بازگشت

جنايات و سختگيريهاي متوكل در مورد شيعيان


متوكل يكي از جنايتكارترين خلفاي عباسي بود. او در دشمن با امير مؤمنان - عليه السلام - و خاندان و شيعيان او دلي پر كينه داشت و دوران حكومت او براي شيعيان و علويان يكي از سياهترين دوران ها بشمار مي رود. از آنجا كه همه جنايات او را نمي توان در اين بحث فشرده بيان كرد، ناگزير به برخي از جنايات او نمونه وار اشاره مي كنيم:

1 - در حكومت او گروهي از علويان زنداني يا تحت تعقيب و متواري شدند كه از آن جمله مي توان از «محمد بن صالح» (از نوادگان امام مجتبي - عليه السلام -) و «محمد بن جعفر» (يكي از مبلغان حسن بن زيد كه در طبرستان قيام كرده بود) نام برد [1] .

2 - او در سال 236 قمري دستور داد آرامگاه سرور شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين - عليه السلام - و بناهاي اطراف آن ويران و زمين پيرامون آن كشت شود و نيز در اطراف آن پاسگاههايي بر قرار ساخت تا از زيارت آن حضرت جلوگيري كند. گويا هيچ يك از مسلمانان حاضر به تخريب قبر امام حسين - عليه السلام - نبوده است، زيرا او اين كار را توسط شخصي بنام «ديزج» انجام داد كه يهودي الأصل بود. متوكل اعلام كرد: رفتن به زيارت حسين بن علي ممنوع است و اگر كسي به زيارت او برود، مجازات خواهد شد [2] او مي ترسيد قبر امام حسين - عليه السلام - پايگاهي بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن شهيد بزرگوار الهام بخش حركت و قيام مردم در برابر ستمهاي دربار خلافت شود. اما شيعيان و دوستداران سرور شهيدان در هيچ شرائطي از زيارت آن تربت پاك باز نايستادند و زائران، انواع صدمه ها و شكنجه ها را تحمل مي كردند و باز به زيارت مي رفتند. پس از قتل متوكل دوباره شيعيان با همكاري علويان قبر آن حضرت را باز سازي كردند [3] .

خراب كردن قبر امام حسين - عليه السلام - مسلمانان را بشدت خشمگين ساخت، به طوري كه مردم «بغداد» شعارهايي بر ضد متوكل بر در و ديوارها و مساجد مي نوشتند و شعراي مبارز و متعهد، با سرودن اشعاري، او را «هجو» مي كردند. از جمله آن سروده ها، شعري است كه ترجمه آن به قرار زير است:

«به خدا قسم اگر بني اميه، فرزند دختر پيامبرشان را به ستم كشتند، اينك كساني كه از دودمان پدر او هستند (بني عباس) جنايتي مانند جنايت بني اميه مرتكب شده اند. اين قبر حسين است كه به جان خودم سوگند (توسط عباسيان) ويران شده است. بني عباس متأسفند كه در قتل حسين - عليه السلام - شركت نداشته اند! و اينك با تجاوز به تربت حسين و ويران كردن قبر او، به جان استخوانهاي او افتاده اند!»

[4] .

3 - او در زمان خلافت خود بزرگاني از مردم مسلمان و معتقد به اهل بيت را به شهادت رسانيد كه از جمله آنان «ابن سكّيت» ، يار با وفاي امام جواد و امام هادي و شاعر و اديب نام آور شيعي، بود كه متوكل به جرم دوستي علي - عليه السلام - او را به قتل رسانيد [5] روزي متوكل با اشاره به دو فرزند خود، از وي پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا «حسن» و «حسين» ؟

ابن سكّيت از اين سخن و مقايسه بي مورد سخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بي درنگ گفت: «به خدا سوگند «قنبر» غلام علي - عليه السلام - در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»

متوكل كه مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بيرون كشيدند! [6] .

4 - «خطيب بغدادي» درباره شكنجه و آزار طرفداران خاندان رسالت از سوي متوكل مي نويسد: متوكل عباسي «نصر بن علي جهضمي» را به علت حديثي كه درباره منقبت و فضيلت علي - عليه السلام - و حضرت فاطمه - عليها السلام - و امام حسن و امام حسين - عليهما السلام - نقل كرده بود «هزار» تازيانه زد و دست از او برنداشت تا آنكه شهادت دادند او از اهل سنت است! [7] .

5 - او به شعراي مزدور و خود فروخته اي همچون «مروان بن ابي الجنوب» مبالغ هنگفتي صله مي داد تا درباره مشروعيت حكومت بني عباس و هجو بني هاشم شعر بسرايند [8] .

6 - او زماني كه به ايجاد ارتشي نوين موسوم به «شاكريه» دست زد، افرادي را از مناطقي كه در بينش ضد علوي مشهور بودند، بويژه از سوريه، الجزيره، جبل، حجاز و عنبا استخدام كرد [9] .

7 - اوبه حاكم مصر دستور داد تا طالبيان را به عراق تبعيد كند، حاكم مصر نيز چنين كرد. آنگاه در سال 236 آنان را به مدينه منتقل كرد [10] .

8 - او شيعيان را از دستگاه دولت اخراج مي كرد و موقعيت آنان را در اذهان عمومي خدشه دار مي ساخت. به عنوان نمونه، مي توان از بركناري «اسحاق بن ابراهيم» ياد كرد كه متوكل او را به جرم شيعه بودن از حكمراني «سامرّاء» و «سيروان» در استان «جبل» بركنار كرد. افراد ديگري نيز به همين علت موقعيتهاي خود را از دست دادند [11] .

متوكل با اِعمال اين شيوه ها، از بروز هر گونه حركتي از ناحيه شيعيان بر ضد رژيم خود جلوگيري كرد، لكن موفق نشد فعاليتهاي پنهاني آنان را خاتمه بخشد و چنانكه قبلاً گفتيم، گزارشهاي تاريخي، حاكي از آن است كه امام هادي - عليه السلام - ارتباطهاي خود را با پيروانش در نهان ادامه مي داد.


پاورقي

[1] ابوالفرج الاصفهاني، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385 ه. ق، ص 397 - 218.

[2] ابوالفرج الاصفهاني، همان كتاب، ص 395 - مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالأندلس، ج 4، ص 51 - سيوطي، تاريخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثني، ص 347.

[3] ابوالفرج الاصفهاني، همان كتاب، ص 396 - ور.ك به: ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 7، ص 55.

[4] بالله ان كانت امية قد أتت قتل ابن بنت نبيها مظلوماً

فلقد اتاه بنو ابيه بمثله هذا لعمري قبره مهدوماً

أسفوا علي ان لايكونوا شاركوا في قتله فَتَتَبّعوه رميماً

(سيوطي، تاريخ الخلفأ، الطبعة الثالثة، بغداد، مكتبة المثني، ص 347) .

[5] نام ابن سكيت، يعقوب و نام پدرش اسحاق است. او از علما و دانشمندان و اديبان نامدار شيعه بوده و در اكثر علوم عصر خود مانند: علوم قرآن، شعر، لغت و ادب، تبحّر داشت و درباره اين علوم كتابهايي به رشته تحرير در آورده بود كه به گفته بعضي از صاحب نظران بعضي از آنها در نوع خود بي نظير بوده است (مدرس تبريزي، محمد علي، ريحانة الأدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشي خيام، 1347 ه. ش، ج 7، ص 570) .

[6] سيوطي، همان كتاب، ص 348 - مامقاني، تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ص 570.

[7] تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتاب العربي، ج 13، ص 289.

[8] شريف القرشي، باقر، حياة الامام الهادي، الطبعة الاُولي ، بيروت، دارالأضوا، 1408 ه. ق، ص 292.

[9] دكتر حسين، جاسم، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، ترجمه دكتر سيد محمد تقي آيت اللهي، چاپ اول، تهران، مؤسسه امير كبير، 1367 ه.ش، ص 82.

[10] دكتر حسين، همان كتاب، ص 84.

[11] دكتر حسين، همان كتاب، ص 84.