بازگشت

تحليلي بر استدلال حضرت بر امامت خود


1- استدلال در سطح شخصي معين

2- استدلال در سطح اجتماعي و توده ي مردم

موضع امام در برابر شخصي معين ما را به ياد قضيه آن نصراني مي اندازد كه:

روزي يك مسيحي با مقداري پول به خانه امام آمد، غلام سياهي از در بيرون آمد و گفت: آيا تو يوسف بن يعقوبي؟ گفت: بله گفت در راهرو منزل بنشين تا بيايم. آن مرد نصراني از اينكه غلام نام او و پدرش را مي داند، به شگفت آمد. در صورتي كه در آن شهر هيچ كس او را نمي شناخت و قبل از آن نيز به اين شهر نيامده بود. آنگاه غلام برگشت و گفت صد ديناري كه در ميان كاغذ در جيب داري بده، نصراني پول را داد و داخل شد. پس از ورود به خانه، امام را در حالي كه تنها نشسته بود، زيارت كرد، حضرت از او خواست كه در مقابل اين آيات و كراماتي كه ديده است، به اسلام گرايد و به حق ايمان آورد. فرمود: يوسف چه ديدي؟ گفت مولاي من، دلايلي ديدم كه براي هر جوياي حقي كفايت مي كند تا به حق گرايد. فرمود: متأسفانه تو اسلام نخواهي آورد، ولي پسرت فلاني به زودي به اسلام خواهد



[ صفحه 249]



گرويد و از شيعيان ما خواهد شد.

اي يوسف گروهي خيال مي كنند كه ولايت ما براي امثال شما سودي ندارد، اما به خدا سوگند دروغ مي پندارند. ولايت و دوستي ما مفيد مي باشد، برو به دنبال مقصودي كه آمده اي، زيرا به هر چه مي خواهي خواهي رسيد، راوي مي گويد: به خانه متوكل رفتم، و به هر چه خواستم رسيدم و بازگشتم.