بازگشت

تبعيد امام


امام عليه السلام از مضمون نامه آگاهي يافته و در نامه اي به متوكل، وي را از دشمني ها، كينه توزي و دروغ پردازي نويسنده ي آن مطلع ساخته بود. متوكل، سياستي مزوّرانه و دوپهلو را پيش گرفت: او نخست، نويسنده ي نامه را كه از امام سعايت كرده بود، از كار بركنار كرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد؛ سپس به كاتب دربار دستور داد تا نامه اي به امام بنويسد كه در ظاهر، علاقه ي متوكل را نسبت به امام بيان مي كرد؛ ولي در واقع، دستور جلب امام از مدينه به سامرّا بود. هم چنان كه «يزداد» - پزشك مسيحي دربار- با آگاهي از احضار امام، انگيزه ي متوكل را دريافته و گفته بود:

«بنابرآنچه شنيده ام، هدف خليفه از احضار محمد بن علي عليه السلام به سامرا، اين بوده كه مبادا مردم ـ به ويژه چهره هاي سرشناس ـ به وي گرايش پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست آنها خارج شود...». [1] .

متوكل براي كاهش پي آمدهاي منفي احضار امام، نامه اي محترمانه به ايشان نوشت:

«به نام خداوند بخشايشگر مهرورز. اما بعد، همانا اميرالمؤمنين از قدر و منزلت والاي شما آگاه است، و خويشاوندي تو را مد نظر دارد؛ و حقّ شما را بر خود لازم مي داند، و براي بهبود كار تو و خاندانت هر چه لازم باشد، انجام مي دهد تا سربلندي و آسايش خاطر تو و خاندانت را آماده سازد. اميرالمؤمنين، مشتاق ديدار شماست و دوست دارد تجديد عهدي با شما كرده و شما را از نزديك ببيند. اگر مايل به زيارت و ماندن پيش او تا هر زمان كه خواسته باشي هستي، خود و هر كس از خانواده، غلامان و اطرافيانت را كه مي خواهي، برداشته و با كمال آرامش و آسودگي خاطر، به سوي خليفه حركت فرما و هر طور كه مي خواهي، راه را طي كن و هر روز كه خواستيد، فرود آمده و اگر هم بخواهيد، يحيي بن هرثمه، پيشكار مخصوص اميرالمؤمنين و لشكرياني را كه همراه او هستند، همراه شما مي فرستم و به او دستور مي دهم كه در خدمت شما باشد...». [2] .

به راستي، نوشتن اين كلمات از كسي چون متوكل كه از هيچ ستمي بر خاندان پيامبر و هر كسي كه كوچك ترين ارتباطي با آنان دارد، خودداري نمي كند، جاي بسي شگفتي است و نشان دهنده ي هراس شگرفي است كه اين دشمنان خونخوار شيعه از امام داشته اند. متوكل هم در مقابل امام از خود، فروتني نشان مي دهد و هم خود را «اميرالمؤمنين» مي خواند و عنوان حاكميت بر مؤمنين را براي خود محفوظ مي دارد. وي به امام مي فهماند كه او همچنان حاكميت خاندان پيامبر را نپذيرفته و امام نيز مجبور به اطاعت از وي است. او، مدام از تمجيد مقام شامخ امام، سخن به ميان مي آورد و يحيي بن هرثمه را براي ركابداري امام مي فرستد؛ ولي تاريخ، از همراهي فرماندهي نظامي به اتفاق سيصد سرباز مسلح خبر مي دهد. [3] آن گونه كه بيان خواهد شد، اين رفتار به جلب خشونت آميز و محتاط نظامي بيش تر شبيه است تا استقبالي رأفت انگيز!


پاورقي

[1] همان، ص 161.

[2] الارشاد، ج 2، ص 436.

[3] بحارالانوار، ج 50، ص 142.