بازگشت

امام در زندان متوكل


متوكل كينه عجيبي از امام در دل داشت و همواره در صدد آزار و اذيب آن حضرت بود و با آنكه امام در سامرّاء، در حقيقت همانند يك زنداني به سر مي برد، با اين حال پس از احضار امام از مدينه به سامرّاء دستور داد مدتي حضرت را زنداني كنند.

«صقر بن ابي دلف» مي گويد: هنگامي كه امام هادي - عليه السلام - را به سامرّاء آوردند، رفتم تا از حال او جويا شوم. «زرّافي» دربان متوكل مرا ديد و دستور داد وارد شوم. وارد شدم. پرسيد: براي چه كار آمده اي؟

گفتم: خير است.

گفت: بنشين! نشستم، ولي هراسان شدم و سخت در انديشه فرو رفتم و با خود گفتم: اشتباه كردم (كه به چنين كار خطرناكي اقدام كردم و براي ديدار امام آمدم) .

«زرافي» كار مردم را انجام داد و آنها را مرخص كرد و چون خلوت شد، گفت چه كار داري و براي چه آمده اي؟

گفتم: براي كار خيري.

گفت: گويا آمده اي حال مولاي خود خبر بگيري، گفتم: مولاي من كيست؟ مولاي من خليفه است!

گفت: ساكت شو، مولاي تو بر حق است، نترس كه من نيز بر اعتقاد تو هستم و او را امام مي دانم.

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه گفت: آيا مي خواهي او را ببيني؟ گفتم: آري.

گفت: قدري بنشين تا پست چي (نامه رسان) بيرون رود. چون وي بيرون رفت، با اشاره به من، به غلامش گفت: اين را به اتاقي كه آن علوي در آن زنداني است، ببر و نزد او واگذار و برگرد.

چون به خدمت امام رسيدم، حضرت را ديدم روي حصيري نشسته و در برابرش قبر حفر شده اي قرار دارد، سلام كردم. فرمود: بنشين! نشستم! پرسيد: براي چه آمده اي؟

عرض كردم: آمده ام از حال شما خبري بگيرم. در اين هنگام بر قبر نظر كردم و گريستم. فرمود: گريان مباش كه در اين گرفتاري آسيبي به من نمي رسد.

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه از معناي حديثي پرسيدم، امام جواب گفت، و پس از جواب، فرمود: مرا واگذار و بيرون رو كه بر تو ايمن نيستم و بيم آن است كه آزاري به تو برسانند [1] .

اين حادثه از يك سو خشونت و شدت عمل متوكل را در مورد امام هادي مي رساند و از سوي ديگر بيانگر ميزان نفوذ امام در ميان درباريان و مأموران ويژه خليفه است.

متوكل در آخرين روزهاي عمرش به پيشكار خود، «سعيد بن حاجب» ، دستور داد امام را به قتل برساند، ولي حضرت فرمود: بيش از دو روز نمي گذرد كه متوكل كشته مي شود، و همين جور هم شد! [2] .


پاورقي

[1] مجلسي، بحارالأنوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه. ق، ج 50، ص 194 - امام علي بن محمد الهادي، مؤسسه در راه حق، ص 16.

[2] علي بن عيسي الاربلي، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381 ه. ق ج 3، ص 184.