بازگشت

زيارت جامعه كبيره و تفسير اجمالي آن


السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الوحي و معدن الرحمة

سلام بر شما اي اهل بيت نبوت و موضع ودايع رسالت و محل نزول ملائك و هبوط انوار وحي الوهي و معدن رحمت حق.

مراد از اهل بيت نبوت خاندان عصمت و طهارت عترت حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي صلي الله عليهم اجمعين مي باشند چه اهل در اين مقام ائمه اثني عشر و فاطمه زهرا (ع) هستند و لاغير، و بيت ايشان نه اين بيت صوري و ظاهري است كه در اين دار غرور و نشاه ي فنا واقع است زيرا شان ايشان اجل است كه عالم اسفل و دار دنيا بيت واقعي آنان باشد بلكه مراد از آن بيت معنوي و مسكن حقيقي آن صدرنشينان عالم اعلي يعني عالم ملكوت و نشاه ي جبروت و سدرةالمنتهي عندها جنة المأوي مي باشد.

مضافا به اينكه نشاه ي ضيق دنيا حكم قفسي دارد و براي تجلي كامل و بسط وجودي ايشان آن وسعت وسعه را ندارد پس اين بيت دنيوي مسكن حقيقي ايشان نيست و عرصه ي دنيا مجال جلوه ي جمال محمدي و عزت او نيست، بلكه مركز و مأواي واقعي آنان سدره المنتهاي حضرت جبروت و افق اعلاي حضرت لاهوت است.



مرغ دلم طايري قدسي عرش آشيان

از قفس تن ملول سير شده از جهان



از در اين خاكدان چون بپرد مرغ ما

باز نشيمن كند بر سر آن آشيان





[ صفحه 388]





چون بپرد زين جهان سدره بود جاي او

تكيه گه باز ما كنگره ي عرش دان



سايه ي دولت فتد بر سر عالم بسي

گر بزند مرغ ما بال و پري در جهان



در دو جهانش مكان نيست بجز فوق چرخ

كان وي آن معدن است جاي وي از لامكان



عالم علوي بود جلوه گه مرغ ما

آب خور او بود گلشن باغ جنان



چون دم وحدت زني حافظ شوريده دل

خامه ي توحيد كش بر ورق انس و جان



حضرت نبي اكرم و رسول خاتم محمد صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است (ابيت عند ربي يطعمني و يستقيني) (و به همين جهت است كه نساء و زنان حضرت ختمي مرتبت (ص) را با همه شأن و مرتبه اي كه دارند از اين بيت فوق الذكر مستثني و جدا بايد دانست چه اين بيت شامل آنان نيست.) بنابراين بيت واقعي آن حضرت صقع ربوبي عند مليك مقتدر است.



بي خود از شعشعه پرتو ذاتم كردند

باده از جام تجلي صفاتم دادند



السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و موضع الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الوحي و معدن الرحمة و خزان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قادة الامم و اولياء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخيار و ساسة العباد و اركان البلاد و ابواب الايمان و امناء الرحمن و سلالة النبيين و صفوة المرسلين و عترة خيرة رب العالمين و رحمة الله و بركاته.

ترجمه تحت اللفظي اين كلمات نورانيه اين است: سلام بر شما اي خاندان



[ صفحه 389]



جليل نبوت مراد از نبوت اينجا نبوت ختميه محمديه عليه و آله افضل الثناء و التحيه است.

بايد دانست كه مقام نبوت منصب الهي است و آن را مراتب و درجاتي است بحكم تلك الرسل فضلنا بعضهم علي بعض (آيه 253 سوره ي بقره).

و عاليترين مرتبه و بالاترين درجه نبوت و رسالت و سفارت الهيه مقام و مرتبه خاتميت است كه اين مقام و مرتبه اعلي و ارفع را ذات اقدس پروردگار اختصاص به حبيب خود حضرت محمد مصطفي انسان كامل و مكمل كه مختار و برگزيده ي اوست از كل مخلوقات او مخصوص گردانيده و به آن حضرت عطا فرموده است و اين از فضل عظيم و عنايت حضرت احديت جلت عظمته نسبت به حضرت ختمي مرتبت است. لقوله تعالي و كان فضل الله عليك عظيما (آيه ي 113 سوره ي نساء) و شك و شبهه نيست كه هر ماده اي قابل اين مقام و مرتبه نيست آيا نمي بيني كه جهان آفرين كه بر كلك او بيكران آفرين از بسياري جماد، اندكي را نبات و از بسياري نبات اندكي را حيوان و از بسياري از حيوان اندكي را انسان و از بسياري از اناسي اندكي را عاقل و از بسياري از عقلا اندكي را مسلم و از بسياري از مسلمين اندكي را مومن و از مومنين اندكي را عابد و از عابدين اندكي را زاهد و از زاهدين اندكي را عالم و از عالمين اندكي را عارف و از عرفا اندكي را ولي و از اولياء اندكي را نبي و از انبياء اندكي را رسول و از رسل اندكي را اولوالعزم و از اولوالعزم يكي را خاتم آفريد پس در نظام كل افضل موجودات و اشرف مخلوقات حضرت خاتم انبياء و سرور اصفياء محمد مصطفي عليه و آله آلاف التحية و الثناء است.



اي كائنات را بوجود تو افتخار

اي بيش از آفرينش و كم ز آفريدگار



تو فاتح وجود و تو هم خاتم وجود

ختم كمال در تو نموده است كردگار





[ صفحه 390]





عالم ز فيض هستي تو پديدار آمده

پس كائنات را بوجود تو افتخار



بيان فرق ولي و نبي و رسول و اولوالعزم و خاتم

ولي آن است كه قرب تخلقي و تحققي بحقتعالي و مبدء اعلي داشته و مطلع بر حقايق الهيه و عارف بذات و صفات و افعال الوهي بنحو شهود بوده و در عين حال مويد به الهام رباني باشد. نبي آنست كه با حفظ مقام ولايت بنحو مذكور نيز مؤيد به وحي خاص مقام نبوت و معجزه بوده و مامور به تبليغ احكام و تأديب آداب و اخلاق جميله و قيام به سياست رحمانيه باشد بنابراين هر نبي ولي است و لا عكس رسول آنست كه با حفظ شئون ولايت و نبوت بنحو مرقوم نيز داراي كتاب آسماني باشد اولوالعزم آنست كه با حفظ مقام و شئون ولايت و نبوت و رسالت نيز شريعت او ناسخ شريعت سابقه باشد و مطابق مستفاد از روايات معتبره در اصول كافي اولوالعزم از رسل پنج نفرند اول آنها حضرت نوح عليه السلام و دوم آنها حضرت ابراهيم عليه السلام و سوم آنها حضرت موسي عليه السلام و چهارم آنها حضرت عيسي عليه السلام و پنجم آنها حضرت محمد مصطفي عليه الصلوة و السلام است خاتم آنست كه با حفظ تمام مقامات و شئون مذكوره به نحو اعلي و اتم و اكمل جميع مراتب كمالات به او ختم و مرتبه نهائي هر كمالي را به نحو اعلا و اتم واجد و خلاصه خاتم كل كمال انساني و جامع كل جمال و جلال رباني و داراي خلافت مطلقه سبحاني و اشرف از كل ماسوا باشد و مافوق مرتبه و مقام او مرتبه و مقامي نباشد مگر مرتبه احديت محضه جلت عظمته و مصداق خاتم منحصرا حضرت محمد مصطفي عليه آلاف التحية و الثناء مي باشد.



[ صفحه 391]



لمؤلفه



پس محمد خاتم آمد در مقام

نيست كس مافوق او اندر نظام



از عنايات خداي ذوالجلال

ختم گرديده به آن حضرت كمال



زان شرايع نسخ شد با دين او

كه نباشد بهتر از آئين او



شرع او اثبات الي يوم القيام

حكمش ايضا در حلال و در حرام



بشنو از برهان و قرآن اين كلام

شد به او ختم نبوت و السلام



جان (رباني) ثناگو تا ابد

بر محمد مظهر ذات صمد



السلام عليكم يا اهل بيت النبوة سلام بر شما كه شمائيد موضع ودايع رسالت و محل نزول ملائك. ملائك جمع ملك است و شامل است جميع ملائكه را از ملائكه مقربين و ملائكه مدبرين و ملائكه صافين و ملائكه كروبيين، الي ما شاء الله. اصناف ملائكه و قواي الهيه از حيطه ي احصاء و شمار خارج است كه جز ذات اقدس پروردگار هيچ كس احاطه علمي بر آن قوا و سپاه و جنود رباني ندارد، و ما يعلم جنود ربك الا هو (آيه ي 31 سورة المدثر).

لمؤلفه



كليه ي اين قواي بي حد

بيرون ز شمار و خارج از عد



دائم به بقاي ذات سرمد

هستند مصلي محمد





[ صفحه 392]





بشناس تو رتبه و مقامش

بفرست درود بر روانش



(و مهبط الوحي)

شما محل هبوط وحي مي باشيد و وحي الهي بر شما نازل مي شود.

در اين مقام لازم است به چند نكته ي مهم اشاره نمائيم. اولا بدانيم كه ماهيت و حقيقت وحي و الهام چيست؟ ثانيا بدانيم وحي و الهام از چه موطني متجلي و اشراق مي شود؟ ثالثا بدانيم منبع و خزانه وحي كجاست ؟ رابعا بدانيم مراتب وحي چيست ؟ خامسا بدانيم شرط اخذ وحي و الهام از مباديه عاليه چيست ؟ سادسا بدانيم فرق وحي و الهام چيست؟

بيان مطلب

اولا ماهيت وحي و حقيقت آن عبارت است از تجلي و اشراق الهي و افاضه و القاء حقايق از صقع ربوبي بر قلوب صافيه و نفوس قابله و به عبارت روشن تر وحي و الهام تجلي كلامي الهي است بطور مرموز چه همانطوري كه حقتعالي مبدء اعلي را تجلي ذاتي و تجلي صفاتي و تجلي افعالي و تجلي آثاري است نير تجلي كلامي مي باشد چنانچه در كلام معجز نظام كاشف حقايق امام صادق عليه السلام آمده است (لقد تجلي الله لعباده في كلامه ولكن لا يبصرون) پس وحي و الهام عبارت است از تجلي و اشراق كلامي الهي به طور محرمانه و سري.

ثانيا منبع وحي و الهام و مخزن آن همانا خزانه علوم صمدي الوهي و مبادي عاليه است اما برحسب مراتب و درجات كه از آن موطن اعلي و اشمخ حقايق متنزل مي شود به عوالم امكاني تا مي رسد به اين عالم سفلي و بايد دانست كه مبدء اين تجلي و اشراق الهي سماء احديت غيبيه مطلقه است كه متجلي و نازل مي شود از سماء احديت در سماء واحديت و حضرت لاهوت كه آن را عالم



[ صفحه 393]



اسماء و صفات و مقام تجلي اسمائي و صفاتي و مقام علم عنائي و نظام رباني نامند.

و برحسب ترتب مبادي عاليه از سماء علم عنائي نازل و متجلي مي شود در قلم اعلي و مقام عقل كلي از آن مقام متجلي و نازل مي شود در لوح محفوظ و مقام نفس كل و از مقام نفس كل متجلي و نازل مي شود به الواح قدريه و نفوس جزئيه و از آن مقام متجلي و نازل مي شود در سجل كون و عالم جسم و جسمانيات و نشأه ي طبيعت به حكم، و ان من شي ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (آيه 21 سوره حجر).

پس معلوم شد منبع و مخزن تمام تجليات و اشراقات مبادي عاليه و سماوات عوالم غيبيه وجوبيه و خزائن صمديه الوهيه است كه وحي و الهام از آن عوالم عاليه نازل مي شود در عوالم امكانيه از جبروتيه و ملكوتيه و ناسوتيه و به عبارت ساده دستگاه فرستنده وحي و الهام آسمان الوهي است بر حسب مراتب در تجلي و اشراق و نزول چنانكه اشاره گرديد لقوله تعالي: ذالك من انباء الغيب نوحيه اليك (آيه 44 سوره آل عمران) و نيز در آيه 6 سوره نمل فرمود: انك لتلقي القرآن من لدن حكيم عليم.

ضمنا با اين بيان مطلب سوم و چهارم تقرير گرديد مطلب پنجم كه شرط اخذ و گرفتن وحي و الهام چيست؟

بايد دانست كه شرط اخذ وحي و الهام و استفاده و استضائه و استشراق از تجليات و اشراقات كلاميه مرموزه الهيه و تلقي و گرفتن افاضات و القائات ربانيه همانا استعداد ذاتي و تهياء فطري نفوس قدسيه و ارواح ملكوتيه نورانيه و اتصال تام معنوي و ارتباط روحي موحي اليه و ملهم اليه بمبادي عاليه است.

كساني مي توانند مورد تجلي و اشراق وحي و الهام قرار گيرند كه داراي قلوب صافيه و صيقلي و نوراني و مستضي ء بنورالله و اشد اتصالا بروح الله بوده و محاذات معنوي با سماوات عوالم عاليه غيبيه الهيه داشته باشند بنابراين:



[ صفحه 394]





قبول ماده شرط است در افاضه ي فيض

وگرنه بخل نباشد ز مبدء فياض



در آن صورت است كه برحسب قابليت خواهند توانست از مبادي عاليه استشراق و استضائه و استناره از نور وحي و الهام نموده كلام حق را بلاواسطه ملك يا مع الواسطه بشنوند و مي توانند فرشته حامل وحي را شهود نمايند و يا او را نبينند اما كلام و سخن او را بشنوند و اين قلوب صافيه و اين گوش و قوه ي سامعه ملكوتيه را خداوند متعال به تمام انبياء و رسل و سفراء خود و همچنين به اولياء و مقربان خود برحسب مراتب و درجات آنان عطاء و مرحمت نموده است ولي ساير مردم كه واجد قلوب صافيه و سمع ملكوتي نيستند بلكه عوائق و غواسق ماديه جرمانيه آنان را محجوب و محروم از شنيدن وحي و الهام رباني نموده از ادراك آن بي بهره اند و قابليت شنيدن آن را ندارند.



گوش رسولان بشنود وحي خدا را

هر سامعي شايسته ي اين خوش نوا نيست



مطلب ششم فرق وحي و الهام است. وحي را مراتب و درجاتي است وحي عام، وحي خاص، وحي خاص الخاص، وحي اخص الخاص كه بيان هر يك از اين مراتب در رساله (وحي رباني) كه رساله ي مستقله اي است گرديده است.

اينك در اين مقام فرق بين وحي و الهام بيان مي گردد به شرح ذيل:

1- وحي خاص مختص مقام نبوت است و مخصوص انبياء است اما الهام خاص مختص مقام ولايت و مخصوص اولياء است.

2- وحي حليه و زينت انبياء است و الهام حليه و زينت اولياء است.

3- وحي تصريح امر غيبي است و الهام تعريض آن است.

4- وحي كشف قوي است و الهام كشف ضعيف است.

5- وحي حاصل مي شود از حق تعالي بي واسطه و يا بواسطه ملك ولي الهام



[ صفحه 395]



حاصل مي شود از حقتعالي بدون واسطه ملك.

6- وحي كشف شهودي متضمن كشف معنوي است و الهام فقط كشف معنوي است.

7- وحي مشروط به تبليغ است ولي الهام مشروط به تبليغ نيست.

8- وحي به معني الاعم بر الهام اطلاق مي شود ولي وحي به معني الاخص در قبال الهام است.

حال كه ماهيت وحي و الهام را دانستيم بايد بدانيم كه حضرت نبي خاتم و فاطمه زهرا و ائمه اثني عشر صلوات الله عليهم همه مصداق مهبط وحي و الهامند چه فرودگاه وحي و الهام حق تعالي قلوب صافيه آنان و بيت نبوت مي باشد.

(و معدن الرحمة)

شمائيد معدن رحمت حق تعالي.

بايد دانست كه حق تعالي و مبدء اعلي فاعل بالتجلي است البته در اين تجلي علم حق و قدرت حق و اراده ي حق و مشيت حق با تمام شئون الهيت حكومت دارد.

و اين نظريه در فاعليت حق كه فاعل بالتجلي است بر اساس قرآن و برهان و عرفان استوار است و منطق وحي و احاديث و خطب و اخبار و اذكار و ادعيه صادره از لسان مقام عصمت و معادن حكمت و رحمت عليهم السلام نيز مؤيد و مثبت اين نظريه است.

و در كلام معجز نظام معلم الملك و الملكوت سلطان العارفين و اميرالمؤمنين علي عليه السلام در نهج البلاغه آمده است (الحمد لله المتجلي لخلقه بخلقه).

از نظر تحقيق مبدء ظهور اسماء الهيه چه در نظام علمي و چه در نظام عيني



[ صفحه 396]



و كياني همانا تجلي رحمت حق است ذات اقدس خداوند منان ايجاد عالم امكان و نظام خلقت و آفرينش خود را با همه آلاء و نعم نامتناهي آن مستند به رحمت خود مي نمايد و اسم مبارك (رحمان) را مبدء تجلي و ظهور خود معرفي مي فرمايد كما اشار اليه نص الكتاب الالهي بسم الله الرحمان الرحيم (الرحمن) علم القرآن خلق الانسان علمه البيان الي آخر سورة الرحمان.

بنابراين كشور هستي و ملك وجود از غيب و شهود از بركت رحمت اوست چه قوس نزول در تحت تجلي و حكومت اسم رحمان است چنانكه قوس صعود در تحت تجلي و حكومت اسم رحيم است و در دعا مي خوانيم (يا رحمان الدنيا و يا رحيم الآخرة).



از رحمت آمدند و برحمت روند خلق

من رحمة بدا و الي رحمة ياؤل



(لمولفه)



دولت رحمتش زده پرچم

جلوه ي اوست جمله ي عالم



همه اشياء برحمتش موجود

ورنه رحمت ظهور هيچ نبود



پس ز رحمت پديد گشت جهان

شاهد ماست سوره رحمان



جمله عالم كه ظل رباني است

جلوه گاه ظهور رحماني است



كل عالم ظهور رحمان است

پرتوي از فروغ سبحان است



عقل و نقل و شواهد و برهان

شاهد و بينه است بر تو عيان





[ صفحه 397]





اول و آخر است رحمت او

همه عالم شروق رحمت او



پس كليد حقايق دو جهان

اسم الله رحيم و رحمان دان



يا الهي رحيم و رحماني

لطف خود كن نصيب (رباني)



رحمت حق منقسم است به رحمت ذاتيه و رحمت صفاتيه و رحمت افعاليه و نيز در تقسيم ديگر به رحمت رحمانيه و رحمت رحيميه و در تمام اقسام، مظهر و مجلي و مرآت تمام نما حضرت محمد مصطفي خاتم النبيين است كه وجودش رحمة للعالمين است به حكم نص قرآن مبين لقوله تعالي: و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين (آيه ي 107 سوره انبياء).

خاتم انبيا را حق تعالي و مبدء اعلي وجودش را رحمت براي تمام عالميان و جميع عوالم خوانده است زيرا عالمين جمع عالم است كه تمام عوالم امكاني را شامل است و سر شمول اين رحمت جميع عوالم را اين است كه حقيقت محمديه مظهر رحمت واسعه ي الهيه است و خداوند در قرآن در آيه 156 سوره اعراف فرموده است: و رحمتي وسعت كلشي ء پس به حكم اين مظهريت حقيقت محمديه كه صادر نخستين و اولين جلوه ي رب العالمين است رحمتش كلي و انبساطي و كليه عوالم بلكه ماسوي الله را زير پر واسعه وجوديه نورانيه خود دارد و محيط بر جميع عوالم امكاني مي باشد.

(لمؤلفه)



رحمة للعالمينش خوانده حق

رحمتش با من سبق با من لحق



صادر اول وي است اندر نظام

جمله ي عالم بدو دارد قوام





[ صفحه 398]





مظهر رحمت شده اندر جهان

عالم و آدم طفيل او بدان



شد وجودش رحمة للعالمين

خاتم پيغمبران و مرسلين



حق مر او را برگزيد از اين و آن

رحمة للعالمينش كرد از آن



جان (رباني) ثناگو تا ابد

بر محمد مظهر ذات صمد



و نظر به اينكه وجود فاطمه زهراي اطهر و ائمه معصومين اثني عشر كه اولشان ولي الله اعظم حضرت علي مرتضي و آخر ايشان حضرت بقية الله مهدي خاتم الاوصياء عليهم آلاف التحية و الثناء همه با حقيقت محمديه (ص) نور واحدند بحكم اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد و كلنا محمد پس در مظهريت رحمت واسعه الهيه و تمام اقسام رحمت ربانيه جمله شان يكي هستند و همه (معدن الرحمة) محسوب مي شوند و هوالمطلوب (متحد بوديم و يك گوهر همه) كلهم نور واحد، و بدين لحاظ بر كل ايشان و يا فرد فرد ايشان اطلاق (معدن الرحمة) مي گردد.

(و خزان العلم)

چه در واقع و حقيقت ايشان مصداق خزائن و گنجينه هاي علم رباني مي باشند بايد دانست كه علم به طور كلي دو قسم است كه يكي از آن دو علم لدني و موهبتي الهي است كه اين علم را خدا به هر كس كه بخواهد اعطاء و افاضه مي فرمايد و معلم و آموزنده ي اين علم ذات اقدس الوهي است و اين علم لدني و موهبتي الهي بدون واسطه از دانشگاه لاهوتي علمه شديد القوي (آيه 5 سوره ي النجم) يعني به وسيله الله و بدون مدرس و مكتب، علمك ما لم تكن تعلم (آيه 113 سوره نساء) افاضه مي شود.



[ صفحه 399]



و قسم ديگر علم اكتسابي و آموختني در مكتب بشري و خلقي است مانند علوم حوزوي و دانشگاه هاي رسمي انساني.

و شك و شبهه اي نيست كه علمي كه خداي متعال به انبياء و رسل و اوصياء آنان افاضه فرموده از قسم اول است كه علم لدني است كما اشاره اليه نص الكتاب الالهي: و علمناه من لدنا علما (آيه 65 سوره كهف) و مانند آيه ي مباركه (علمه شديد القوي) كه معلم بدون واسطه خود خداست نه جبرئيل و اگر مفسرين (علمه شديد القوي) را به جبرئيل تفسير نموده اند اشتباه كرده اند و ما اشتباه آنها را در رساله (معراج رباني) ضمن تفسير علمه شديد القوي گرفته و هر مفسري كه چنين گفته يعني علمه شديد القوي را به جبرئيل تفسير نموده است برهانا محكوم نموده ايم كه اين مقام را وسعت بسط آن گفتار نيست.



اين سخن را ترجمه پهناوري

گفته آيد در مقام ديگري



باري اعلي مرتبه علم لدني و موهبتي الهي مخصوص خاتم انبياء حضرت محمد مصطفي و اوصياء قديسين آن حضرت است و اين علم لدني شامل حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها نيز مي باشد و در واجد بودن اين علم لدني موهبتي خاندان عصمت و طهارت و معادن علم و حكمت از صغير و كبيرشان ترديدي نيست چنانكه در روايت معتبر در كتاب احتجاج طبرسي خوانديد كه حضرت جواد الائمه با اين كه در سن نه سالگي بود در مقام مناظره خرطوم يحيي بن اكثم قاضي القضاة بغداد را به خاك ماليد به طوري كه بيچاره يحيي بن اكثم در سؤال خود وامانده و لسانش به تلجلج افتاد و اين حاكي است كه هيچكس را توانائي مباحثه و مناظره در قبال ولي ذوالجلال كه داراي علم لدني خدادادي است قدرت نبرد نيست و هر كس به ميدان نبرد علمي آنان آيد محكوم و مغلوب مي گردد چه در اين مكتب روح القدس حكم طفل ابجدي دبستاني را دارد چنانكه در مقاله دستخط مبارك حضرت امام حسن عسگري



[ صفحه 400]



يازدهمين نير برج امامت و ولايت آمده است (روح القدس في جنان الصاغوره ذاق من حدائقنا الباكوره) مراجعه شود به اشراق يازدهم كه اين روايت نوراني با تحقيق نير عرشي آنجا تشريح و بيان شده است و لنعم ماقيل عن لسانهم صلوات الله عليهم:



اختران پرتو مشكوة دل انور ما

دل ما مظهر كل كل همگي مظهر ما



نه همين اهل زمين را همه باب اللهيم

نه فلك در دورانند به دور سر ما



بر ما پير خرد طفل دبيرستانيست

فلسفي مقتبسي از دل دانشور ما



چشمه ي خضر بود تشنه شراب ما را

آتش طور شراري بود از مجمر ما



ماه گر نور و ضياء كسب نمود از خورشيد

خور بود مكتسب از شعشعه ي اختر ما



خسرو ملك ولايت بحقيقت مائيم

كله از فقر تبارك ز فنا افسر ما



ايشانند مصداق (عالم رباني) حقيقي در تقسيم ثلاثه معلم الملك و الملكوت علي عليه السلام در نهج البلاغه مردم را به سه قسم، كه فرموده (الناس ثلاثه، عالم رباني. و متعلم علي سبيل نجاة و همج رعاع اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجئوا الي ركن وثيق).

مراد از عالم رباني در واقع خودشان هستند كه علمشان لدني و موهبتي رباني است و مراد از متعلم تمام علماء و دانشمنداني هستند كه علم آنان اكتسابي است از مكتب بشري حال مي خواهد فقيه باشد يا حكيم باشد يا عارف باشد يا صوفي يا آيت الله اينها همه شان متعلم مي باشند كه چه خوب



[ صفحه 401]



گفت حكيم سعدي شيرازي عليه الرحمه.



عالم و عابد و صوفي همه طفلان رهند

مرد اگر هست بجز عالم رباني نيست



و مصداق دسته سوم كساني هستند كه نه عالمند و نه طالب علم و اين صنف از مردم خرمگساني دني و پست فطرتند كه با هر بادي كه بوزد ميل مي كنند و منحرف مي شوند از دين زيرا روشنائي پيدا نكرده اند بنور علم و دانشي و پناه نبرده اند به ركن محكم از دين كه اعتقادات يقينيه و متقنه ي برهانيه باشد. اين دسته مردم در تاريكي جهل باقي هستند و دل مرده اند.



دل جاهلان را تو مرده شناس

نباشد دل جاهلان حق شناس



دلت را به علم و ادب زنده كن

وگرنه تو باشي خر ناشناس



باري علم حقيقي نوري است كه يقذفه الله في قلب من يشاء و اين علم تعليمي و اكتسابي از مكتب خلقي نيست بلكه خدادادي است لذا در حديث آمده (ليس العلم بالتعلم) و لنعم ما قال



علمي كه حقيقت است درسي نبود

درسي نبود هر آنچه در سينه بود



صد خانه پر از كتاب سودي ندهد

الا كه كتابخانه در سينه بود



مصداق خزان العلم كساني هستند كه حق به اسم عليم مطلق بر آنان تجلي كرده و آنان را خزان و گنجينه هاي علم خود قرار داده است و بدون شك آنها سلسله ي جليله خاندان عصمت و معادن علم و حكمت عليهم السلام مي باشند و هو المطلوب.



[ صفحه 402]



السلام عليكم يا خزان العلم و منتهي الحلم و اصول الكرم و قادة الامم و اولياء النعم و عناصر الابرار و دعائم الاخيار وساسة العباد و اركان البلاد و ابواب الايمان و امناء الرحمان و سلالة النبيين و صفوة المرسلين و عترة خيرة رب العالمين و رحمة الله و بركاته.

سلام بر شما اي خاندان عصمت كه شما گنجينه هاي علم الوهي و صاحبان منتهاي مقام حلم ربوبي و اصول صفات كريمه ربانيه و مفاتيح كرم نامتناهي الهي و پيشواي امم و مالك و متصرف جميع نعم بي نهايت الهيه و صاحب مقام ولايت كليه مطلقه و اركان نظام هستي و استوانه هاي محكم بلاد و شهرهاي علم و حكمت و معرفت و ابواب و درهاي معنوي ايمان و ايقان و امناء اسرار پروردگار رحمان و سلاله و نژاد پاك پيغمبران عظام و برگزيدگان از انبياء و مرسلين و عترت حضرت خاتم النبيين كه برگزيده رب العالمين از ميان خلق اولين و آخرين است مي باشيد و بر شما باد رحمت بي نهايت و بركات ذات احديت جلت عظمته.

توضيح

نظر به اينكه به سبك و روشي كه عادت اين نگارنده است اگر در بيان تفسير و تحقيق اين كلمات نورانيه در زيارت جامعه جلو برويم موجب تطويل كلام مي گردد لذا عنان قلم را از بسط به قبض و از تفصيل به اجمال برگردانيده به ترجمه تحت اللفظي به نحو اختصار اكتفا مي نمائيم.

السلام علي ائمة الهدي و مصابيح الدجي و اعلام التقي و ذوي النهي و اولي الحجي و كهف الوري و ورثة الانبياء و المثل الاعلي و الدعوة الحسني و حجج الله علي اهل الدنيا و الآخرة و الاولي و رحمة الله و بركاته.

سلام بر شما اي امامان خلق جهان و اي رهنمايان طريق ارشاد و هدايت و اي چراغ هاي نورافكن در تاريكي هاي امت و اي پرچم داران علم و تقوي و اي خردمندان بزرگ در نظام عالم امكان و صاحبان عقل كامل و ملجا و پناه خلق



[ صفحه 403]



عالم و وارثان شئون كماليه ي پيغمبران و مثل اعلاي كبريائي الوهي و صاحب دعوت به بهترين كمال عالي و نيكوترين اعمال متعالي و حجت هاي بالغه ي الهي بر تمام اهل دنيا و آخرت و نظام ملك و ملكوت سلام و رحمت و درود نامتناهي و بركات بي نهايت الهي بر شما باد.

السلام علي محال معرفة الله و مساكن بركة الله و معادن حكمت الله و حفظة سر الله و حملة كتاب الله و اوصياء نبي الله و ذرية رسول الله صلي الله عليه و آله و رحمة الله و بركاته.

سلام بر شما كه دل هايتان محل معرفت ذات كل الكمال الوهي است و موطن بركت حق و معدن حكمت رباني است سلام بر شما كه حافظان اسرار الوهي و حاملان علم كتاب الله مي باشيد سلام بر شما كه اوصياء نبي الله و ذريه رسول الله صلي الله عليه و آله هستيد درود بي نهايت و رحمت نامتناهي و بركات الهي بر آن حضرت و بر آل اطهار آن بزرگوار باد.

السلام علي الدعاة الي الله و الادلاء علي مرضات الله و المستقرين في امر الله و التامين في محبة الله و المخلصين في توحيد الله و المظهرين لامر الله و نهيه و عباده المكرمين الذين لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون و رحمة الله و بركاته.

سلام بر شما كه داعيان به سوي حقتعالي و راهنمايان طريق رضا و خشنودي حضرت احديت و ثابت قدمان در فرمان الله تعالي و تام و تمام و كامل در محبت و عشق خالص به خدا و داراي مقام اخلاص در توحيد الوهي و آشكار كننده اوامر و نواهي الهي هستيد سلام بر شما كه بندگان گرامي و مقرب الهي (بقرب تخلقي و تحققي) او هستيد و شمائيد كه هرگز بر حكم و سخن او سبقت و پيشي نگرفته و كاملا بر طبق فرمان حق عمل مي نمائيد و درود بي نهايت و رحمت نامتناهي ذات الوهي و بركات الهي بر شما باد.

السلام علي الائمة الدعاة و القادة الهداة و السادة الولاة و الذادة الحماة و اهل الذكر و اولي الامر و بقية الله و خيرته و حزبه و عيبة علمه و حجته و



[ صفحه 404]



صراطه و نوره و برهانه و رحمة الله و بركاته.

سلام بر شما كه پيشوايان خلق و داعيان بسوي حق و رهنما و رهبر خلايق و بزرگان و واليان و حاميان دين خدا مي باشيد و شمائيد كه اهل ذكر و واقف اسرار قرآن و اولي الامر از جانب الهي و آيات باقيه و برگزيدگان خاص ربوبي و سپاه و نيروي الهي و مخزن علم رباني و حجت بالغه الوهي و طريق روشن حضرت حق و نور خدا و برهان او هستيد درود بي نهايت و رحمت نامتناهي و بركات الهي بر شما باد.

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له كما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائكته و اولوالعلم من خلقه لا اله الا هو العزيز الحكيم و اشهد ان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضي ارسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون و اشهد انكم الائمة الراشدون المهديون المعصومون المكرمون المقربون المتقون الصادقون المصطفون المطيعون لله القوامون بامره العاملون بارادته الفائزون بكرامته اصطفاكم بعلمه و ارتضاكم لغيبه و اختاركم لسره و اجتباكم بقدرته و اعزكم بهداه و خصكم ببرهانه.

گواهي مي دهم كه جز خداي يكتا خدائي نيست و شريكي ندارد چنانكه خدا به يكتائي خود شهادت داده و فرشتگان و دانشمندان از خلق او به يكتائي او شهادت دادند كه جز خداي مقتدر حكيم خدائي نيست و نيز شهادت مي دهم كه حضرت محمد بنده ي خاص برگزيده و رسول پسنديده ي اوست كه براي هدايت خلق به دين و آئين ثابت حق فرستاد تا اينكه دين حق را غالب بر تمام اديان سازد هر چند مشركان را آئين توحيد و يكتاپرستي ناگوار باشد.

و شهادت مي دهم كه محققا شما پيشوايان و امامان راهنماي خلق و راهروان به صراط مستقيم حق مي باشيد و شما داراي مقام عصمت و نزد خدا گرامي و مقرب هستيد و شما اهل تقوي و صدق و صداقت و حقيقت هستيد و شما برگزيدگان از خلق خدا و مطيعان خدا مي باشيد و شمائيد نگهبانان و عاملان



[ صفحه 405]



به فرمان حق و كاركنان به اراده ي او و فيروزمندان به كرامت و لطف او. شما را خدا به علم ازلي براي كشف عالم غيب خود برگزيد و براي حفظ اسرار غيبي خويش انتخاب كرد و به توانائي و قدرت كامله مخصوص گردانيد و به هدايت خود عزت بخشيد و به برهان و اشراق نور خود تخصيص داد.

و انتجبكم بنوره و ايدكم بروحه و رضيكم خلفاء في ارضه و حججا علي بريته و انصارا لدينه و حفظة لسره و خزنة لعلمه و مستودعا لحكمته و تراجمة لوحيه و اركانا لتوحيده و شهداء علي خلقه و اعلاما لعباده و منارا في بلاده و ادلاء علي صراطه عصمكم الله من الزلل و آمنكم من الفتن و طهركم من الدنس و اذهب عنكم الرجس و طهركم تطهيرا.

خداوند با تجلي خود شما را بنور خود تخصيص داد و به روح كلي الهي و نفس كليه الهيه خود مؤيد فرمود و شما را به خلافت الهيه در زمين اختيار نمود و شما را حجج ربانيه و انصار و ياوران دين و حافظان سر و گنج علم خود و محل ودايع حكمت و مفسران وحي و اركان توحيد خود قرار داد و شما را شهداء بر خلق و نماينده ي خود براي بندگان تعيين و مقرر فرمود و شما را علائم روشن و نوراني در بلاد جهان هستي و كشور خود قرار داد و شما را ادلاء و راهنمايان بندگانش به صراط مستقيم خود معين فرمود و شما را داراي مقام عصمت قرار داد و شما را ايمن از لغزش و فتن گردانيد و از تمام ادناس و ناپاكي ها و ارجاس مطهر و پاك و پاكيزه قرار داد.

فعظمتم جلاله و اكبرتم شأنه و مجدتم كرمه و ادمتم ذكره و وكدتم ميثاقه و احكمتم عقد طاعته و نصحتم له في السر و العلانيه و دعوتم الي سبيله بالحكمة و الموعظة الحسنة و بذلتم انفسكم في مرضاته و صبرتم علي ما اصابكم في حبه و اقمتم الصلوة و آتيتم الزكاة و امرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر و جاهدتم في الله حق جهاده حتي اعلنتم دعوته و بينتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرايع احكامه و سننتم سنته و صرتم في ذالك منه الي الرضا و



[ صفحه 406]



سلمتم له القضاء و صدقتم من رسله من مضي.

تا آنكه شما به عظمت و جلال خداي متعال را ياد كرديد و شأن او را به كبريائي و لطف و كرمش را به مجد و بزرگي ستوديد و ذكر خدا را بر دوام و عهد و ميثاقش را برقرار داشتيد و عقد و پيمان طاعتش را محكم نموديد و به طور سر و علانيه و پنهان و آشكارا خلق را پند و اندرز داده و نصيحت نموديد و آنان را به راه حق با برهان و حكمت و پند و موعظت نيكو دعوت كرديد و در راه رضاي خدا از جان گذشتيد و بر هر مصائبي كه از امت به شما رسيد در راه حب و عشق به خدا بر آن مصائب صبر نموديد و شمائيد كه نماز كه ستون دين است بپا داشتيد و زكات را ادا نموديد و شمائيد كه امر به معروف و نهي از منكر فرموديد و شمائيد كه حق جهاد را در دين خدا بجا آورديد تا آنكه دعوت دين را آشكار ساخته و فرائض و احكام آن را مبين و حدود آن را مقرر و شرايع و احكام دين را منتشر و سنن سنيه الهي را ثابت و استوار قرار داديد تا آنكه در اقامه ي دين و آئين الهي خدا را از خود راضي و خوشنود ساختيد و تسليم مطلق به قضاء الهي شديد و هر حكمي از رسولان الهي در گذشت همه را تصديق كرديد.

فالراغب عنكم مارق و اللازم لكم لاحق و المقصر في حقكم زاهق و الحق معكم و فيكم و منكم و اليكم و انتم اهله و معدنه و ميراث النبوة عندكم و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم و فصل الخطاب عندكم و آيات الله لديكم و عزائمه فيكم و نوره و برهانه عندكم و امره اليكم.

پس هر كس از طريق شما برگشت از دين خارج شد و هر كس ملازم امر شما بود مسلما به شما خاصان حق ملحق گشت و هر كس در حق شما مقصر شد محو و باطل گرديد چه در واقع حق با شما و در خاندان شما است حق مبدئش از شما است و مرجعش هم به سوي شما است و اهل حق و معدن حق و حقيقت شما مي باشيد و شمائيد كه ميراث نبوت كه علوم آسماني و اسرار وحي رباني است نزد شما است و بازگشت خلق عالم به سوي شما است و



[ صفحه 407]



حساب خلايق بر شما است و فيصل حق از باطل نزد شما خواهد بود و آيات عظمت جمال و جلال و كمال الوهي نزد شما است و عزائم اسرار نبوت در خاندان جليل شما است و نور خدا و برهان او نزد شما است و امر خداي متعال مربوط به امر شما است.

من والاكم فقد والي الله و من عاداكم فقد عاد الله و من احبكم فقد احب الله و من ابغضكم فقد ابغض الله و من اعتصم بكم فقد اعتصم بالله انتم الصراط الاقوم و شهداء دارالفنا و شفعاء دارالبقاء و الرحمة الموصولة و الآية المخزونة و الامانة المحفوظة و الباب المبتلي به الناس من اتيكم نجي و من لم يأتكم هلك الي الله تدعون و عليه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الي سبيله ترشدون و بقوله تحكمون.

هر كس شما را مولاي خود شناخت خدا را مولاي خويش دانسته و هر كس شما را دشمن داشت خدا را دشمن داشته و هر كه شما را دوست داشت خدا را دوست داشته و هر كس با شما كينه و خشم ورزيد با خدا خشم و كينه ورزيده و هر كه چنگ به دامان شما زد بذيل عنايت خدا چنگ زده است (سرش اين است كه اينها به تمام شئون فاني في الله هستند لذا حب آنان حب خداست و دشمني با آنان دشمني با خدا است) و لنعم ما قيل.



از وجود خود چو گشتم من تهي

نيست از غير خدايم آگهي



گفت نوح اي سركشان من من نيم

من ز جان مردم به جانان باقيم



چون كه من نيستم ايندم زهوست

پيش ايندم هر كه دم زد كافر اوست



شمائيد صراط مستقيم و راه راست خدا و شمائيد گواهان در دار آخرت و شمائيد شفيعان خلق در نشأه ي قيامت و شمائيد رحمت سرمديه الهيه و شمائيد



[ صفحه 408]



آيت و نشان مستور در مخزن علم ازلي الهي و شمائيد امانت و وديعه لوح محفوظ رباني و شمائيد باب الله و درگاه امتحان و آزمايش براي خلق خدا هر كس رو به سوي شما آورد نجات ابد يافت و هر كس از اين درگاه رو برتافت و دور شد به هلاكت رسيد شمائيد كه خلق را به سوي خدا دعوت مي كنيد و بر طريق مستقيم حق دلالت و رهنمائي مي كنيد و شمائيد كه ايمان و ايقان بذات صمدي الوهي داريد (به اعلي مرتبه علم اليقين و عين اليقين و حق اليقين و برد اليقين) و شمائيد كه تسليم مطلق به امر الهي و مطيع فرمان اوئيد و به راه خدا خلق او را ارشاد و هدايت كرده و به قول و كلام خدا در ميان خلق او حكومت مي كنيد.

سعد من والاكم و هلك من عاداكم و خاب من جحدكم و ضل من فارقكم و فاز من تمسك بكم و امن من لجاء اليكم و سلم من صدقكم و هدي من اعتصم بكم من اتبعكم فالجنة ماويه و من خالفكم فالنار مثويه و من جحدكم كافر و من حاربكم مشرك و من رد عليكم في اسفل درك من الجحيم.

هر كس به ولايت شما گرويد به سعادت رسيد و هر كه به شما عداوت ورزيد هلاك ابدي گرديد زيان و خسران ديده آنكس كه انكار شما كرده و گمراه شده آنكه از شما دوري گرفته، فائز و رستگار شده آنكس كه تمسك به شما جسته و ايمن از عذاب گرديده آنكس كه به شما پناه آورده و به سلامت مانده آنكه تصديق مقام و مرتبه شما را نموده و هدايت يافته هر كه شما را پيروي كرده، پيرو شما را منزل نهائي بهشت است و مخالف شما را جايگاه نهائي و مسكن دوزخ است هر كس منكر شما باشد كافر است و هر كس به جنگ با شما برخاست مشرك است و هر كس رد حكم شما كند در پست ترين دركات جهنم است.

اشهد ان هذا سابق لكم فيما مضي و جار لكم فيما بقي و ان ارواحكم و نوركم و طينتكم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض خلقكم الله انوارا فجعلكم بعرشه محدقين حتي من علينا بكم فجعلكم في بيوت اذن الله ان ترفع



[ صفحه 409]



و يذكر فيها اسمه و جعل صلواتنا عليكم و ما خصنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكية لنا و كفارة لذنوبنا فكنا عنده مسلمين بفضلكم و معروفين بتصديقنا اياكم فبلغ الله بكم اشرف محل المكرمين و اعلي منازل المقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه لاحق و لا يفوقه فائق و لا يسبقه سابق و لا يطمع في ادراكه طامع حتي لا يبقي ملك مقرب و لا نبي مرسل و لا صديق و لا شهيد و لا عالم و لا جاهل و لا دني و لا فاضل و لا مومن صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنيد و لا شيطان مريد و لا خلق فيما بين ذالك شهيد الا عرفهم جلالة امركم و عظم خطركم و كبر شأنكم و تمام نوركم و صدق مقاعدكم و ثبات مقامكم و شرف محلكم و منزلتكم عنده و كرامتكم عليه و خاصتكم لديه و قرب منزلتكم منه بابي انتم و امي و اهلي و مالي و اسرتي.

و گواهي مي دهم كه اين مقام اعلي و ارفع براي شما در ازل بوده و تا ابد هم باقي و برقرار خواهد بود و سرمدا براي هميشه در سابق و لاحق اين رفعت شان و مرتبه عاليه شامخه ثابت و جاويد است. و نيز گواهي مي دهم بر اينكه ارواح عاليه و نفوس كليه الهيه شما و مقام نورانيت و طينت پاك شما ائمه طاهرين در عالم ارواح و حضرت جبروت اعلي يك حقيقت و يك گوهر لاهوتي و يك جوهر بسيطه بوده و ذوات طيبه و طاهره شما عين يكديگرند (خداي متعال پيش از تمام ارواح و اجسام و پيش از خلقت عرش و فرش و ملائكه و عقول و پيش از آفرينش نظام خلقت و جميع ماسوا اولا شما را آفريد و محيط بر عرش وجود و نظام كل گردانيد چه صادر نخستين و اولين جلوه رب العالمين نور شما بوده است و نور شما و نور خاتم انبياء حضرت محمد مصطفي (ص) برگزيده خدا از كل ماسوي نور واحد است بحكم «اول ما خلق الله نوري» متحد بوديد و يك گوهر همه و آنچه اول از صقع الوهي متجلي شده عقلا و نقلا نور شما است) اينجا محتاج به بيان و توضيح است و هر چند قرار ما بر بسط كلام در ترجمه اين كلمات نوريه مندرج در زيارت جامعه نيست.



[ صفحه 410]



تحقيق عرشي

عقلا و نقلا ثابت و مبرهن و مسلم و محقق است كه حقيقت محمديه (ص) صادر نخستين است. سلاطين اقليم معرفت و كرسي نشينان عرش علم و حكمت صادر اول را حقيقت محمديه مي شناسند و اگر در تعبيرات خود به فيض منبسط و يا فيض مقدس و يا رحمت واسعه و يا تجلي فعلي و يا نور وجه و يا وجه الله و يا ظل الله الممدود و يا ماء حيات و يا قلم اعلي و يا عقل اول و يا روح اول يا جلوه ي اول و يا مثل اعلا و يا مظهر بسيط الحقيقه و مانند آن از صادر نخستين تعبير نموده اند مصداق تمام اين عناوين همه يكي است و آن حقيقت محمديه عليه آلاف الثناء و التحيه است.



عباراتنا شتي و حسنك واحد

و كل الي ذاك الجمال يشير



چنانكه در اخبار و احاديث صادره از مقام عصمت و معادن حكمت نيز به تعبيرات گوناگون تصريحاتي به اين واقعيت كه حقيقت محمديه صادر اول و مخلوق اول است گرديده است. قال رسول الله (ص) اول ما خلق الله نوري و قال (ص) اول ما خلق الله روحي و قال (ص) اول ما خلق الله القلم و قال (ص) اول ما خلق الله اللوح و قال (ص) اول ما خلق الله درة بيضاء و قال (ص) اول ما خلق الله العقل كه مصداق اين عبارات و كلمات نورانيه همه نيز يكي است و آن حقيقت محمديه عليه آلاف الثناء و التحيه است.

پس بايد دانست كه از آن جهت كه نور وجود حضرتش منبسط بر كل اشياء است به فيض منبسط تعبير شده و از آن جهت كه مقدس از كل شوائب است به فيض مقدس تعبير گرديده است و از آن جهت كه مظهر رحمت واسعه اطلاقيه وجوديه الهيه است تعبير به رحمت واسعه گرديده است و از آن جهت كه حقيقت محمديه كلمه تامه كن وجودي و اضافه اشراقيه و تجلي فعلي ايجادي الوهي است تعبير از او به تجلي فعلي شده است و از آن جهت كه



[ صفحه 411]



حقيقت محمديه مظهر الله نور است و سنا برق نور آن وجه الله الباقي بر همه اشياء تافته است تعبير از او به نور وجه الله شده است و در دعاي كميل آمده است (و بنور وجهك الذي اضاء له كل شي ء) و از آن جهت كه حقيقت محمديه ظل شمس حقيقت الوجود است و عالم هستي به نور او موجود است تعبير از او به ظل الله الممدود گرديده است، الم تر الي ربك كيف مد الظل (آيه 45 سوره مباركه فرقان) و از آن جهت كه حقيقت محمديه ماء حيات ساري در كل دراري و ذراري است و حيات بخش معنوي است باذن الله بكل اشياء تعبير از او به ماء حيات گرديده است، و جعلنا من الماء كلشي ء حي (آيه 30 سوره ي مباركه انبياء) و از آن جهت كه حقيقت محمديه وسيله نگارش دفتر هستي است مانند كلك تحرير در يد دبير با تدبير تعبير از او به قلم گرديده است قلم اعم است از روحاني و جسماني قادر ازلي و كاتب لم يزلي كه نگارنده كتاب آفرينش است، چه تمام عالم كتاب خداست.



به نزد آنكه جانش در تجلي است

همه عالم كتاب حقتعالي است



خداي جهان آفرين كتاب هستي را وسيله قلم نوري و روحاني وجودي محمدي (ص) نگاشته و نقوش آن را ترسيم نموده است پس بدين لحاظ حقيقت محمديه قلم اعلاست كه در يد قدرت مطلقه خدا است.

و از آن جهت كه حقيقت محمديه رابط بين واجب و ممكن و در واقع فاعل ما به الوجود است چه حقتعالي و مبدء اعلي خود فاعل ما منه الوجود است و عقل از عقال است در حقيقت قوس وجوب و امكان وسيله حقيقت محمديه كه رابط بين واجب الوجود و ممكن الوجود است عقال گرديده و بهم پيوسته و مرتبط شده لذا تعبير از او به عقل گرديده است.



دو سر خط حلقه هستي

بحقيقت بهم تو پيوستي





[ صفحه 412]



و در حديث نوراني منقول از معلم الملك و الملكوت ولي اعظم علي عليه السلام در تعريف عقل اول آمده است (العقل جوهر دراك محيط بالاشياء من جميع جهاتها عارف بالشي ء قبل كونه فهو علة للموجودات و نهاية المطالب).

اين حديث شريف دلالت دارد بر اينكه حقيقت محمديه كه عقل اول است علت فاعلي است براي اشياء از نظر اينكه فاعل مابه الوجود است و علت غائي است از جهت آنكه مقصود و غرض نهائي از آفرينش است و آفرينش را جز او مقصود نيست.

و از آن جهت كه حقيقت محمديه نفس كليه الهيه است و در واقع جان عالم و جان جان جهانيان است و زندگي بخش است به كليه عوالم امكاني باذن الله تعالي تعبير از او به روح اول گرديده و از آن جهت كه حقيقت محمديه نخستين نوري است كه از صبح ازل اشراق و از سماء مشيت بدرخشيده است تعبير از او به جلوه ي اول شده است.



آفتاب وجود كرد اشراق

نور او سر بسر گرفت آفاق



آنچه اول شد پديد از جيب غيب

بود نور پاك او بي هيچ ريب



بعد از آن آن نور مطلق زد علم

گشت عرش و كرسي و لوح و قلم



يك علم از نور پاكش عالم است

يك علم ذريت است و آدم است



و از آن جهت كه حقيقت محمديه مظهر و مجلاي حقتعالي و آئينه تمام نماي اسماء حسني و صفات علياي الوهي است بحكم (و من رآني فقد رأي الحق) از او تعبير به مثل اعلي گرديده است.



[ صفحه 413]





كسي كاو بيند آن زيبا شمائل

بديدار خدا گرديده نائل



نه من گويم كه آن مير مصدق

بگفتا (من رآني قد رأي الحق)



يعني مرآت و آئينه جمال و كمال ذات ذوالجلال منم. و از آن جهت كه حقيقت محمديه آدم لاهوتي جبروتي است و تقدم و سبق سرمدي و رتبه اي و شرفي دارد بر آدم ناسوتي كه ابوالبشر است تعبير از او به آدم اول شده است. و قيل عن لسانه (ص)



و من مطلعي النور البسيط كلمعة

و من مشرعي البحر المحيط كقطرة



و اني و ان كنت بن آدم صورتا

فلي فيه معني شاهد بابوتي



گفتا به صورت ارچه ز اولاد آدمم

از وي بمرتبه ز همه حال برترم



بحر محيط رشحه اي از نور فائضم

نور بسيط لمعه اي از نور ازهرم



خورشيد آسمان ظهورم عجب مدار

ذرات كائنات اگر گشت مظهرم



ارواح قدس چيست نمودار معنيم

اشباح انس چيست نگهدار پيكرم



از عرش تا بفرش همه ذره اي بود

از نور آفتاب ضمير منورم



و از آن جهت كه حقيقت محمديه مظهر بسيط الحقيقه كل الاشياء علي نحو البساطه مي باشد و مجموعه نظام جملي و عالم كبير و جميع حقايق



[ صفحه 414]



وجوديه به نحو بساطت در وجود او منطوي است و وحدت او وحدت حقه ظليه است كه ظل وحدت حقه حقيقيه الهيه است و در واقع چنين واحدي در بدو ايجاد و تجلي فعلي الهي از صقع ربوبي شرف صدور بخشيده است به حكم قاعده ي برهانيه (الواحد لا يصدر عنه الا الواحد) نه واحد عددي. في المثال اگر واحدي از خداي واحد صادر شود كه آن دريا باشد. جميع قطرات در او منطوي است. (و ما امرنا الا واحده) آيه 50 سورة القمر.



اين همه عكس مي و نقش مخالف كه نمود

يك فروغ رخ ساقيست كه در جام افتاد



بالجمله حقيقت محمديه و ائمه اطهار و فاطمه زهرا عليهم صلوات الله همه نور واحدند.

آنگاه مي فرمايد خداوند منان نعمت وجود شما را بر ما منت گذاشت پس شما را در خاندان هائي قرار داد كه امر به رفعتش فرمود و به ذكر نام خود در آن خاندان ها فرمان داد و درود فرستادن و صلوات ما را بر شما دستور داد و آنچه را كه مخصوص ما كرد از نعمت ولايت شما به لحاظ نيكوئي فطرت و خلقت ما و پاكي نفوس ما بود تا در آفرينش طاهر و مطهر و پاك و منزه گرديم و اين پاكي نفس و تزكيه ي روح ما بسته به دوستي و ولايت شما خاندان است و كفاره گناهان ما مي باشد پس ما نزد خدا (و در علم ازلي حقتعالي و مبدء اعلي) به فضيلت و برتري و رفعت مقام شما بر كافه خلق او از اين پيش معترف و تسليم و به تصديق مقام شما معروف بوديم كه خداي شما را به اشرف مقام كرامت و عاليترين منزلت مقربان و رفيعترين درجات پيغمبران خود نائل همان مقام رفيعي كه از ازل تا ابد از سابقين و لاحقين كسي بدان رفعت مرتبه و بلندي آن مقام ارفع اشمخ نخواهد رسيد و فوق آن مرتبه و مقام احدي راه نيابد و ابدا طمع نيل به آن مقام رفيع را هم كسي نكند (چه قابليت اين مقام را خدا به فيض اقدس خود منحصرا به شما عطا فرموده است و هر كه را هر چه قابليت داده



[ صفحه 415]



است خدا داده است) (القابل من فيضه الاقدس) شما را خداوند رفعت مقامي كرامت نموده است كه هيچ ملك مقرب و نبي مرسل و هيچ صديق و شهيد و عالم و جاهل و پست و بلند و مومن صالح و فاجر طالح و جبار سركشي و هيچ ديو گمراه و خلقي بين آنها نيست جز آنكه خدا همه ي آنها را به جلالت قدر و عظمت شأن و بزرگواري و مقام رفيع شما شناسا گردانيد و نور تام و تمام، منزلت هاي نيكو و ثابت بودن مقام و شرافت رتبه و منزلت شما را نزد خدا و كرامت مجد شما نزد خدا و اختصاص و تقرب شما به حضرت احديت همه را بر تمام روشن ساخت پدر و مادرم و اهل و مال و خويشانم به فداي شما باد.

اشهد الله و اشهدكم اني مؤمن بكم و بما امنتم به كافر بعدوكم و بما كفرتم به مستبصر بشأنكم و بضلالة من خالفكم موال لكم و لاوليائكم مبغض لاعدائكم و معاد لهم سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم محقق لما حققتم مبطل لما ابطلتم مطيع لكم عارف بحقكم مقر بفضلكم محتمل لعلمكم محتجب بذمتكم معترف بكم مؤمن بايابكم مصدق برجعتكم منتظر لامركم مرتقب لدولتكم آخذ بقولكم عامل بامركم مستجير بكم زائر لكم لائذ عائذ بقبوركم مستشفع الي الله عزوجل بكم و متقرب بكم اليه و مقدمكم امام طلبتي و حوائجي و ارادتي في كل احوالي و اموري.

خداي متعال را شاهد و گواه مي گيرم و شما را نيز كه من به ولايت كليه مطلقه الهيه ي شما و به هر چه شما ايمان داريد من هم ايمان دارم و به دشمنان شما و به هر چه شما كافر به آن و منكر هستيد من هم كافر و منكر آن هستم و من به جلالت و عظمت شأن شما بصير و معتقدم چنانكه به گمراهي مخالفان شما آگاه و بينايم من به حقيقت دوستدار شمايم و دوستدار دوستان شمايم من دشمنان شما را دشمن داشته و نسبت به آنها مبغض هستم و با آنها عداوت مي كنم.



با دوستانت يكدل و يك رنگم

با دشمنانت دشمن و غضبانم





[ صفحه 416]



من تسليم آن كسم كه او تسليم امر شما است و نيز با هر كس كه با شما بجنگد با او در جنگم من هر چه را شما حق دانيد حق مي دانم و آنچه را باطل گردانيد ابطال مي كنم من مطيع و فرمان بردار شمايم و عارفم به حق شما من مقر و اقرار كننده ام به فضيلت و شئون كماليه و برتري شما و متحمل و معتقدم به مقام علم لدني و موهبتي خدا به شما كه شما مظهر عليم مطلق هستيد من معترف به حقانيت شمايم و تصديق و ايمان به رجعت و بازگشت و سلطنت كلي شما دارم و پيوسته منتظر امر و فرمان شما و چشم به راه دولت حقه شما در روي زمين هستم.

مؤلف گويد رجعت ائمه طاهرين و معصومين و تشكيل دولت حقه آنان در روي زمين و سر تا سر وجه الارض از معتقدات و ضروريات دين ما است و نگارنده اين رساله را، در اثبات رجعت از نظر قرآن و برهان و عرفان رساله ي مستقله اي است و قريبا اين كتاب در دسترس چاپ قرار مي گيرد به خواست خداي عزوجل و اينكه در بيت منسوب به حضرت امام صادق عليه السلام آمده است:



لكل اناس دولة يرقبونها

و دولتنا في آخر الدهر يظهر



ناظر به همين دولت حقه آنان در رجعت ايشان است كه اين رجعت در تعقيب دولت و ظهور حضرت مهدي ولي عصر (ع) و تكميل آن تحقق يابد و منتهي مي شود به افق آخرت و اعتقاد به رجعت از ضروريات مذهب شيعه اماميه اثني عشريه است صدرالمتألهين فيلسوف عظيم الشان گفته مسئله رجعت از ضروريات دين اسلام است.

لذا ما بايست مصدق رجعت ايشان باشيم چنانكه در زيارت جامعه تصريح به آن شده است لقوله عليه السلام: مصدق برجعتكم منتظر لامركم مرتقب لدولتكم آخذ بقولكم، الخ.

من قول و سخن شما را اخذ كرده و امر شما را كار مي بندم و بگفتار درربار



[ صفحه 417]



شما عمل كننده ام و به درگاه شما پناه آورده و به زيارت شما شتافته و به قبور و مرقد مطهر شما پناه آورده و بدان توسل به حق مي جويم و شما را شفيع خود در درگاه خداوند قرار مي دهم و به واسطه شما به خدا تقرب مي جويم و در تمام احوال و جميع امور حوائج و درخواستي كه دارم شما را مقدم داشته و به وسيله ي شما از خداي خود هر حاجت و مراد خويش را مي طلبم (حاجتم برآورده مي شود از باب وجهه اي كه شما عندالله داريد).

مؤمن بسركم و علانيتكم و شاهدكم و غائبكم و اولكم و آخركم و مفوض في ذالك كله اليكم و مسلم فيه معكم و قلبي لكم مسلم و رأيي لكم تبع و نصرتي لكم معده حتي يحيي الله تعالي دينه بكم و يردكم في ايامه و يظهركم لعدله و يمكنكم في ارضه فمعكم معكم لامع غيركم آمنت بكم و توليت آخركم بما توليت به اولكم و برئت الي الله عزوجل من اعدائكم و من الجبت و الطاغوت و الشياطين و حزبهم الظالمين لكم الجاحدين لحقكم و المارقين من ولايتكم و الغاصبين لارثكم الشاكين فيكم المنحرفين عنكم و من كل وليجة دونكم و كل مطاع سواكم و من الائمة الذين يدعون الي النار فثبتني الله ابدا ما حييت علي موالاتكم و محبتكم و دينكم و وفقني لطاعتكم و رزقني شفاعتكم و جعلني من خيار مواليكم التابعين لما دعوتم اليه و جعلني ممن يقتص آثاركم و يسلك سبيلكم و يهتدي بهديكم و يحشر في زمرتكم و يكر في رجعتكم و يملك في دولتكم و يشرف في عافيتكم و يمكن في ايامكم و تقر عينه غدا برؤيتكم بابي انتم و امي و نفسي و اهلي و مالي.

من بظاهر و باطن شما و به حاضر و غايب و اول و آخر شما ايمان دارم و در تمام امور مذكور تفويض و تسليم مطلق فرمان و اراده ي شمايم و قلب و دلم تسليم شما و رأيم تابع رأي شما و نصرتم به تمام قواي اختياري مهيا و آماده نصرت شما است علي الدوام و براي هميشه تا وقتي كه خداي متعال بظهور ولي ذوالجلال دين خود را به ولايت و حكومت حقه شما زنده گرداند و در آن



[ صفحه 418]



ايام الله شما را به عالم بازگرداند و به شما براي اجراي حكومت عدل خود قدرت و تمكن و اقتدار در همه روي زمين بخشد پس من همه هنگام با شما بوده و خواهم بود نه با غير شما آنها كه دشمن شمايند، و به شما ايمان دارم، به آن دليل كه اول شما ولي الله اعظم علي عليه السلام را دوست مي دارم و به همان برهان و دليل كه آخر شما بقية الله ولي عصر حضرت مهدي عليه السلام را دوست مي دارم و به سوي خداي عزوجل از اعداء و دشمنان شما برائت مي جويم و از بت جبت و طاغوت و شياطين و حزب آنها كه به شما ظلم كرده و حق شما را انكار كردند و كساني كه سركشي از عهد ولايت شما كردند و غاصب حق ظاهري و باطني شما گرديدند و در مقام شما شاك بودند و منحرف از طريقه ي شما گرديدند از همه آنها بيزارم و از هر وسيله و پيشوائي غير شما و از پيشواياني كه خلق را به آتش دوزخ مجسمه قهر و غضب خدا مي خوانند از آنان تبري و بيزاري مي جويم پس خدا مادامي كه در قيد حيات هستم و زنده ام مرا بر ولاي شما و بر ولايت و دوستي شما ثابت و استوار بدارد و مرا موفق به اطاعت و تبعيت از شما بدارد و بهره مند از شفاعت شما گرداند و از خوبان دوستداران شما كه به هر چه دعوت كرديد پيروي و اطاعت شما را نمودند قرار دهد و مرا قرار دهد از اتباع شما كه در پي آثار شما رفتند و سالك طريق شما بودند و به رهبري شما هدايت يافتند و به قيامت كبري و حشر اكبر در زمره ي شما محشور شدند و در رجعت شما به جهان بازگشتند و در دولت و سلطنت شما به حكومت و ملك رسيدند و به شرف عافيت و حسن عاقبت و سعادت نظام ملكي و ملكوتي به واسطه شما نائل شدند و در ايام پادشاهي شما تمكن و اقتدار يافتند و فرداي قيامت هم چشمشان به جمال شما روشن و منور است خدا مرا از زمره ي آنان قرار دهد پدر و مادرم و جان و اهل و مالم همه به فداي شما باد.

من اراد الله بدء بكم و من وحده قبل عنكم و من قصده توجه بكم موالي



[ صفحه 419]



لا احصي ثنائكم و لا ابلغ من المدح كنهكم و من الوصف قدركم و انتم نورالاخيار و هداة الابرار و حجج الجبار بكم فتح الله و بكم يختم الله و بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء ان تقع علي الارض الا باذنه و بكم ينفس الهم و يكشف الضر و عندكم ما نزلت به رسله و هبطت به ملائكته و الي جدكم. (و اگر زيارت اميرالمؤمنين علي عليه السلام باشد به جاي و الي جدكم بگو و الي اخيك) بعث الروح الامين اتاكم الله ما لم يؤت احدا من العالمين طأطأ كل شريف لشرفكم و بخع كل متكبر لطاعتكم و خضع كل جبار لفضلكم و ذل كل شي ء لكم و اشرقت الارض بنوركم و فاز الفائزون بولايتكم بكم يسلك الي الرضوان و علي من جحد ولايتكم غضب الرحمان بابي انتم و امي و نفسي و اهلي و مالي.

هر كس كه اراده ي خداشناسي و اشتياق به خدا در دل يافت به پيروي شما يافت و هر كس خدا را به يگانگي شناخت به تعليم شما شناخت و هر كه خدا را قصد كرد و خداجو گرديد متوجه شما گرديد پيشوايان و موالي من صفات كماليه شما را نمي توان احصا و شماره نمود زيرا بي نهايت است و از حيطه احصاء خارج است بنابراين حق ثناي شما را شمار نتوانم كرد و به كنه مدح و توصيف قدر و منزلت شما نتوانم رسيد شمائيد نور قلب خوبان عالم و شمائيد هدايت كنندگان نكوكاران جهان و شمائيد حجت هاي خداي مقتدر جبار، خداوند عالم (كه موجد و خالق جميع اشياء است) به شما افتتاح عالم ايجاد و خلقت كرد و به شما نيز ختم كتاب آفرينش و نظام خلقت فرمايد. به واسطه بركت وجود شما خدا بر ما باران رحمت نازل كرد و به واسطه ي شما آسمان را بپا داشت تا بر زمين جز به امر او فرود نيايد و به واسطه شما غم و اندوه و رنج ها را از دل ها برطرف كند و اسرار نازل بر پيغمبران و نزول فرشتگان نزد شما است بر جد بزرگوار شما (اگر در مقام زيارت حضرت ولي الله اعظم علي عليه السلام است به جاي كلمه ي جد كلمه ي برادر شما ذكر شود) روح الامين نازل گرديد خداوند عالم



[ صفحه 420]



كه (معطي و مفيض وجود و كمالات وجود است) به شما مقامي عطا فرمود كه به احدي از اهل عالم عطا ننمود هر شخص با شرافت پيش شما و شرف مقام شما سر تعظيم فرود آورد و هر سركش متكبري به اطاعت شما سر مي نهد و هر جبار گردن فرازي در قبال فضل و كمال شما خاضع شد و همه چيز فروتن گشت ارض عالم امكان به نور وجود شما روشن گرديد و رستگاران جهان به ولايت و محبت شما رستگار شدند پيروي شما راه بهشت و رضوان و بر انكار كننده ولايت شما خشم و غضب خداي رحمان است پدر و مادر و جان و اهل و مالم همه فداي شما باد.

ذكركم في الذاكرين و اسمائكم في الاسماء.

در حلقه ذاكران جهان از سماوات و ارض از عوالم عاليه و سافله (و در مجموعه ي نظام كل) همه جا ذكر خير شما است و همه جا اسم ها و نام هاي شما در ميان اسماء و نام ها است و با تعظيم و تكريم نامتان برده مي شود.

مولف گويد در اهميت و عظمت و گرامي داشت اسماء شريفه و مباركه ي خاندان عصمت (چهارده معصوم) همين بس كه نام آنان زينت و زيور است در ميان اسماء مردم و در مقام حاجات خود به ذيل عنايت ايشان چنگ مي زنند و با توسل به اسماء شريفه آنان حاجات مشروعه خود را از صقع الوهي و پيشگاه ربوبي مي خواهند و به اجابت مي رسد. چنانكه آدم ابوالبشر با توسل به اسماء شريفه ي آنان حاجتش مستجاب و غم و اندوهش برطرف شده و از غصه نجات يافت حضرت آدم پس از هبوط به اين عالم مدت دويست سال كارش گريه و زاري بود تا اينكه جبرئيل بدو گفت اي آدم مي خواهي از اين غم و غصه نجات يابي گفت آري جبرئيل اين اسماء و كلمات را به آدم تلقين نمود، فتلقي آدم من ربه كلمات (آيه 37 سوره بقره).

جبرئيل گفت به اين اسماء متوسل شو و بگو (يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن يا قديم الاحسان بحق



[ صفحه 421]



الحسين (ع)) و همين توسل موجب نجاتش گرديد و اين خود درسي است براي هر حاجتمند كه نبايست اين درس را فراموش كنيم.

قال الصادق عليه السلام: نحن والله الاسماء الحسني التي لا يقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا. و قالوا عليهم السلام بنا عرف الله اي بمظهريتنا لجميع اسمائه و صفاته. يعني قسم به خدا كه مائيم اسماء حسناي الهي و مظاهر صفات علياي ربوبي عمل بندگان مورد قبول در پيشگاه الوهي واقع نمي شود مگر به ولايت ما و معرفت ما خاندان عصمت (به مقام نورانيت).



ما جام جهان نماي ذاتيم

ما مظهر جمله ي صفاتيم



ما نسخه ي نامه ي الهيم

ما گنج طلسم كائناتيم



هم مظهر واجب الوجوديم

هم معني جان ممكناتيم



هر چند كه مجمل دو كونيم

تفصيل جميع مجملاتيم



ما هادي جمله ي علوميم

كشاف جميع مشكلاتيم



بيمار و ضعيف را شفائيم

محبوس و نحيف را نجاتيم



گو مرده بيا كه روح بخشيم

گو تشنه بيا كه ما فراتيم



اي درد كشيده ي دوا جوي

از ما مگذر كه ما دواتيم



اسماء شريفه ايشان مشتق از اسماء الهي است مخصوصا اسم مبارك (علي)



[ صفحه 422]



كه در روايت آمده (علي اشتق من العلي)



اقتداي ما بشاه اوليا است

آنكه اسمش مشتق از اسم خدا است



و در حديث شريف منقول از لسان معجز بيان حضرت مولانا علي بن موسي الرضا عليه آلاف التحية و الثناء در اصول كافي كليني رضوان الله تعالي عليه در باب حدوث اسماء ذكر شده است. لقوله عليه السلام: فاول ما اختار لنفسه العلي العظيم، الحديث.

و اسم علي اول اسم مختار الهي است در موطن اسماء و صفات او كه علو ذاتي و سرمدي و رتبه اي خدا را حاكي است نسبت به تمام شئون كماليه الهيه كه مولف تحقيق عرشي و بيان اين اسم را در اشراق اول كتاب (جلوات رباني) به مناسبت شناسائي حضرت علي مرتضي اولين نير برج امامت و معرفت آن حضرت به مقام نورانيت تشريح و سراسر مقاله مربوطه را ضمن آن اشراق محور اسم (علي) نگاشته است و در اين مقام به لحاظ رعايت اختصار از توضيح و بيان آن صرف نظر مي نمايد و علاقه مندان و ارادتمندان به مقام ولايت كليه مطلقه را به مطالعه اشراق نامبرده حواله مي دهد.

حال برويم به دنبال كلام معجز نظام امام علي النقي عليه السلام در مقام تعليم در زيارت جامعه كه سپس فرموده است:

و اجسادكم في الاجساد و ارواحكم في الارواح و انفسكم في النفوس الخ.

براي اين فيئيت اجساد و ارواح آنان نسبت به ساير اجساد و ارواح و نفوس چند توجيه است كه قابل توجه است.

1- از باب عكس و عاكس كه حقيقت محمديه و ائمه اثني عشريه به منزله عاكس و ماسوي بمنزله عكس آنهايند.

2- از باب اينكه ذوات الاشياء لا تعرف الا باسبابها، چه حقيقت محمديه و ائمه اثني عشريه كه همه نور واحدند به منزله ذوات اشياء و مقوم آنها و حقيقت



[ صفحه 423]



اشياء مي باشند.

3- از باب اينكه بسيط الحقيقه كل الاشياء علي نحو البساطه دو عنوان دارد يكي اصلي و يك ظلي مصداق اصلي آن ذات صمدي حقتعالي و مبدء اعلي است و مصداق ظلي آن حقيقت محمديه و ائمه اثني عشريه اند كه همه نور واحدند پس عالم و ماسوي الله عنوان ظل الظل را دارند چه اصل و تمام اشيا كه مظهر بسيط الحقيقه است حقيقت محمديه (ص) است.

4- از باب اينكه هدايت تكوينيه آنها سبب وصول تمام اشياء و كليه موجودات به كمالات خود مي باشد.

5- از باب اينكه به هدايت تشريعيه ايشان ارواح و نفوس و موجودات و مخلوقات عارف بحق شده و به عرفان كامل بذات كل الكمال صمدي الوهي كه غايت خلقت و سر آفرينش همين معرفت است نائل مي شوند كما اشار اليه نص الكتاب الالهي: و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون، اي ليعرفون (آيه 56 سوره ذاريات) و در حديث قدسي آمده (كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف).

6- از باب ظهور مطلق در مقيد چه ايشانند كه ظاهر در هر شي مي باشند و بعبارة اخري جلوه و ظهور نور اينها است كه در تمام اشياء و قاطبه ممكنات از مبدعات و منشات و مخترعات و مكونات علي الاطلاق مي باشد.

7- از باب اينكه اينها مظهر اسم اعظم الهي مي باشند و تمام اشياء و قاطبه موجودات وليده ي اسم اعظم الوهي هستند و بعبارة اخري تمام اشياء و كافه مخلوقات رقايق اسم اعظم هستند و اينكه هر موجودي مظهر اسمي از اسماء الله مي باشد و همه اسماء الهيه در تحت اسم اعظم واقع و مندرج هستند پس بايستي تمام مظاهر از سدنه اسم اعظم و مجالي و رقايق او باشند.

8- از باب اينكه اينها با نفس كليه الهيه بلكه با عقول طوليه و عرضيه و قواهر اعلون و قواهر ادنون متحدند و آنها ملكوت عالم وجودند به مقتضاي فسبحان



[ صفحه 424]



الذي بيده ملكوت كل شي ء (آيه 83 سوره ياسين) و به مقتضاي و ان من شي ء الا عندنا خزائنه (آيه 21 سوره حجر) و هر ملكوتي باطن ناسوت است پس اينها ملكوت و باطن اشياء و عوالم مي باشند و هر ملكوتي و باطني در ظاهر مستتر مي باشد و همچناني كه باطن در ظاهر مختفي است انوار مكرمه اين خانواده جليله طاهره در قاطبه ارواح و نفوس مستور و مخفي، مانند مستوريت نفس در بدن مي باشد كه نفس مستور ولي آثارش ظاهر و هويدا است چنانكه حضرت مولي الموالي علي عليه السلام مي فرمايد (كنت مع جميع الانبياء سرا و مع محمد جهرا) در واقع اين خانواده جليله به منزله جان عالم بلكه جان جان تمام عالميانند.



جهان نهان در جسم و تو در جان نهان

اي نهان اندر نهان اي جان جان



9- از باب اينكه (لكل رقيقة حقيقة) اينها حقيقت و لب لباب عالم وجود مي باشند و تمام عالم به منزله ي قشر محسوب مي شوند پس انفسكم في النفوس حكم مغز در پوست را دارد.

10- از باب اينكه اين خانواده جليله به مفاد حديث (نحن وجه الله و نحن روح الله) وجه الله الباقي را مصداق واقعي هستند و همچنانكه حقتعالي به مقتضاي سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق (آيه 53 سوره فصلت) و به مقتضاي و هو الذي في السماء اله و في الارض اله (آيه 84 سوره زخرف) در همه اشياء آيات باهرات او ظاهر است حقيقت محمديه و ائمه اثني عشريه كه همه نور واحدند و همه عنوان وجه اللهي دارند و در همه اشيا متجلي و ظاهرند و ظهور دارند و در واقع اشياء آيات الآيات و ظل الظل محسوبند.

11- از باب اينكه لكل وجهة هو موليها (آيه 148 سوره بقره) اينها وجهه ي خاص حقند كه از براي هر شي اين وجهه است پس در واقع اينها وسيله ارتباط



[ صفحه 425]



قاطبه موجودات بحق اول مي باشند و اينهايند كه رابط بين حادث و قديمند لذا تعبير به في ارواحكم و في انفسكم شده است.

12- از باب اينكه اينها اول تعين و اول ظهور فيض مقدس و رحمت رحماني هستند و به مقتضاي و رحمتي وسعت كلشي (آيه 156 سوره اعراف)، اينها چون مظهر رحمت واسعه الهيه اند پس سعه رحمتشان كل اشياء را شامل و در بر گرفته است و فيض رحمت آنان در كل اشياء ساري و جاري است.

13- از باب اينكه به مقتضاي حديث شريف نبوي (ص) (كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين) تمام اعيان ثابته اشياء در مرتبه واحديت رقيقه عين ثابت محمدي و ائمه اثني عشر بمفاد اولنا محمد و اوسطنا محمد و آخرنا محمد مي باشند و فيض اقدس ظهور جلوه محمدي است در مرتبه واحديت نسبت به همه اشياء و به مقتضاي (القابل من فيضة الاقدس) تمام اعيان ثابته بفيض اقدس اينها در مقام واحديت ظاهر شده اند و همچنانكه فيض در مفاض متجلي است عين ثابت اينها هم در ساير اعيان ثابته اشياء متجلي است.

14- از باب اينكه حقيقت محمديه مظهر الله ذاتي است و الله ذاتي اصل الله صفاتي است (چون الله صفاتي در همه اشياء و قاطبه موجودات متجلي است به حكم الله نور السموات والارض (آيه 35 سوره نور) پس اينها به ظاهريت الله ذاتي در صفاتي و صفاتي در همه اشياء اينها نيز در همه اشياء ظاهر و متجلي مي باشند.

15- از باب حديث (خلق الله بالمشية و المشية بنفسها) اينها مشيت فعليه حقتعالي هستند و مشيت خدا در تمام اشيا و كافه موجودات ساري و جاري است پس اينها هم در تمام اشياء جاري و ساري مي باشند.

16- از باب اينكه مظهر سبع و المثاني اسماء الهي هستند و آن اسماء مشكّل قوسين نزول و صعود وجود مي باشد پس اينها به عنوان مظهريت مشكل قوسين نزول و صعود مي باشند چنانكه در همين زيارت جامعه دارد و



[ صفحه 426]



بكم فتح الله و بكم يختم كه مراد فتح و ختم قوسين وجود است.



دو سر خط حلقه ي هستي

بحقيقت بهم تو پيوستي



17- از باب اينكه اينها مظهر اسماء مستاثره في غيب ذات اللهند و اين اسماء موثر در باطن اشياء و موجودات مي باشند همچنان كه اسم اعظم و اسم ظاهر كه از سدنه اوست در ظاهر و در باطن اشياء و موجودات موثر است اينها هم به عنوان مظهريت اسم باطن و اسماء مستأثره موثر در باطن و ظاهر اشياء و موجودات مي باشند.

18- از باب اينكه اينها مظهر احديت ذات حقتعالي و مظهر مقام او ادني هستند و آن مقام ارفع و اشمخ ذات احديت جلت عظمته روح تمام مقامات و اصل تمام درجات حضرت رفيع الدرجات ذوالعرش است لذا اينها هم به عنوان مظهريت روح تمام مقامات و اصل الاصول قاطبه اشياء و موجودات از مبدعات و منشآت و ارواح و نفوس و اجساد مي باشند.

19- از باب اينكه اينها مظهر صرف الوجودند و صرف الوجود صرف هر شئي و وجود است و هيچ مخلوطي از صرف خالي نيست پس اشياء و عوالم و كليه موجودات از ارواح و نفوس و اجساد خالي از انوار فعليه صرفه وجوديه اينها نيستند.

20- از باب اينكه حقتعالي و مبدء اعلي محيط بر تمام اشياء و موجودات از عقول و ارواح و نفوس و اجساد و محيط بر كل ماسوي علي الاطلاق به احاطه ي قيوميه ذاتيه وجوبيه اصليه است به حكم نص صريح آيه قرآنيه: الله من ورائهم محيط (آيه 20 سوره بروج) و بحكم احاط بكل شئي علما (آيه 12 سوره طلاق) اينها نيز به عنوان مظهريت، احاطه قيوميه وجوديه ظليه بر قاطبه اشياء و كليه موجودات دارند.

21- از باب اينكه حقتعالي و مبدء اعلي معيت قيوميه وجوديه وجوبيه ذاتيه



[ صفحه 427]



اصليه نسبت به قاطبه اشياء و كليه موجودات علي الاطلاق دارد به حكم نص كتاب آسماني قرآن مجيد كه مي فرمايد: هو معكم اينما كنتم (آيه 4 سوره حديد) پس وجود خاتم انبيا حضرت محمد مصطفي و ائمه هدي كه دوازده نفرند به ضميمه حضرت فاطمه لاهوتي صفات كه مجموعا چهارده معصوم ناميده مي شوند اينها نيز به عنوان مظهريت، معيت قيوميه وجوديه ظليه با كل اشياء و قاطبه ي موجودات علي الاطلاق دارند.

باري شك و شبهه اي نيست كه اين فيئيت در جمله ي نورانيه حضرت بر سبيل احاطه و معيت ايشان است به عنوان مظهريت و ظليت بر كل ما سوي الله و قاطبه اشياء و جميع موجودات از ارواح و نفوس و غيرهما نه بر سبيل حلول تا مورد اشكال وارد شود زيرا حلول و اتحاد اينجا محال است كه در وحدت دوئي عين ضلال است احاطه و معيت حق تعالي بر اشياء و با اشياء احاطه قيوميه و معيت قيوميه است و اشياء در واقع في حيال حق نيستند و رسميتي در وجود و موجوديت ندارند بلكه همه لا شي ء و در حكم اعدام و اباطيل هستند (ذالك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل) آيه 62 سوره ي حج (الا كلشي ء ما خلا الله باطل) و از اين جهت است كه حلول و اتحاد محال است چه حلول و اتحاد بين شي ء و شي ء است اينجا شي ء در قبال حقتعالي نيست بلكه ماسوي الله همه افياء و اظلال و عكوسند و از خود هيچ استقلالي ندارند.



همه هر چه هستند از آن كمترند

كه با هستيش نام هستي برند



و نيز مفاد كلام عليه السلام در جمله مزبور كه فرموده (اجسادكم في الاجساد و ارواحكم في الارواح) الخ حاكي بر احاطه ي قيوميه ظليه ايشان بر كل اشيا و معيت آنان با كل اشياء حاكي بر معيت قيوميه ظليه ايشان است با كل اشيا با بياني كه فوقا گرديد خذواغتنم.

و آثاركم في الآثار و قبوركم في القبور فما احلي اسمائكم و اكرم انفسكم و



[ صفحه 428]



اعظم شانكم و اجل خطركم و اوفي عهدكم و اصدق وعدكم، كلامكم نور و امركم رشد و وصيتكم التقوي و فعلكم الخير و عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم و شانكم الحق والصدق و الرفق و قولكم حكم و حتم و رايكم علم و حلم و حزم ان ذكر الخير كنتم اوله واصله و فرعه و معدنه و مأويه و منتهاه بابي انتم و امي و نفسي.

و نيز آثار و قبور شما همين احاطه معنويه را دارند و بدين لحاظ است كه چنانچه هرگاه بر شما سلام مي كنيم و به قبور شما توجه مي نمائيم هر چند از دورترين نقاط زمين و آسمان باشد بعد مسافت و مكان حائل فيمابين زائرين شما و شما نيست و قبور شما هم محكوم به حكم ارواح و نفوس و اجساد شما است جواب سلام ما را در هر كجا باشيم به ما مي دهيد و ما را مورد لطف و عنايت و رحمت خود قرار مي دهيد و براي شما حي و ميت، زنده و مرده ندارد و شما در حقيقت روح و جان ما مي باشيد ارواح و نفوس و اجساد و قبور ما همه در حيطه ي شما است و شما از هر حيث بر ما احاطه داريد كلام ما را مي شنويد زيارت ما را كه عارف به حق شما هستيم مورد قبول خود به لطف و كرم خود قرار مي دهيد و شمائيد كه تمام ارواح و نفوس در تحت تاثير و تدبير شما مي باشند. ولنعم ما قال.



جمله ارواح در تدبير تست

سجده اشباح از تاثير تست



عقل جمله واله و حيران تست

كل موجودات در فرمان تست



صد هزاران بحر و ماهي در وجود

سجده آرد پيش آن درياي جود



روح جان و جان جان اي جان توئي

عقل و جان خلق را سلطان توئي





[ صفحه 429]



فما احلي اسمائكم الخ پس چقدر شيرين است نام هاي شما و چه قدر با كرامت است نفوس شما و چه قدر بزرگ است شأن و مقام و مرتبه و جلالت و منزلت شما و چه قدر باوفا است عهد شما و وعده شما راست و با حقيقت است كلام درربار شما نوربخش دل ها است و امر شما ارشاد و هدايت خلق است و توصيه ي شما هميشه به تقوي است و كار شما نيكو و پسنديده و عادت شما احسان و سجيت و فطرت شما كرم، و بخشش و شأن ذاتي شما حق و صدق و ارفاق و شفقت، و قول و دستور شما حكم حتمي و لازم الاجرا و رأي شما علم و حلم و دانش و بردباري و مآل انديشي است اگر ذكر از خير و نيكوئي شود اول مقام نيكي را دارائيد و اصل و فرع و معدن و محل و مبدء و منتهاي هر خير و نيكوئي در جهان هستي و نظام حق پرستي شما خاندان عصمت مي باشيد پدر و مادر و جانم فداي شما باد.

كيف اصف حسن ثنائكم و احصي جميل بلائكم و بكم اخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الكروب و انقذنا من شفا جرف الهلكات و من النار بابي انتم و امي و نفسي.

چگونه توانم مدح و ثناي شما را وصف كرد و چگونه توانم شئون كماليه و رفيعه و جميله شما را احصا نمايم و به شمار آورم در صورتي كه به واسطه شما خدا ما را از ذلت (كفر و عصيان) نجات داد و غم و اندوه هاي شديد ما را برطرف ساخت و از وادي مهالك عالم و آتش دوزخ رهانيد پدر و مادرم و جانم فداي شما باد.

بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا و اصلح ما كان فسد من دنيانا و بموالاتكم تمت الكلمة و عظمت النعمة و ائتلفت الفرقة و بموالاتكم تقبل الطاعة المفترضة و لكم المودة الواجبة و الدرجات الرفيعه و المقام المحمود و المكان المعلوم عندالله عزوجل و الجاه العظيم و الشأن الكبير و الشفاعة المقبوله. ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين. ربنا لا تزغ قلوبنا بعد



[ صفحه 430]



اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب. سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا لا ولي الله (اگر مخاطب مفرد باشد و اگر جمع باشد يا اولياء الله) ان بيني و بين الله عزوجل ذنوبا لا يأتي عليها الا رضاكم فبحق من ائتمنكم علي سره و استرعاكم امر خلقه و قرن طاعتكم بطاعته لما استوهبتم ذنوبي و كنتم شفعائي فاني لكم مطيع من اطاعكم فقد اطاع الله و من عصاكم فقد عصي الله و من احبكم فقد احب الله و من ابغضكم فقد ابغض الله اللهم اني لو وجدت شفعاء اقرب اليك من محمد و اهل بيته الاخيار الائمه الابرار لجعلتهم شفعائي فبحقهم الذي اوجبت لهم عليك اسئلك ان تدخلني في جملة العارفين بهم و بحقهم و في زمرة المرحومين بشفاعتهم انك ارحم الراحمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين و سلم تسليما كثيرا و حسبنا الله و نعم الوكيل.

بجهت ولايت شما خدا معالم دين را به ما آموخت و هر آنچه از امور دنيوي ما فاسد بود اصلاح نمود و به واسطه ولايت شما كلمه توحيد و معارف الهيه بحد كمال نهائي رسيد و نعمت بزرگ دين به خلق عطا گرديد و تفرقه و پراكندگي (عقايد و آراء) امت به الفت و اتحاد مبدل گشت و به لحاظ ولايت شما طاعت فريضه ي خلق پذيرفته مي شود و خداوند مودت و محبت و دوستي شما را بر خلق واجب كرد و به شما درجات رفيعه و عاليه و مقام محمود عطا فرمود شما را عندالله منزلت عاليه و جاه و عزت بزرگ و شأن عظيم و مقام شفاعت مقبوله است. پروردگارا ما به آنچه در كتاب آسماني قرآن حكيم نازل فرمودي ايمان آورديم و تبعيت و پيروي حضرت ختمي مرتبت رسول گرامي تو را نموديم پس تو ما را از شاهدان و گواهان ثابت در ايمان قرار بده و نام ما را در عداد اهل ايمان و ايقان ثبت فرما.

پروردگارا دل هاي ما را كه به حق هدايت فرمودي ديگر به باطل مايل نگردان و به ما از لطف ازلي خود رحمتي كامل عطا فرما كه همانا تو وهاب و عطابخش بسياري وجود و بخشش تو بدون عوض است و تو بخشنده بي منتي و از عيب



[ صفحه 431]



و نقص پاك و منزهي پروردگارا، محققا وعده پروردگار ما تحقق خواهد يافت اي ولي خدا اي اولياء خدا همانا بين من و خداي عزوجل گناهاني هست كه جز رضايت و شفاعت شما آن گناهان را محو نخواهد ساخت پس قسم به حق آن كس كه بر سرّ خود شما را امين گردانيد و سرپرست امور بندگان خود قرار داد و اطاعت شما را به اطاعت خود مقرون ساخت كه شما از خدا براي من بخشش و آمرزش طلبيد و شفيع من باشيد كه من (از دل و جان) مطيع فرمان شمايم و هر كس شما را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و كسي كه شما را نافرماني كند معصيت خدا كرده و كسي كه شما را دوست دارد خدا را دوست داشته و كسي كه با شما خشم و دشمني دارد با خدا دشمني داشته است.

پروردگارا من اگر شفيعاني از حيث قرب و منزلت به تو، نزديكتر از (حبيبت حضرت ختمي مرتبت) محمد (ص) و آل اطهار اهل بيت او كه آنها اخيار و ائمه ابرار و همه مقربان دربار تو هستند در صحنه جهان هستي مي يافتم هر آينه آنها را به درگاه تو شفيع خود قرار مي دادم ولي دانستم كه مقربتر و محبوبتر و شريفتر از ايشان در ملك وجود از غيب و شهود در نزد تو نيست و نخواهد بود لذا تو را قسم مي دهم به حق آنها كه آن را تو بر خود لازم گردانيدي از تو درخواست مي كنم كه مرا داخل در جمله ي عارفان ايشان (به مقام نورانيت آنان) گردانيده و در زمره ي رحمت شدگان به شفاعت آنها قرار دهي كه توئي اي خدا مهربان ترين مهربانان و توئي ارحم الراحمين و صلوات و درود نامتناهي خدا بر حضرت محمد مصطفي و آل طاهرينش و سلام و تحيت بي نهايت بر ايشان باد ازلا و ابدا و سرمدا. (و حسبنا الله و نعم الوكيل).



[ صفحه 432]