بازگشت

تحليل موضع منفي گرايانه امام در مقابل حوادث و رويدادها


امام هادي (ع) در طول 14 سال و اندي خلافت متوكل و همچنين عصر منتصر و مستعين و مقداري هم از دوران معتنر در سامراء بود تا اينكه در سال 254 به شهادت رسيد.

اما در رابطه با موضع و ارتباط امام با خلفاء عوامل زير آن را توضيح مي دهد:

1- ضعف قدرت خلافت و سقوط عظمت آن از نظر مردم و خروج كارها از مسير خلافت و چرخش امور به دست تركان و موالي كه به شدت از اسلام و خدا دور و قادر به عزل و نصب خليفه بودند. جز



[ صفحه 242]



متوكل كه توانست تا حدودي از چنگ اين اسارت رهيده و به كارهاي اجتماعي پردازد و به مدت زيادي در پست خلافت سلطنت كند. خلفاي ديگر پس از متوكل بيش از حد در عياشي و عدم توجه به مسائل اجتماعي غوطه ور و سرگرم خوشگذراني بودند و احساس درك كافي نسبت به امور اجتماعي را نداشتند تا به امام توجهي و يا با او رابطه ائي داشته باشند جز همان نحوه برخوردهاي عمومي كه اسلافشان ترسيم كرده بودند، عكس العمل ديگري نداشتند.

2- متوكل در خصومت و اسلام ستيزي به معناي دشمني با امامت شيعه زياده روي بسيار نمود يكي از اعمال ننگيني وي جلب و انتقال امام به سامراء به منظور كنترل شديد امام و آگاهي از تمامي رفتار و كردار آن حضرت بود، و اين نيز خود يكي از عوامل كناره گيري بيشتر امام از دستگاه و اخفاي اعمال و رفتار خود مي باشد مضافا اينكه همين سكوت، نوعي ابراز مخالفت به شيوه ستمگرانه خلفاء بود. در عصر منتصر اوضاع سياسي مقداري تفاوت داشت نامبرده با اهل بيت مدارا و با ياران امام به خشونت رفتار نمي كرد مگر در مواردي كه شيوه كلي براي حراست خلافت عباسي ايجاب مي كرد، اين برخورد ملايم سبب كاهش ضرر ناشي از نهضت علويان بود.

3- احساس مسئوليت ويژه متوكل در برابر امام چرا كه او رهبر شيعه را از موطن خويش آواره و انسجام و حيات سياسي و معنوي امام را از هم گسيخته بود، متوكل عليرغم ميل باطني خود به امام احترام مي گذاشت و علت توجيهي آن احساس گناهي بود كه متوكل در قبال امام داشت زيرا امام را از كانون تلاشهاي سياسي و تبليغي



[ صفحه 243]



مدينه دور و در كنار خود آورده بود و شايد يكي از علل حضور مكرر امام در دربار و احضار او به مجالس متوكل ترس رژيم خلافت از تماسها و اعمال انقلابي امام بوده است.

شيوه منفي گرايي امام نسبت به حوادث سياسي ناشي از فساد اداري و اجتماعي و سياسي رژيم حاكم بود، امام با دستگاه حكومت تماسي نداشت و از افرادي هم نبود كه بخواهد در اين دوره ي انحراف آميز حكومت را بدست بگيرد و مضافا اينكه اگر باطنا هم چنين قصدي داشت، شديدا تحت نظارت و كنترل بود، به گونه ايي كه تمام اعمال و گفتار امام سانسور مي شد، در چنين شرايطي امام از نظر سياسي يك فرد معمولي از امت اسلامي محسوب مي شود كه تكليف الهي او صرفا در كادر وظيفه ديني و رهبري و هدايت پيروان و دوستان خود خلاصه مي گردد.

در اين شرايط، امام فتوي مي دهد و گهگاه به پرسشهائي كه از آن حضرت مي شود كه آن هم به شرطي كه صلاح بداند پاسخ مي گويد و نيز بديهي است كه ماجراجويان سياسي درباره تاكتيك و شيوه سياسي از امام پرسش يا مشورت نمي كنند، تا طبق نظر امام وارد عمل شوند از طرفي ياران امام صاحب آگاهي و بينش بوده و از امام عقايد سياسي خود را جويا مي شدند و حضرت هم صلاح مي ديد و به آنها پاسخ مي داد.

برخي از اصحاب امام و نيز دشمنان و مورخين آن عصر، قادر به درك مقاصد امام بودند چرا كه او وجودي متصل به پيغمبر و نمونه ايي از تمامي برنامه هاي صحيح اسلام است.



[ صفحه 244]



نظر امام در مورد تهاجم و تخريب مرقد مطهر حسين (ع) و ممانعت از زيارت عاشقان سيدالشهداء و عزل و نصب هايي كه بدست خلفاء و وزراء و سران صورت مي گرفت و يا فعاليت مذبوحانه خوارج در گوشه و كنار كشور اسلامي، منفي و از موضع شديد مخالفت بود.

اما آنچه از تاريخ برمي آيد اينكه عقيده امام در مورد جنگهاي مسلمين با بيگانگان در چارچوب مقررات اسلامي مثبت و موافق بوده است اما به شرط آن كه جهاد همچون زمان رسول خدا باشد كه در اين صورت امام خود از پيشگامان آن به شمار مي رفت. ولي قبلا يادآور شديم كه در عصر امام انديشه جهاد در اواخر به شكل تجارت و رهگذري براي سوديابي درآمده بود، بنابراين اينگونه جهاد نيز مورد تائيد امام نبوده است، و ثروتهاي به غنيمت گرفته شده در راه مصالح مذهبي و ملي مصروف نمي شد، بلكه اكثرا در تحكيم رژيم به كار مي رفت تنها چيزي كه مورد تائيد امام قرار مي گرفت مسأله سقوط منطقه كفر بدست مسلمانان و ورود آنها تحت لواي اسلام و رهايي آنان از زير بار كفر و الحاد مي باشد.