بازگشت

سوال ابن سكيت از حضرت امام هادي


متوكل خليفه ي عباسي در اكثر مجالس رسمي خود حضرت امام هادي عليه السلام را دعوت مي كرد و مقصدش اين بود كه از مقام علمي آن حضرت مستفيد گردد و غرض سياسي او اين بود كه شايد بتواند وسيله تحقير آن حضرت را فراهم سازد و تخفيف و تحقير آن بزرگوار در نزد مردم موجب مسرت او گردد.

دارد كه يك روز در مجلس رسمي ابن سكيت را دستور داد كه بايست خود را مهياسازي براي پرسش مسئله ي غامضه و عويصه اي و آن را در مجلس رسمي ما از فرزند ابن الرضا يعني امام هادي بپرسي شايد در قبال سؤال تو درماند و نتواند پاسخ تو را با دليل بدهد در اين صورت درماندن او از پاسخگوئي از مسائل غامضه باعث خوشحالي ما خواهد بود ابن سكيت هم بر حسب دستور او خود را براي سؤال مسئله غامضه مشكله از آن حضرت آماده و مهيا ساخت تا با تشكيل آن مجلس سئوال خود را از آن بزرگوار بنمايد. همين كه آن حضرت بر حسب دعوت در آن مجلس رسمي نزول اجلال فرمود، ابن سكيت سئوال خود را مطرح نموده و در محضر آن جناب عرض نمود (به نقل از كتاب مناقب ابن شهر آشوب صفحه 443 ج 2) و گفت:

لم بعث الله موسي بالعصا و بعث عيسي بابراء الاكمه و الابرص و احياء الموتي و بعث محمدا بالقرآن و السيف، فقال ابوالحسن عليه السلام بعث الله موسي بالعصا و اليد البيضاء في زمان الغالب علي اهله السحر فاتاهم من ذالك ما قهر سحرهم و بهرهم و اثبت الحجة عليهم و بعث عيسي بابراء الاكمه و الابرص و احياء الموتي باذن الله في زمان الغالب علي اهله الطب فاتاهم من ابراء الاكمه و الابرص و احياء الموتي باذن الله فقهرهم و بهرهم و بعث محمدا



[ صفحه 438]



بالقرآن و السيف في زمان الغالب علي اهله السيف و الشعر فاتاهم من القرآن الزاهر و السيف القاهر ما بهر به شعرهم و قهر سيفهم و اثبت الحجة عليهم.

ابن سكيت از حضرت هادي عليه السلام سؤال كرد چرا و چه علت داشت كه خدا موسي بن عمران را به عصا مبعوث نمود و عيسي بن مريم را مبعوث كرد به شفا دادن امراض مانند اينكه كور مادرزاد را شفا بخشد و ابرص و آنكس را كه مرض پيسي گرفته پيسي او را كه قابل معالجه نيست مرتفع سازد و شفا بدهد او را و نيز مردگان را زنده گرداند و خاتم انبيا محمد (ص) را به قرآن و شمشير مبعوث فرمود، حضرت ابوالحسن امام هادي (ع) در جواب چنين فرمود و مسائل او را پاسخ داد.

اما اينكه خداوند موسي را به عصا و يد بيضاء برانگيخت و معجزه او را عصا و يد بيضاء قرار داد به جهت اينكه در زمان موسي مردم بيشتر اهل سحر و شعبده بودند و بازار سحر در آن عصر رايج بود و غلبه داشت لذا ذات احديت جلت عظمته معجزه ي او را عصا قرار داد تا اژدها گردد و كليه اسباب سحر آنها را بلع نمايد و نيز يد بيضا داد كه دست در بغل نمايد و نوري بيرون آورد كه مايه ي تعجب باشد تا بدين شكل و دلائل بر سحره و مردم عصر و زمان خود غالب و قاهر و آنان را مغلوب و مقهور نمايد و اثبات حقانيت خود را نسبت به رسالت و نبوت از جانب خدا در نزد مردم نموده حجت را بر آنها تمام نمايد.

و اما علت و جهت و سبب اينكه ذات احديت جلت عظمته عيسي را به شفا دادن كوران و ابرصان و زنده كردن مردگان برانگيخت اين است كه در عصر عيسي علم طب اوج گرفته بود و فن غالب در ميان مردم آن عصر و زمان معالجه امراض بود و هرگونه مرضي را اطباء عصر معالجه و مداوا مي نمودند مگر شفا دادن كوران و ابرصان و مانند آن و مهمتر از همه زنده كردن اموات بود كه به هيچ وجه از دست آنها اين امور ساخته نبود حال عيسي اينگونه امراض را شفا بخشيد مضافا به اينكه مردگان را زنده نمود باذن الله تا با اين معجزات بر



[ صفحه 439]



مردم و اطباء حاذق آنان غالب و قاهر آيد و حقانيت خود را در رسالت و سفارت از طرف خدا بر مردم اثبات نمايد و حجت بر آنها تمام شود.

و اما علت و جهت اينكه ذات احديت جلت عظمته به حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) در مقام بعثت و برانگيختن او معجزه اش را قرآن و شمشير قرار داد سببش اين است كه مردم آن عصر بهترين هنرشان فصاحت و بلاغت در سخن و سرودن اشعار و جنگجوئي بود حال در چنين عصر و زماني كه فن فصاحت و بلاغت و جنگجوئي و قدرت در ميان مردم حكومت و غلبه دارد بايستي دستي بيايد يداللهي با صمصام و اسلحه ي بران، و منطقي بيايد همه حكمت و برهان، تا تمام فصحا را مغلوب و تمام مقتدران را در عالم منكوب و مقهور نموده و بدين وسيله نه تنها مردمان عربستان را مغلوب بلكه مردم سراسر جهان را مقهور و در تحت حكومت اسلام و قرآن در آورد و خرطوم خصم را با شمشير و اسلحه ي معجزآساي خود به خاك مالد و عينا چنين شد لذا در بعثت حضرت ختمي مرتبت ذات احديت بر حوزه ي بشريت منت گذارد و معجزه او را قرآن و حكمت و اسلحه ي او را شمشير، و دين مبين اسلام را جهان گير فرمود.

لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين (آيه 164 سوره آل عمران).



برو گر عاقلي زان حكمت آموز

بنور حكمت آن جان بيفروز



سخن بشنو ز وحي آسماني

كه مرجان راست عمر جاوداني



چو قرآن بحر بي پايان عرفان

يكي گنجينه شايان عرفان





[ صفحه 440]





سخن سنجي كه علمه البيان است

گهر آويز گوش عقل و جان است



به پيش حكمت قرآن احمد

كه زد بر مخزن اسرار سرمد



ميار افسانه ي اشراق و مشاء

كه شب بود اين جهان و قوم اعشاء



بغير از علم قرآن هر چه گويند

شبان تيره در بيراهه پويند



كتاب سر لاريبي است قرآن

ظهور شاهد غيبي است قرآن



صحيفه سر سبحان است درياب

كتاب عشق قرآن است درياب



جمالش جمله عرفان است درياب

كلامش جمله برهان است درياب



تمامش حكمت و اعجاز عقلي

ز حق نازل شده بر عقل كلي



نباشد معجزي بهتر ز حكمت

لذا جاويد باشد تا قيامت



تو (رباني) از اين حكمت بياموز

بنور حكمت آن جان بيفروز



مولف براي اعجاز قرآن بيست و چهار وجه بيان نموده كه تمام وجوه در كتاب كوثر رباني مندرج است و از ذكر آن به لحاظ عدم تطويل در كلام در اين مقام صرف نظر گرديد.



[ صفحه 441]