها، خليفه مي كوشيد تا نفوذ آنها را كه از حدود خود گذشته بود و با منافع خليفه تصادم داشت، محدود سازد. بدين ترتيب ايتاخ يكي از دو فرمانده پرنفوذ ارتش در سال 234 ه به اشاره خليفه كشته مي شود و نيز خليفه توفيق مي يابد كه املاك و مستغلات فرمانده ديگر وصيف را در اصفهان مصادره كند.



[ صفحه 176]



متوكل براي كنترل نفوذ و مقابله احتمالي با اتراك گروههاي نظامي جديدي از عناصر عرب و ساير عناصر تشكيل مي دهد البته اين اقدام بنابر يك ضرورت سياسي انجام گرفت و لذا مي بينيم متوكل تلاش مي كند تا خود را در يك منطقه عربي اسكان و بوسيله قبايل عرب محافظت گردد. از دمشق جائي بهتر نبود. و بنابراين كوشيد تا پايتخت خود را در سال 244 ه به آنجا نقل مكان دهد. اما اعتقاد چنداني به عرب هاي شام نداشت، مي گويند متوكل با تلاش پي گير عبدالله عباس و امين پسر هارون را كه اعتماد به عربهاي شام داشتند نصيحت مي كرد، ليكن اشارت او تأثير نداشت و هر دو در اين راه شكست خوردند، چرا كه عربهاي شام از دوستداران بني اميه بودند و تصور هيچگونه اخلاصي نسبت به دولت عباسيان از آنها نمي رفت.

يكي از اقدامات ديگر متوكل ساختن شهر جعفريه در سال 245 ه و تسليم خلافت و ولايتعهدي به پسرش معتز به جاي منتصر بود، اين اقدام به خاطر آن صورت گرفت كه منتصر معروف به عطوفت و محبت نسبت به علويان و هم پيماني و همگامي با تركها بوده است، يعني درست برعكس پدرش كه مخالف علويان و تركها بود، عمل مي كرد.

اما رابطه ي ميان متوكل و علويان: معروف است كه اين خليفه كمترين ترديدي در اتخاذ تدابير امنيتي و ايجاد محدوديت شديد عليه فعاليت معارضانه علويان، نداشت، يكي از راههاي تحديد فعاليت و طرق جلوگيري از نفوذ علويان:

1- تشجيع و تشويق شعرا و نويسندگان در سرودن و نوشتن شعر و مقاله كه در مدح عباسيان و اثبات حقانيت آنها در خلافت بود.



[ صفحه 177]



2- تشويق جنبش «ناصبي ها» كه داراي روحياتي خصمانه عليه علويان بوده و تشجيع جنبش نابته كه گروهي بودند داراي تمايلات سياسي دوستانه و دوستدار بني اميه و مخالف با علويان، اين تشويقها صرفا به منظور تضعيف نفوذ و اثر علويان در بين توده ي مردم بود.

3- محدوديت در اقامت علي الهادي (ع) رهبر شيعيان در سامراء.

4- مجبور ساختن تمام علويان در جلاي وطن از مصر و محدوديت در اقات آنها در مدينه.

5- ويرانسازي قبور ائمه اطهار (ع) در كربلاء

6- جلوگيري از شعائر سنتي و بزرگداشت ياد حسين (ع) در مصر.