بازگشت

نجات پيروان و ياران از راه دعا و نيايش


يكي از افرادي كه در عصر امام از سوي رژيم به زياني رسيده بود نقل مي كند: روزي شرفياب حضور امام شدم معروض داشتم متوكل حقوق مرا صرفا به خاطر ارتباط با شما قطع كرده است تقاضا مي كنم از او بخواهيد حقوق مرا بپردازد.

امام هرگز در اين مورد چيزي به متوكل نگفت بلكه پيش خدا وساطت و درخواست نمود، چرا كه او غايت و پايان همه نيازها و خواستها و قدرتمند، به تمام معناست و به آن شخص فرمود:

انشاءالله كارت به زودي رو به راه خواهد شد، راوي گويد: به



[ صفحه 257]



محض اينكه شب فرا رسيد متوكل پشت سر هم به وسيله افراد مختلف پيغام داد كه با تو كاري هست، زود خود را به ما برسان، به آنجا رفتم ديدم متوكل در رختخواب است گفت اي ابوموسي من مرتب در فكر تو هستم و تو ما را از ياد برده اي؟ چه چيزي پيش من داري؟ گفتم فلان مقدار و مقداري را نام بردم، فورا دستور داد چند برابر آنچه گفته بودم به من دادند.

راوي خيال مي كند كه حضرت در مورد او نزد متوكل ميانجي شده است اينجاست كه پيش فتح بن خاقان مي رود و سئوال مي كند آيا علي بن محمد امروز به اينجا آمده يا نامه اي نوشته است وزير مي گويد خير نه اينجا آمده و نه نامه ايي نوشته است.

نامبرده مي گويد: سپس پيش امام رفتم، حضرت وقتي مرا ديد به من فرمود: هذا وجه الرضا اين چهره، چهره رضايت و خوشحالي است. عرض كردم، از بركت وجود شماست.

اما درباريان متوكل مي گفتند كه شما آنجا نرفته و نامه ايي ننوشته ايد، امام در پاسخ مي فرمايد: خداوند عزوجل مي داند كه: ما در مشكلات و مسائل جز به او پناه نبرده و در معضلات مختلف فقط به او تكيه و توكل داريم، از اين سبب به ما وعده فرموده كه هر گاه از درگاه جبروتش درخواستي كنيم اجابت خواهد فرمود و ما ترسان از آنيم كه اگر دست از اين شيوه برداريم، خدا نيز از ما برگردد و ما را به حال خويش نهد.

همانگونه كه پيداست حضرت اين توفيق را امداد غيبي دانسته و به الطاف خفيه الهي مستند مي داند.



[ صفحه 258]



نمونه اي ديگري از تحقق نيايش امام را مي توان در قضيه ايوب بن نوح كه از ياران مورد وثوق آن حضرت است، ملاحظه كرد.

قاضي كوفه شخصي بود به نام جعفر بن عبدالله كه شيوه سياسي اش پيروي از خط مشي عمومي رژيم خلافت بود. اين مرد حيله گر، ايوب را اذيت و آزار مي كرد، ايوب در نامه ايي به امام از تعرض و آزار و شكنجه قاضي ياد و شروع به گله و شكايت مي كند، امام به او پاسخ مي دهد كه: تكفي امره الي شهرين. تا دو ماه ديگر كار او يكسره خواهد شد. چنين نيز شد پس از دو ماه از قضاوت عزل و ايوب از دست او آسوده گشت.

برداشت ما از اين گزارش دو نكته است: حضرت با الهامات غيبي دو ماه پيش از عزل اين قاضي از موضوع مطلع بوده است، ثانيا امام در پاسخ با اشاره و رمز مي نويسد كه هيچ كس جز يار امام قادر به درك مفهوم و منظور حضرت كه قاضي است نخواهد بود و جواسيس نمي توانند بهانه اي به دست آورند.