بازگشت

آگاهي خلفا از جايگاه امامان


يكي از علل احضار امام به سامرا آگاهي خلفاي بني عباس از جايگاه ويژه امامان نزد شيعيان بود. آنان به خوبي مي دانستند كه طبق اعتقادات شيعه، امام نقش محوري دارد و نصّ امام قبلي و معجزات و احاديث رسيده از پيامبر(ص) اين امر را اثبات و مشخص مي سازد. همچنين آنان آگاه بودند كه شيعيان، سخنان و مواضع امام را به جان و دل مي خرند و چون آنان را به حكم تطهير از هرگونه آلودگي مبرّا مي دانند، خلافت كساني جز معصومان را غاصبانه مي دانند. بر اين اساس، خلفا به جانشين امام قبل حسّاسيت خاصي داشتند. به عنوان مثال، ابن جوزي مي گويد: نيمه شبي ابوجعفر دوانيقي مرا طلبيد. چون رفتم، ديدم بر كرسي نشسته و شمعي در پيش او نهاده اند و نامه اي در دست دارد و مي خواند. نامه را پيش من انداخت و گريست و گفت: اين نامه محمد بن سليمان است كه خبر وفات امام جعفر صادق(ع) را نوشته است. سپس سه بار گفت: (انالله و انا اليه راجعون) و آن گاه ادامه داد كه: مثل جعفر كجا پيدا خواهد شد!؟ سپس گفت: بنويس كه اگر او فرد خاصي را وصيّ كرده است، او را بطلب و گردن بزن. بعد از چند روز جواب نامه رسيد كه چندين نفر را وصي كرده است: خليفه، محمد بن سليمان، والي مدينه و دو پسر خود عبدالله و موسي و حميده مادر موسي را. چون منصور نامه را خواند، گفت: اينها را نمي توان كشت. [1] .

بدين جهت بود كه خلفاي غاصب براي مقابله با امامان، روش هاي مختلفي را پي مي گرفتند: يا آنان را به زندان مي افكندند، يا مثل امام رضا(ع) او را به مركز خلافت فرامي خواندند و حتي او را ولايتعهد خود قرار مي دادند، يا همانند امام هادي(ع) و امام عسكري(ع) آنان را به مركز حكومت خود تبعيد مي كردند تا كاملاً تحت مراقبت قرار گيرند. در نهايت چون ناكام مي ماندند، آنان را به شهادت مي رساندند.

از اين رو، متوكل در ترفندي مكرآميز نامه اي به ظاهر محترمانه به حضرت مي نويسد و مي خواهد كه آن بزرگوار راهي سامرّا شود. بخشي از نامه اين چنين است:

«اميرالمؤمنين به منزلت شما آگاه است، حق مراتب و خويشاوندي شما را رعايت مي كند، طبق دستور شما فرمانده سپاه و امام جمعه شهر، عبدالله ابن محمد، را كه حق شما را پاس نداشته و گزارشي داده است كه شما از آن مبرّا هستيد، بركنار كردم.... اگر علاقه مند به ديدار خليفه باشيد، مي توانيد به اتفاق خانواده و دوستان حركت كنيد. برنامه سفر به اختيار خودتان است. اگر مايل باشيد، يحيي بن هرثمه و مأمورين همراه وي در اين سفر همراه شما باشند و آنان فرمان بردار شما خواهند بود». [2] .

يحيي بن هرثمه در آغاز ورودش به مدينه منزل امام(ع) را تفتيش مي كند و مي گويد: جز قرآن و دعا و كتاب هاي علمي چيز ديگري نيافتم. او سپس همراهي با امام(ع) را تا بغداد و از آنجا به سوي سامرا عهده دار مي شود. البته امام با اكراه مدينه را ترك مي كند؛ چنان كه خود فرمود: «من با اكراه وارد سامرا شدم». [3] ملاقات يحيي بن هرثمه با والي بغداد و وصيف تركي در همين سفر رخ داد كه آن را نقل كرديم.

تا اينكه آن حضرت وارد سامرا مي شوند و براي اهانت به او، ابتدا آن بزرگوار را در كاروان سراي گدايان و مستمندان معروف به «خان الصّعاليك» جاي مي دهند. صالح بن سعيد مي گويد: روزي داخل سامرا شدم و به خدمت امام هادي(ع) رسيدم. گفتم: اين ستمكاران در همه امور سعي در خاموش ساختن نور تو دارند؛ به گونه اي كه شما را در چنين جايي مسكن دادند. حضرت فرمود: اي پسر سعيد! هنوز معرفت تو به منزلت ما در اين پايه است؟! پس از آن، با دست مبارك خود به نقطه اي اشاره كرد. چون نظر كردم، بستان هايي ديدم آراسته به انواع رياحين، و نهرها ديدم كه در ميان باغ ها جاري بود، و حوريان و غلمان بهشتي را مشاهده كردم و از اين منظره حيران شدم. پس حضرت فرمود: اينها براي ماست و ما در كاروان سراي گدايان نيستيم. [4] .

پس از آن امام(ع) خانه اي را از «دليل بن يعقوب نصراني» خريد و با خانواده خود در آنجا اقامت كرد و مدفن شريفش نيز همان جا است. [5] .


پاورقي

[1] الكافي، ج1، ص310، باب الاشاره و النّص علي ابي الحسن موسي، ح13.

[2] همان، ج1، ص501؛ بحارالانوار، ج50، ص200 و201.

[3] همان، ج50، ص129.

[4] همان، ج50، ص203.

[5] حياة الامام عليّ الهادي، ص239.