بازگشت

پيشواي دهم و شيعيان غالي


از جمله گروه هاي باطل و منحرفي كه در دوران امام هادي عليه السلام فعال بودند، گروه غلات را بايد نام برد كه افكار و عقايد پوچ و منحط و بي اساسي داشتند و خود را شيعه معرفي مي كردند. آنان درباره ي امام عليه السلام غلو نموده براي او مقام الوهيت قايل مي شدند و گاهي خود را منصوب از طرف امام عليه السلام قلمداد مي كردند و بدين وسيله موجبات بدنامي شيعيان را در ميان فرقه هاي ديگر فراهم مي نمودند. امام هادي عليه السلام از اين گروه بيزاري مي جست و با آنان مبارزه مي كرد و تلاش مي نمود كه با طرد آنان، اجازه ندهد لكه ي ننگي بر دامن تشيع بنشيند.

شايد بتوان گفت كه علت پيدايش اعتقاد آنان به الوهيت امام عليه السلام و ساير عقايد پوچ و بي اساس، امور زير باشد:

1. كرامت ها: آگاهي غيبي و ديگر امور خارق العاده يي كه از امام عليه السلام مشاهده مي شد. اين گروه قادر به توجيه و تحليل صحيح و شايسته ي اين گونه مسايل نبودند و آنها را دستاويز خرافات و بدعت ها و حركت هاي ضد اسلامي قرار مي دادند.

2. اين گروه منحرف مي خواستند قيود و حدود و ضوابط اسلامي را زير پا گذاشته، طبق ميل ها و هوس هاي خود رفتار كنند، از اين رو محرمات اسلام را حلال مي شمردند.

3. آنها چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مي خواستند وجوهي را كه شيعيان به ائمه عليهم السلام مي پرداختند را به چنگ آورند.

در هر حال، غلات گروه خطرناك و گمراه كننده يي بودند كه سران آنان افرادي همچون: 1. علي بن حسكه ي قمي 2. قاسم يقطين 3. حسن بن محمد بن باباي قمي 4. محمد بن نصير فهري 5.



[ صفحه 459]



فارس بن حاتم بودند.

به عنوان نمونه، عقيده ي علي بن حسكه بدين قرار بود:

الف. امام هادي عليه السلام خدا و خالق و مدبر جهان هستي است.

ب. ابن حسكه، نبي و فرستاده از جانب امام عليه السلام براي هدايت مردم است.

ج. هيچ كدام از فرايض اسلامي از قبيل زكات، حج و روزه واجب نيست.

محمد بن نصير فهري مي گفت:

الف. امام هادي عليه السلام خالق و پروردگار جهان است.

ب. ازدواج با محارم از قبيل مادر، دختر و خواهر جايز است.

ج. لواط جايز و يكي از راه هاي اعمال شهوت مي باشد و خداوند آن را حرام نكرده است.

د. ارواح مردگان در كالبد آيندگان حلول مي كند (تناسخ) [1] .

امام هادي عليه السلام طي نامه ها و پاسخ هايي كه به سؤالات شيعيان در اين باره مي داد، اين گروه را منحرف و كافر معرفي مي كرد و به شيعيان توصيه مي نمود از آنان دوري جويند.

امام عليه السلام در پاسخ سؤال يكي از شيعيان درباره ي ابن حسكه و عقايد باطل او چنين نوشت:

ابن حسكه - كه لعنت خدا بر او باد! - دروغ گفته است. من او را از دوستان و پيروان خود نمي دانم. وي را چه شده است، خدا لعنتش كند! سوگند به خدا! پروردگار، محمد صلي الله عليه و آله و سلم و پيامبران پيش از او را جز به آيين يكتاپرستي و امر به نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده و محمد صلي الله عليه و آله و سلم جز به سوي خداي يكتاي بي همتا دعوت نكرده است. ما جانشينان او هم بندگان خداييم و به او شرك نمي ورزيم. اگر او را اطاعت كنيم مشمول رحمتش خواهيم بود و چنان چه از فرمانش سرپيچي نماييم گرفتار كيفرش خواهيم شد. ما بر خدا حجتي نداريم، بلكه خداست كه بر ما و بر تمامي آفريده هايش حجت دارد.

من از كسي كه چنين سخناني مي گويد بيزاري مي جويم و از چنين گفتاري به خدا پناه مي برم. شما هم از آنان دوري گزينيد و آنان را در فشار و سختي قرار دهيد و چنان چه به يكي از آنها دسترسي پيدا كرديد، سرش را با سنگ بشكنيد.

از ديگر غاليان اين دوره، عباس بن صدقه، ابوالعباس طرفاني و ابوعبدالله كندي معروف به شاه رييس بود، كه همه از بزرگان غلات اند.

امام هادي عليه السلام دستور داد فارس به حاتم را تكذيب و هتك نمايند و درباره ي اختلافي



[ صفحه 460]



كه ميان فارس به حاتم و علي بن جعفر پيدا شده بود، جانب علي بن جعفر را گرفته و ابن حاتم را رد و طرد كرد. همچنين دستور قتل ابن حاتم را صادر نمود و براي قاتل وي سعادت اخروي و بهشت را تضمين كرد.

سرانجام شخصي از شيعيان به نام جنيد پس از كسب اجازه ي شفاهي از امام عليه السلام ابن حاتم را به قتل رساند.

روايات زيادي از ابن حاتم در رجال كشي آمده و خطر بزرگي را كه از جانب او موجوديت شيعه را تهديد مي كرد، نشان مي دهد. شيعيان مكررا درباره ي او از امام هادي عليه السلام سؤالاتي كرده و امام عليه السلام در جواب تمامي اين پرسش ها از وي بيزاري مي جستند. به هر حال تكذيب ها و طردهاي مكرر ائمه عليه السلام از غاليان سبب شد كه آنها رو به زوال گذارند و مهمترين سلاحشان كه انتساب و تمسك واهي به ائمه ي طاهرين بود را از دست بدهند؛ با اين حال، انديشه هاي غاليان تا قرن ها باقي ماند و هنوز هم مذاهبي در گوشه و كنار جهان اسلام يافت مي شود كه نسبتي با اين فرقه هاي گمراه دارند. افزون بر آن تأثيرهاي فكري آنها در متون حديثي شيعه باقي مانده و گاهي كساني، براي مسايلي كه سابقه يي در تشيع اصيل ندارد، به آنها استناد مي كنند.

فتح بن يزيد جرجاني، ضمن روايت مفصلي از امام هادي عليه السلام، اعتراف مي كند كه او بر اين باور است كه امام نيازي به خوردن و آشاميدن ندارد؛ زيرا با مقام امامت سازگار نيست و امام هادي عليه السلام خطاب به وي فرمود:

اي فتح بن يزيد! حتي پيامبران كه اسوه ي ما هستند، مي خوردند و مي آشاميدند و در بازارها راه مي رفتند و هر جسمي اين چنين مي باشد، جز خدا كه جسم را جسميت بخشيده است [2] .


پاورقي

[1] الامام الهادي عليه السلام، شريف القرشي.

[2] حيات فكري و سياسي امامان شيعه، به نقل از (رجال كشي)، كشف الغمه، تنقيح المقال.