بازگشت

نگرش به تحميل حضور امام در دربار و اشعار انقلابي امام


پس از هجوم وحشيانه تركها و مأموران دستگاه عباسي كه به خانه امام شب هنگام و تحميل حضور او در دربار متوكل و انشاد اشعاري انقلابي و ايجاد دگرگوني عاطفي و روحي در متوكل و همپالكي هاي مي گسارش نتايجي چند حاصل مي گردد كه عبارتند از:

1- ميزان تلوث محيط زندگي امام توسط رژيم حاكم و شيوه ي رفتاري آنان با حضرت، رفتاري كه ناشي از نفوذ تركها در دستگاه بوده و ارتكاب به گناهان بزرگ مي باشد.

2- در حمله شبانه مأموران امنيتي دستگاه، امام با اتكاء به علم غيبي و فيوضات رباني يا از ديگر طرق از هجوم وحشيانه مأموران رژيم آگاه بوده و به همين لحاظ تمام مدارك و اسناد همكاري با انقلابيون و كمك رساني به علويان را مخفي مي نمايد و خود را مشغول تلاوت آيات قرآن مي كند تا سردمداران و مورخين بپندارند كه اين صحنه از طرف امام بر اساس طرح و نقشه حساب شده اي نبوده است.

3- در لحظات حضور امام در مجلس متوكل، حضرت به گونه ايي



[ صفحه 246]



سخن مي گويد كه گويي اساسا هيچگونه خطري او را تهديد نمي كند در حالي كه با يقين كامل مي دانست كه در شرايط حساس و خطرناكي قرار دارد، زيرا در همان لحظات كه سايرين به باده گساري و گناه مشغولند، اشعاري انقلابي به ياد خدا و مرگ مي سرايد.

4- متوكل در اوج عدم شعور و درك و احساس در آن شرايط روحي مشكل قرار دارد، در همان حال معترف به دو چيز است:

1- حق با امام و راه او منطبق با عدل و داد است.

2- رفتار خود (متوكل) دور از اسلام و تخلف از دستورات الهي است كه مسلمين در ثبوت آن متفق القولند، او به ارتكاب گناه بزرگ و آلايش هاي روحي خود اذعان دارد، ليكن درك و احساس اين قضايا تحت پوشش مال و ثروت و رياست و انگيزه هاي شخصي مخفي است. همان مصالح و منافع شخصي كه او را در قله ي كوهي از انحراف و دشمنان اهل بيت قرار داده است.

به هر تقدير امام با سرودن اشعاري انقلابي توانست احساسات دروني را دگرگون ساخته و او را به گريه وادارد و خود را از نقشه هاي كيدآميز و دامي كه بر ضد او طرح شده بود، نجات دهد تا آنجا كه متوكل تحت تأثير عواطف انگيخته شده دستور مي دهد چهار هزار دينار به وي تقديم و او را با اعزاز و اكرام تمام به منزل رسانند.

قضيه ي ديگري است كه مورخين نقل مي كنند كه حاكي از موضع امام در مقابل ستمگران رژيم است داستان در مورد احمد بن خصيب و رابطه ي او با امام است، ابن خصيب توسط منتصر به وزارت رسيد كه بعدها نيز پشيمان شد، نامبرده شخصي بود تنگ نظر و بخيل



[ صفحه 247]



و بطي در رفع نيازهاي مردم و شيوه ئي ستمگرانه و قلدرانه داشت.

گويند روزي ستمديده ايي براي تظلم دست به دامان او شد، او در حالي كه سوار بر اسب بود پا از ركاب كشيد و چنان بر سينه وي زد كه داد خواهنده در جا به قتل رسيد، برخي از شاعران در اين باره چنين سرودند:



قل للخليفه يا بن عم محمد (ص)

اشكل وزيرك انه ركال



اشكله عن ركل الرجال فان ترد

مالا فعند وزيرك الاموال



به خليفه بگو اي پسر عموي پيامبر، دست و پاي وزيرت را به بند كش كه او بسيار لگد مي زند دست و پايش را ببند تا اينسان مردم را لگد نزند، و اگر مال و ثروت مي جوئي، وزيرت اموال زيادي دارد.

ابن خصيب با گروهي از تركها در روي كار آوردن مستعين همكاري مشتركي داشت ليكن مستعين بعدها او را در سال 248 به يونان نفي بلد نمود.

در دوران وزارتش روزي امام با وي قدم مي زد، حضرت قدري عقب ماند، ابن خصيب مي گويد: فدايت شوم تندتر تشريف بياوريد، حضرت مي فرمايد: انت المقدم يعني تو پيشگامي.

راوي مي گويد: طولي نكشيد كه پس از چهار روز ديديم به پاي ابن خصيب زنجير زده و او را به قتل رساندند امام در اين سخن مي خواهد به طور ناخودآگاه القاء و اتمام حجت نمايد و او را متوجه اوضاع كند. ولي او هشيار نمي شود، و نيز مي خواهد او را از ستمي كه بر او (امام) رفته است آگاه سازد اين است كه برايش پيام مي فرستد كه: لا قعدن بك من الله مقعدا الا تبقي لك معه باقيه: در مقابل



[ صفحه 248]



خدا به زودي آنچنان به زمين خواهي افتاد و در چنان وضعي قرارت خواهم داد كه براي هيچ چيز باقي نخواهد ماند. چهار روز طول نكشيد كه به وصال دوزخ نايل شد.

اين است دعاي پر اثر مظلوم خاصه اگر امام معصوم باشد.