بازگشت

موضعگيري هاي متوكل


در اين مجال به چند نمونه از موضعگيري هاي متوكل در برابر امام هادي عليه السلام اشاره مي شود:

به متوكل گزارش رسيد كه حضرت آيه شريفه «يوم يعض الظالم علي يديه» [1] ؛ «روزي كه ستمكار دستهاي خود را به دندان مي گزد.» را بر عده اي از خليفگان تفسير و تطبيق مي نمايد. او در ديداري با نزديكان خود نظر آنان را در اين باره خواستار شد و آنان در پاسخ گفتند: بايد در حضور مردم (اهل سنّت) از حضرت خواسته شود تا به تفسير اين آيه شريفه بپردازد؛ اگر او آيه را همان گونه كه به تو گزارش رسيده، تفسير نمايد، واكنش آنان تو را از هر اقدامي بي نياز خواهد ساخت و اگر به گونه اي ديگر به تفسير آن بپردازد، رسوا شدن نزد پيروانش را به دنبال خواهد داشت.

متوكل با پذيرفتن اين نقشه شيطاني بر آن بود كه حضرت را با اهل سنّت ـ كه بيشتر مردم سامرّا از آنان بودندـ به ستيز بكشاند و با گل آلود كردن آب، ماهي مقصود خود را صيد نمايد؛ اما غافل از اينكه خداوند بهتر مي داند بار سنگين رسالت خود را بر دوش چه كسي بگذارد.



مدعي خواست كه از بيخ كند ريشه ما

غافل از آن كه خداوند هست در انديشه ما



وقتي همه حضور يافتند، تفسير آيه از حضرت پرسيده شد. حضرت در پاسخ فرمود: «آنان، دو مردي هستند كه خداوند با كنايه درباره آنان سخن رانده و با اين پوشاندن نامشان بر آنان منّت نهاده؛ آيا خليفه دوست دارد آنچه خداوند پنهان داشته، آشكار سازد؟» خليفه در پاسخ گفت: دوست ندارم به اين كار اقدام كنم. [2] .

آري حضرت اين سان متوكل را در نقشه شيطاني اش ناكام و برگي ديگر بر دفتر رسوايي او افزود.

به متوكل گفته شد كه امام هادي عليه السلام در منزل خود سلاح، نامه و ديگر چيزهايي كه از سوي پيروانش به او داده مي شود، نگهداري مي كند. متوكل به تني چند از تركان مأموريت داد تا در هجومي غافل گيرانه به خانه حضرت يورش برند. آنان نيز با يورش به خانه حضرت، مشاهده كردند كه حضرت در اتاقي كه جز ريگ فرشي نداشت، نشسته و پيراهني مويين در بر دارد و با توجه و حضور قلب به تلاوت آيات قرآن مشغول است. در همان حال حضرت را دستگير و به دربار متوكل بردند. او كه جامي از شراب در دست داشت، با ورود امام عليه السلام اداي احترام كرد و امام را به نوشيدن آن فرا خواند. حضرت در واكنش به فراخواني او، فرمود: گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده، مرا از اين كار معاف بدار. متوكل اين عذر را پذيرفت اما او دگر بار حضرت را به خواندن اشعاري چند فرا خواند. حضرت فرمود: من كمتر شعر مي خوانم. اما وي هم چنان برخواسته خود پاي مي فشرد تا آنكه امام به خواندن اين اشعار پرداخت:



باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم

غلب الرجال فما اغنتهم القلل



و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم

فاودعوا حفرا يا بئس ما نزلوا



نادا هم صارخ من بعد دفنهم

اين الاساور و التيجان و الحلل



اين الوجوه التي كانت منعّمة

من دونها تضرب الاستار و الكلل



فافصح القبر عنهم حين ساولهم

تلك الوجوه عليها الدود تنتقل



«آنان بر بلنداي حكومت آرميده اند در حالي كه مردان قوي از آنان نگهباني مي كنند؛ اما زندگي بر اين بلنديها، آنان را بي نياز نمي سازد. پس از آنكه شكوه و عزت داشتند، از دژهايشان فرو كشيده شدند و در حفره هايي (گورها) قرار گرفتند كه بد جايي است. آنگاه كه مدفون مي شوند، منادي فرياد مي زند:

كجاست تختها، تاجها و لباسهاي گران قيمت؟ كجاست آن صورتهايي كه در ناز و نعمت بوده و در پس پرده ها پوشيده بودند؟ به جاي آنان قبرشان پاسخ مي دهد: اين صورتها در اينجا هستند و كرمها بر اين صورتها با يكديگر به جنگ برخاسته اند.» [3] .

حاضران در مجلس نسبت به حضرت بيمناك شدند؛ چراكه گمان مي كردند متوكل تصميم ناگواري در مورد حضرت خواهد گرفت؛ اما ناگاه گريه متوكل را به تماشا نشستند و آنان نيز همراه او گريستند و متوكل فرمان برچيدن بساط شراب را صادر كرد. [4] .

متوكل در اين انديشه بود كه با دادن جام شراب مقام و عظمت آن بزرگوار را به چالش بكشاند و چون در اين برنامه ناكام شد، راه ديگري برگزيد و حضرت را به خواندن اشعار فرا خواند و چنين پنداشت كه او اشعاري مانند سروده هاي رايج در ميان مردم در ستودن شراب يا ستايش كنيزان خواهد سرود؛ اما حضرت با خواندن آن اشعار اخلاقي، گويا با پتكي سنگين بر مغز او ضربه اي وارد ساخت. مجلس شادي متوكل به مجلسي آكنده از حزن وغم دگرگون شد و متوكل ماند و مجلسي با پايان اشكبار. [5] .

متوكل امام هادي عليه السلام را به زندان افكنده بود. حضرت در زندان فرمود: «من نزد خداوند از شتر حضرت صالح گرامي ترم.» و اين آيه را تلاوت نمود: «تمتعوا في داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب» [6] ؛ تا سه روز در خانه هاي خود بهره مند باشيد، اين وعده اي است كه دروغ در آن راه ندارد.

متوكّل يك روز پس از آن، با پوزش خواستن از حضرت، دستور آزادي او را از زندان صادر كرد. سه روز بيشتر از جريان زنداني ساختن امام نگذشته بود كه ناگاه سه تن از تركان بر متوكل يورش بردند و پرونده سياه عمر او را براي هميشه بستند. پس از وي فرزندش منتصر به جانشيني او برگزيده شد. [7] .


پاورقي

[1] فرقان/ 27.

[2] بحارالانوار، ج 50، ص 214.

[3] جعفريان، رسول، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، ج 2، ص 149.

[4] مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، ج 2، ص 374، طبع مصر، ترجمه، ج 2، ص 502.

[5] حسني، هاشم معروف، سيرة الائمة الاثني عشر، ج 2، ص 472، دارالتعارف، بيروت.

[6] هود/ 65.

[7] بحارالانوار، ج 50، ص 204.