بازگشت

پيشواي دهم در زندان متوكل


متوكل كينه ي عجيبي از امام عليه السلام در دل داشت. وي همواره در صدد آزار و اذيت آن بزرگوار بود و با آنكه امام عليه السلام در سامرا همانند يك زنداني به سر مي برد، با اين حال پس از احضار امام عليه السلام از مدينه به سامرا دستور داد مدتي حضرت را زنداني كنند.

ضفر بن ابي دلف مي گويد:

هنگامي كه امام هادي عليه السلام را به سامرا آوردند، رفتم تا از حال او جويا شوم. زرافي، دربان متوكل مرا ديد و دستور داد وارد شوم و پرسيد: براي چه كار آمده اي؟ گفتم: خير است. گفت: بنشين.

نشستم، ولي هراسان شدم و سخت در انديشه فرو رفتم و با خود گفتم. اشتباه كردم كه به چنين كار خطرناكي اقدام نمودم و براي ديدار امام عليه السلام آمدم.

زرافي كار مردم را انجام داد و آنها را راهي كرد و چون خلوت شد گفت: چه كار داري؟ و براي چه آمده اي؟ گفتم: براي كار خيري آمده ام. گفت: گويا آمده اي از حال مولاي خود خبر بگيري. گفتم: مولاي من كيست؟ مولاي من خليفه است. گفت: ساكت شو! مولاي تو بر حق است. نترس من هم بر اعتقاد تو هستم و او را امام مي دانم.



[ صفحه 457]



من خدا را سپاس گفتم. آن گاه زرافي گفت: آيا مي خواهي او را ببيني؟ گفتم: آري! گفت: قدري بنشين تا پستچي نامه رسان بيرون رود. وقتي وي بيرون رفت، به غلامش گفت: اين شخص را به اتاقي كه آن علوي زنداني است ببر و نزد او واگذار و برگرد.

چون به محضر امام عليه السلام رسيدم، حضرت را ديدم كه بر روي حصيري نشسته و در برابرش قبر حفر شده اي قرار داشت، سلام كردم. فرمود: بنشين. نشستم. پرسيد: براي چه آمده اي؟ عرض كردم: آمده ام از حال شما خبري بگيرم.

در اين هنگام بر قبر نظر كردم و گريستم. فرمود: گريان مباش كه در اين گرفتاري آسيبي به من نمي رسد. من خدا را سپاس گفتم. آن گاه از معناي حديثي پرسيدم. امام عليه السلام جواب گفت و پس از آن فرمود: مرا واگذار و بيرون رو كه بر تو ايمن نيستم و بيم آن است كه آزاري به تو برسانند.

اين حادثه از يك سو خشونت و شدت عمل متوكل را در مورد امام هادي عليه السلام مي رساند و از سوي ديگر بيانگر ميزان نفوذ امام عليه السلام در ميان درباريان و مأموران ويژه ي خليفه است.

متوكل در آخرين روزهاي عمرش به پيشكار خود سعيد بن حاجب دستور داد امام عليه السلام را به قتل برساند، ولي حضرت فرمود: بيش از چند روز نمي گذرد كه متوكل كشته مي شود و همين گونه هم شد [1] .


پاورقي

[1] سيره ي پيشوايان، به نقل از كشف الغمه، جلد 3، بحارالانوار، جلد 50، ارشاد، مناقب ابن شهرآشوب.