بازگشت

انحراف از خط اصيل اسلام در فتوحات


نهمين ويژگي اين عصر، استمرار فتوحات اسلامي و انحراف آن از مسير اصيل ايدئولوژي الهي يكي ديگر از خصوصيات اين عصر است. بدين معنا كه بذر اوليه و كانون پرطپشي را كه پيامبر اسلام مؤسس آن بود، و همواره در مسير استمرار بود، منحرف ساختند. پيامبر با درايت خاص الهي فتوحات اسلامي را بر اساس انديشه ي سالمي بنيان نهاده بود كه هدفش در رحمت و شفقت و مودت بر بلاد مفتوحه و نجات مردم آن سامان از زير بار اغلال و زنجيرهاي بردگي و آتش ستم و قلدري و اجراي دقيق نظام اسلامي در قلمرو مفتوحه خلاصه مي شد نه قتل و كشتار و انتقام. مادام كه مفهوم اصيل و تلقي صحيح از فتوحات اسلامي چنين باشد امور ذيل كه از آثار و پي آمدهاي آن است بر آن مترتب مي گردد:

1- منطقه مفتوحه از نظر سياسي و اعتقادي تحت اشراف و سلطه ي دولت اسلامي در خواهد آمد كه دولت جديد از هر نوع انحراف و تزلزل و اضطراب و كژ روي از آموزشهاي اسلامي در امان بوده و از حوادث و فتن مصون مي باشد.



[ صفحه 232]



2- مقصود از فتوحات و كشورگشايي در اسلام عبارت است از اشراف و تسلط همه جانبه رئيس دولت اسلامي كه نبي اكرم (ص) در زمان حياتش و جانشين قانوني و مشروع و عادل پس از رحلتش مي باشد، چنين رئيسي بايد دارنده ي رشد سياسي و آگاهي و بصيرت تام بر مصالح اجتماعي به طور عميق و دقيق بوده تا بتواند زمام امور سياسي عالي اسلامي را بدست گيرد و فتح و پيروزي اسلامي را دور از هر گونه منافع شخصي و مصالح خصوصي خود با احساس كمال روشن ضميري تحقق بخشد.

به همين جهت در زمان پيامبر (ص) و خلفاي راشدين فتوحات اسلامي محسوب نمي شد مگر با اذن حاكم عالي اسلامي.

3- غنائم جنگي اهميت چنداني نداشت، چرا كه وقتي هدف، جلوگيري و رفع ستم و ظلم از توده مردم شكست خورده مي باشد، خواه سپاه اسلام در جنگ غنيمتي كسب كند يا بهره اي نبرد، هدف تأمين خواهد شد، مضافا اينكه غنيمت به مثابه ي پاداشي است كه به قصد تشجيع و افزايش روحيه ي معنوي و ايجاد اشتياق بر ارتش پيروز اسلامي توزيع و تقسيم مي گردد.

4- وقتي آگاهي و بينش در دين سطوح عاليه باشد، ارتش اسلام همواره مدافع و يار توده ي مردم، و كوبنده و يورش آورنده بر تخت و تاج و كاخ ستم و بي عدالتي همچون كسري و قيصرها مي باشد.

از آن گذشته ملت هاي تحت ستمي كه ظلم و بيدادگري را لمس كرده اند، به محض درك و احساس اين مفهوم كه ارتش اسلامي داراي خصيصه ي آزمندي و حقد و كينه نمي باشد، بلكه حضورش در صحنه ي



[ صفحه 233]



حق و باطل به خاطر احقاق حقوق ملت ها و تأسيس نظام عدل و داد، و ارائه ي خدمات رفاهي و سعادت اجتماع است، از ته قلب و عملا با سپاه فاتح هم داستان شده و بر ضد حكام ستمگر خود قيام خواهند نمود.

اينجاست كه در نظام اسلامي بر ارتش اسلام واجب است كه قبل از حضور خود در صحنه ي حق و باطل و نبرد عليه بيدادگران، مردم را با دعوتي مسالمت آميز به اسلام دعوت نموده و امتيازات و محاسن اسلام را براي آنها بيان نمايد. اينگونه مسائل، بنياد جهاد آگاهانه را كه پيامبر (ص) مؤسس آن بوده است، تشكيل مي دهند. ليكن هدف هاي فوق در فتوحات عصر متوكل يا به كلي نبوده و يا بسيار بي ارزش و كم تجلي داشته است.

مثلا مي شنويم كه عباس بن فضل بن يعقوب در سال 237 به قلعه ي ابن ثور يورش برد و غنائم و اسيراني چند بدست آورد و آنگاه در بازگشت خويش اسراء را به قتل رساند و سپس به سوي شهر قصريانه روانه شد و آنجا را نيز به غارت و چپاول و سوختن و ويراني كشيد.

و در سال 238 با جمع كثيري وارد شهر قصريانه شد و با گرفتن غنيمت ها و ايجاد ضرب و جرح و ويراني به خسارات زيادي دست يازيد. و پس از آن به شهرهاي قطانيه، سرقوسه، نوطس، رخوس آمد و از تمام اين شهرها غنايمي گرفته و آنها را به آتش كشيد، و در سال 242 با ارتش انبوهي حركت نمود و دژها و قلعه هاي بسياري را فتح كرد و در سال 243 مجددا به شهر قصريانه حمله برد.

مردم از شهر خارج شدند و با او به نبرد پرداختند ولي وي



[ صفحه 234]



آنها را شكست داده و عده زيادي را به قتل رساند. و آنگاه به قصد سر قوسه حركت نمود و آنجا را به غارت و آتش و ويراني كشيد. و از آنجا به قصر الحديد (قصر آهنين) آمد و پس از محاصره به رومياني كه در آن قصر بودند به شدت سخت گرفت تا اينكه حاضر به پرداخت پانزده هزار دينار شدند ولي او نپذيرفت و محاصره را ادامه داد تا ناگزير شدند كه قصر را به او بدهند مشروط بر اينكه دويست نفر را از اسارت آزاد كند. با پذيرش شرط آنها هر چه در قصر بود به تصاحب درآورد و تمام نفراتي را كه در آنجا بودند جز دويست نفر را فروخته و قصر را به ويرانه اي تبديل كرد.

و باز مي شنويم كه در سال 246 عمر بن اقطع و قريباس در خلال جنگهايي كه كردند، اولي هفده هزار و دومي پنج هزار رأس حيوان را به غنيمت گرفتند.

فضل بن قارن با تقريبا بيست نفر سوار قلعه انطاكيه را به تصرف درآورد بلكا جور با جنگ اسيران و غنائمي را به چنگ آورد.

علي بن يحياي ارمني در يك جنگ پنج هزار رأس گوسفند و حدود ده هزار چهارپا و شتر و الاغ را به غنيمت گرفت.

بزرگترين رقم غنائمي كه شايد در اين عصر به غنيمت گرفته شده است، غنائمي است كه در سال 270 باز مار پس از قتل هفتاد هزار نفر از مردم و گروهي از سران بدست آورده است كه عبارتند از: هفت صليب طلا و نقره (صليب بزرگ طلائي كه با جواهرات مكلل شده بود) پانزده هزار گوسفند و قاطر و اسب همراه با زين هاي گرانبها، چهار صندلي طلا و دويست صندلي نقره، ظروف فراوان و حدود ده



[ صفحه 235]



هزار پرچم ديباج، مقدار زيادي ديباج و لوازم آرايش و غيره.

و نيز مي شنويم كه در سال 248 منتصر، وصيف تركي را به جنگ با روميان اعزام داشت، بدين سبب كه بين وصيف و احمد بن خصيب كينه و دشمني بود و احمد، منتصر را مجبور و تشويق نمود كه وصيف را از ارتش بيرون كشيده و براي جنگ ارسال كند، منتصر نيز او را به عنوان مرزباني به مدت چهار سال مأموريت داد كه همچنان با روميان بجنگد تا فرمان بعدي فرا رسد.

بنابراين معيار در حركت و جهاد و جنگ، فتوحات اسلامي با رعايت شرايط و مقررات آن نبود بلكه حول محورهاي مختلف و متعددي دور مي زد و خلافت عباسيان با سران و فرماندهان ترك آن در آن جنگها شركت داشتند.

دولت بني اميه نيز همواره در اندلس با اروپائي ها در جنگ و ستيز بود، و احمد بن طولون و دولت آفريقا نيز به رياست محمد بن اغلب باز هميشه مشغول جنگ بودند.

اينجاست كه مي بينيم صحنه هاي فتوحات، با مفاهيم اصيل فتوحات اسلامي اختلاف بنيادي دارد چرا كه در آنجا جنگ، ابزاري براي وصول بر غنائم جنگي و دستيابي به تجارت درآمده بود. تا آنجا كه فرمانده فاتح كه حاضر مي شوند پانزده هزار دينار به او بدهند، نمي پذيرد. در اينگونه جنگها اساسا نه قبل از آن و نه پس از آن هيچگونه دعوت رسمي يا غير رسمي از اسلام در كار نبود، در حالي كه وجوب اين دعوت از مسلمات و واضحات آئين اسلام به شمار مي رود، چنان كه اسراء را برخلاف موازين اسلامي به قتل مي رساندند،



[ صفحه 236]



در صورتي كه شهرهاي فتح شده نيز تحت تصرف و قلمرو اسلام درنمي آمد، بلكه به مجرد دست يابي فرماندهان به سود شخصي، در حالي كه لعن و نفرين توده مردم تحت ستم به همراهشان بود، آنجا را رها مي كردند و بي آنكه يك حاكم اسلامي را بر آنها برگمارند و يا از آنها بخواهند كه اسلام را بپذيرند و با قبول جزيه كنند، مي رفتند.

رومي ها كه عبارتند از فرنگي ها و بزنطي ها، وقتي مي ديدند كه مقصود اساسي از جهاد در اين عصر منافع خصوصي است، آنها نيز بپاخاستند و همان شيوه و رويه را پيش گرفتند با شهرهاي اسلامي ستيز مي كردند و گروهي را كشته و در خلال كشتارها و ويراني ها سود تجاري كه مي خواستند بدست آورده و برمي گشتند، آنها مي گفتند كه ما از نظر عده و مهمات نظامي مانند مسلمانان هستيم پس چرا چنين نكنيم، چه چيز آنها را از مسلمين و هدف و بينش مقدس آنها كه از ميان رفته و اثري از آن به چشم نمي خورد، جدا مي كند؟ اينجاست كه مي بينيم كه در اين عصر ارتش اسلامي هميشه پيروز نيست بلكه پيروزيهاي چشم گيري را رومي ها نيز بدست مي آورند.

چنان كه مناطقي كه تصرف و فتح مي شد تحت نظارت رژيم خلافت نبوده بلكه دور از چشم و گوش خلافت و مستقيما طبق نظر و مصالح شخصي فرماندهان و حكام اداره مي شده است، نوشته يا شنيده نشده كه خليفه احدي را به جهاد و ارتشي را به جنگ اعزام كرده باشد، مگر منتصر كه وصيف تركي را به جنگ فرستاد و آن نيز همان طور كه گفته شد، به خاطر جريان و انگيزه اي بود كه آن انگيزه ارضاي حس كينه توزانه و خصمانه ميان وصيف تركي و احمد بن الخصيب بوده است.



[ صفحه 238]