بازگشت

هدايت و رهبري ياران و پيروان


حمايت از ياران و جلوگيري آنها از انحراف و تشريح عواقب وخيم فروختن شخصيت خويش به دستگاه حاكمه كه مهمترين آن جريان



[ صفحه 253]



حفظ برادر خود به نام موسي از شركت در محفل بزم و مي و لهو و لعب كه توسط متوكل برپا شده بود، طرح برپائي اين جلسه عصيان آميز به منظور ملكوك ساختن حيثيت و آبروي امام، صورت گرفت ولي به خواست خدا متوكل به هدف شوم خويش نايل نشد.

خلاصه جريان بدين ترتيب بود كه: متوكل پس از ابراز خشم و كينه خود مبني بر عدم توفيق در نقشه پليدي كه طبق آن مي خواست در يك شب نشيني و بزم درباري به امام شراب بنوشاند، يكي از حاضران پيشنهاد كرد. برادرش موسي سوژه ي خوبي براي اجراي طرح شيطاني وي مي باشد و نيز متذكر شد نامبرده به دنبال چنين مجالسي كه ساز و مي و معاشقه در آن باشد، مي گردد، اگر بتواني او را ترغيب و اغواء نمائي بهانه ي خوبي براي اشاعه فساد ابن الرضا پيدا خواهد شد با اين شيوه كه مردم نيز چنان آگاهي ندارند كه بين او و برادرش فرق گذارند مضافا اينكه اگر كسي نيز او را بشناسد به نظرش چنين خواهد رسيد كه برادرش نيز بر همين منوال و شيوه سلوك مي كند، پيشنهاد اين خناس درباري متوكل را آرام و دل مجروحش را مرهمي گشت. فرمان داد تا برادر امام را با احترام و تجليل خاصي به سامراء آورند و دستور داد تا جمعيت زيادي از بني هاشم و سران ارتش و رجال كشوري و لشكري در استقبال از او شركت كنند، و نيز مقرر گرديد تا به محض ورودش به سامرا قطعه زميني به او هبه نمايند و خانه ايي در آن بسازند و مي گساران، و زنان هرزه درباري، كنيزكان روسپي و خوش آوازان سيما پيكر را برايش بفرستد، و از صرف پول و بريز و بپاش در مقابل او كوتاهي نكنند تا هدفشان تأمين شود و نيز دستور داد



[ صفحه 254]



خانه در جائي باشد كه با رفت و آمد متوكل هم تناسب داشته باشد.

متوكل با اين برنامه ها مي خواست به يكباره آبروي امام را نقش بر آب كند، اما امام از اين صحنه سازيها غفلت نداشت و خوب مي دانست كه هدف در واقع هموست. و طرح هر گونه نقشه عليه آن حضرت، مستقيما در ضديت با دين رسول خدا (ص) خواهد بود زيرا همه بر اين باور بودند كه امام، الگو و نمونه ي راستين تجسم اسلام است.

بدين ترتيب امام تصميم مي گيرد كه اين طرح خائنانه را در هم ريزد و دشمن را وامانده و مفتضح نمايد او نيز مانند ساير مستقبلين به استقبال برادرش مي رود و حضرت از اولين كساني بود كه برادرش را ملاقات كرد پس از ايفاي حق برادري و احوالپرسي اولين آژيرهاي هشياري را به صدا در مي آورد و بر اساس رضاي خدا و رسول خدا سخن مي آغازد و او را در جريان طرح خائنانه متوكل قرار مي دهد و مي فرمايد: هيچ مي داني كه متوكل براي چه احضارت كرده است؟ مي خواهد حيثيت تو را برده و بي آبرويت كند، مبادا كه در قبال او معترف به نوشيدن جرعه ايي از شراب شوي.

اي برادر از خدا بترس و به گناه خود را ميالاي، موسي كه خود را به بي اطلاعي زده بود گفت:

شگفتا مرا براي چنين منظوري خواسته است؟ چه بايد كرد؟ حضرت فرمود: مبادا ارزش خود را تباه سازي! مبادا تملق ها و فريب انگيزي هاي او تو را اغواء كند او هدفي جز هتك احترام و حيثيت تو را ندارد.

امام تا توانست برادر را از پايان كار مطلع ساخت، چرا كه شايد



[ صفحه 255]



وي به متوكل حسن ظني داشت و يا اينكه موضوع را از پيش مي دانسته ولي در نظرش مهم و بد نبوده است، غافل از اينكه تا چه ميزان هتك احترام خود و برادر و دينش در اين نقشه نهفته است امام بار ديگر به پند و موعظه ادامه مي دهد ولي جوابي نمي شنود.

حضرت آخرين دارو را قاطعيت در بيان و اتمام حجت دانسته و با استمداد از نيروي لايزال غيبي فرمود: اما در محفلي كه مي خواهي با متوكل ميگساري كني بدان كه هرگز توفيق نخواهي يافت و انجام نخواهد گرفت.

تاريخ مي گويد: خداوند نور خود را به اتمام رساند امام را از اين گرفتاري پيروزمندانه نجات داد. چرا كه متوكل به علل نامعلومي از انديشه و شيوه شوم خود عدول نمود و تب و هيجانش از مجالست با موسي فرو نشست. به گونه اي كه سه سال موسي هر پگاه به خانه متوكل مي آمد و به وي مي گفتند كه امروز خليفه گرفتار است، و بامدادي ديگر به او مي گفتند كه متوكل به شراب نشسته است و ديگر آمادگي براي ادامه مي نوشي ندارد و شب هنگام مي آمد و به او مي گفتند خليفه دارو خورده است، تا سه سال همچنان او را سرگردان كردند تا متوكل به قتل رسيد و او هرگز در بزمي با متوكل شركت نكرد و پياله ايي ننوشيد.