بازگشت

دوران مأمون پسر هارون


(198 -218)

اگر زمان ولادت با سعادت امام هادي (ع) را در سال 212 ه به حساب آوريم، امام (ع) تا سال مرگ مأمون يعني 218 مدت 6 سال



[ صفحه 271]



از دوران حيات طفوليت خود را در زمان وي سپري ساخته است و اگر بناي ولادت ايشان را آنگونه كه برخي از مورخين معتقدند سال 214 ه بگيريم مدت 4 سال از حيات امام در دوران آخر حكومت مأمون بوده است اما مأمون، با نامبرده پس از يكسري فعل و انفعالات سياسي در سال 196 ه بيعت شد يكي از كارهاي مأمون دور ساختن امام رضا (ع) از مدينه، كانون نشر حقايق و جذب عناصر متعهد به اسلام بود، وي رجاء بن ابي ضحاك را مأمور انتقال حضرت از مدينه به خراسان نمود وي در سال 201 امام را طبق يك تاكتيك سياسي و نقشه ي ماهرانه جهت حفظ قدرت خويش و كنترل و حراست، وي را به ولايت عهدي منصوب كرد و با حيله گري براي امام رضا بيعت گرفت و به نام او بر منابر خطبه ها خواندند و دينار و درهم به نام حضرت سكه زدند و همه به مناسبت اين بيعت لباس سبز پوشيدند گويند پس از رحلت امام رضا (ع) مأمون گريه ها و ناله ها سر داد و در سال 204 وقتي وارد بغداد شد لباس خود و فرماندهان سپاهش و مردم همه سبز بودند يك هفته همچنان ماند و سپس آن را از تن درآورد و لباس سياه را از سر گرفت. مأمون دختر خود ام الفضل را به تزويج امام جواد درآورد و گفت تا دو ميليون درهم به وي دهند و نيز مي گفت: من دوست دارم كه جد مردي باشم كه پيامبر خدا و علي بن ابي طالب (ع) پدران او باشند ولي ام الفضل از آن حضرت فرزندي نيآورد.

گويند مأمون به خراسان اهميت فراوان مي داد، خبر زير مؤيد همين مطلب است كه:

غسان بن عباد از خراسان به بغداد آمد و مأمون يك ماه او را



[ صفحه 272]



بار نداد و سپس كه حسن بن سهل درباره وي چيزي نوشت او را پذيرفت، پس گفت: اي اميرالمؤمنين! خدا مرا فدايت قرار دهد، گناه من چيست؟ گفت: همين كه از حكومت خراسان استعفاء مي دهي با آن كه تمام كشور همان خراسان است.

بابك و خرميان در عصر او سر به شورش و جنبش نهادند و بابك در ناحيه ي آذربايجان پيروز شد در سال 214 برادر خود ابواسحاق (معتصم) را بر مصر و مغرب حكومت داد.

و در سال 218 به دمشق رفت و مردم را درباره ي عدل و توحيد امتحان كرد و نوشت تا فقهاء را از عراق و جز آن احضار كنند و آنان را درباره ي مخلوق بودن قرآن امتحان نمود و هر كه را از گفتن اينكه قرآن مخلوق نيست، امتناع ورزيد كافر شمرد و نوشت تا گواهي او پذيرفته نگردد و جز چند نفري همگي بدان قائل شدند. گويند مأمون در سرنامه هاي خود نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، و نخستين كسي بود كه بسم الله را در سرنامه هاي خلفا نگاشت، و بعد از هر نمازي تكبير گفت و آن سنت گشت و باقي ماند.

مأمون در سال 218 در حالي كه آهنگ بلاد روم كرد براي محاصره عموريه آماده گشته بود و گفت در پي عرب مي فرستم و آنان را از باديه ها مي آورم و سپس آنها را در هر شهري كه فتح كنم سكونت مي دهم تا در قسطنطنيه اقامت گزينم، پس فرستاده پادشاه روم با پيشنهاد صلح و متاركه و تسليم كردن اسيراني كه در بند دارد، نزد وي آمد، ليكن مأمون نپذيرفت و چون نزديك لؤلؤه رسيد به آنجا روي نهاد و چند روزي اقامت گزيد و در جائي به نام بدندون ميان



[ صفحه 273]



لؤلوه و طرسوس اجل مهلتش نداد و مرگ گريبانش را گرفت وي 48 سال و چهار ماه زيست كرد، مدت حكومتش بيست سال و شش ماه بود رئيس پليس او عباس بن مسيب بن زهير، فرمانده گارد او شبيب بن حميد بن قحطبه و سپس هرثمه و در آخر عجيف بن عنبسه بود.

مأمون شانزده پسر بر جاي گذاشت. كار حكومت مأمون بيشتر به دست ذوالرياستين و افرادي از قبيل حسن بن سهل و احمد بن يوسف انجام مي گرفت.