بازگشت

بيان شمه اي از گفتار درربار حكمت حضرت امام هادي


قال عليه السلام: الحكمة لاتنجع في الطباع الفاسده.

يعني علم به حقايق الهيه و معارف ربانيه تأثير نبخشد در طبيعت هاي فاسده جرمانيه لذا دستور است كه حكمت و علم به حقايق اشياء و علوم ماوراءالطبيعه را به كساني تعليم دهيد كه قلوب آن ها قابليت فهم آن را داشته باشد وگرنه جايز نيست حكمت را به هر نالايق آموختن و بدين لحاظ است كه معلم الملك و الملكوت امير كلام علي عليه السلام فرموده است لاتعلقو الجواهر في اعناق الخنازير يعني آويخته نكنيد جواهر گرانبها را در گردن هاي خوكان پست فطرت مراد از جواهر حكمت است كه نبايد در گردن نااهل افكند يعني حكمت و علم به حقايق لايق هر كس نيست. دارد كه حضرت عيسي عليه السلام سفارش و توصيه اش هميشه اين بود كه حكمت را براي جهال حديث مكنيد، (خر چه داند قدر حلوا و نبات).

علامه محقق صمداني ملا محسن فيض كاشاني قدس الله سره السبحاني در مقام نكوهش از مردم نادان زمان خود گفته است:



قصه عشق سروديم بسي

سوي ما گوش نينداخت كسي



چه نمائيم به كوران خوبي

شكري را چه كند خرمگسي



سر اين شهد بپوشان اي فيض

نيست در دهر خريدار كسي





[ صفحه 470]



قال عليه السلام: الهزء فكاهة السفهاء و صناعة الجهال. حضرت امام هادي (ع) فرموده است ريشخندي و مسخرگي پيشه ي پست فطرتان و نادانان است كه از دين و ايمان خبري و از عقل و خرد اثري در آنان نيست و اينگونه كسان به مراحل بسيار از منزل انسانيت و ديار آدميت دورند و نمي شود آنان را انسان شمرد چه آنها مصداق (اولئك كالانعام بل هم اضل) هستند و در واقع در مقام جفتك زدن و عرعر كردن از كره خران وحشي هم در حيوانيت و سبعيت گوي سبقت را ربوده اند و امروز در عصر حاضر نمونه اينان يعني اين بي خردان و سفيهان در جهان تمدن در وحوشيت بسيارند و اين كره خران را به خران وابگذاريد. (قل الله ثم ذرهم) در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

بر ماست كه فرزندان خود را درس آدميت و اخلاق انسانيت بياموزيم و از ديدن آنان نسبت به مشاهده ي كردار اين سفيهان جلوگيري كنيم و اگر از آنان ممانعت و جلوگيري از بعضي مناظر وحشيانه ننمائيم به حال اولاد خود ظلم و ستم كرده ايم كه در روايت آمده واي بر اطفال آخر زمان از دست پدر و مادر ايشان و اين مطلبي است كه تذكر آن در اين عصر و در اين زمان لازم و ضروري است.



تا تواني ميگريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد



مار بد تنها همي بر جان زند

يار بد بر دين و بر ايمان زند



قال عليه السلام: من اتق الله يتقي. و من اطاع الله يطاع. و من اطاع الخالق لم يبال سخط المخلوقين. و من اسخط الخالق فلييقن ان يحل به سخط المخلوقين - نقل از تحف العقول.

حضرت امام هادي عليه السلام فرموده است هر كس از خدا پروا كند و بترسد از او پروا كنند و بترسند و هر كس اطاعت خدا كند خلق از او اطاعت كنند.



[ صفحه 471]





بندگي كرده خواجه ي خود را

خواجگان بر درش شده بنده



هر كس اطاعت خالق را كند از غضب مخلوقين نهراسد هر كس خدا را به خشم آرد بايد بداند كه مورد خشم مخلوق قرار گيرد.

مؤلف گويد سرش اين است كه عموم خلق عالم همه علم و ادراك و شعور دارند و همه قواي انتظامي و به منزله عسگر و لشگر حقند و چون كسي را بر ضد فرمان خالق شناسند همه بر ضد آن كس قيام نمايند و عكس العمل نشان دهند و نه تنها به سخط انسان ها گرفتار شود بلكه به سخط كل ماسوا دچار گردد، الم تر كيف فعل ربك بعاد، ارم ذات العماد، التي لم يخلق مثلها في البلاد، و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد و فرعون ذي الاوتاد الذين طغوا في البلاد فاكثروا فيها الفساد فصب عليهم ربك سوط عذاب، ان ربك لبالمرصاد (سوره فجر آيات 6 تا 14).

عارف قيومي ملاي رومي در كتاب مثنوي گويد:



اي نموده ضد حق در فعل و درس

در ميان لشگر اوئي به ترس



جمله ذرات زمين و آسمان

لشگر حقند گاه امتحان



زندگي و مرگ سرهنگان او

بر مراد او روانه كو به كو



هر كجا خواهد فرستد تهنيت

هر كجا خواهد فرستد تعزيت



سيل و جوها بر مراد او روند

اختران زآن سو كه او خواهد شوند





[ صفحه 472]





باد را ديدي كه با عادان چه كرد

ابر را ديدي كه در طوفان چه كرد



آنچه بر فرعون زده آن بحر كين

و آنچه با قارون نمودست اين زمين



و آنچه آن بابيل با آن پيل كرد

و آنچه پشه كله نمرود خورد



و آنكه سنگ انداخت داودي بدست

گشت سيصد پاره و لشگر شكست



سنگ مي باريد بر اعداي لوط

تا كه در آب سيه خوردند غوط



گر بگويم از جمادات جهان

عاقلانه ياري پيغمبران



مثنوي چندان شود كه چل شتر

گر كشد عاجز شود از بار پر



اي نموده ضد حق در فعل و درس

در ميان لشگر اوئي به ترس



جزو جزوت لشگر او در وفاق

مر تو را اكنون مطيعند از نفاق



گر بگويد چشم را كاو را فشار

درد چشم از تو برآرد صد دمار



ور بدندان گويد او بنما وبال

پس ببيني تو ز دندان گوشمال



چون كه جان جان هر جزوت وي است

دشمني با جان جان آسان كي است





[ صفحه 473]





ز آنكه بر مرصاد حق اندر كمين

مي دهد پاداش پيش از يوم دين



و آن جزا كانجا رسد در يوم دين

هيچ آن با اين نماند نيك بين



قال عليه السلام: الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسروا آخرون.

حضرت امام هادي عليه السلام فرموده است دنيا بازاري است كه جمعي در آن سود برند و گروهي زيان و خسران بينند.

قرآن فرموده و العصر ان الانسان لفي خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات (سوره ي عصر).

اكثريت مردم در اين جهان زيان كارند مگر اهل ايمان و آنان كه عمل صالح دارند. دنيا بازاري است هر كس خود را به هر چه فروخت و معامله كرد نرخش همان است برخي خود را به مال و متاع و ثروت مي فروشند اينگونه كسان زيان كرده اند كه خود را با متاع قليل دنياي فناپذير معامله كرده اند اينها سودي نبرده اند بعضي خود را به مقام و منصب و رياست دنيوي معامله نموده اند اينها هم زيان كرده اند زيرا رياست و مقامات دنيوي جز وهم و خيال چيزي نيست خيلي خسارت برده آنكه خود را به رياست موقت دنيا فروخته است اينگونه كسان نابالغ و به حد بلوغ عقلي نرسيده اند (العقل ما به عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان) حديث است.



عقل سوي در اله برد

نه سوي نفس و مال و جاه برد



ملاي رومي در مثنوي گفته است:



خلق اطفالند جز مست خدا

نيست بالغ جز رهيده از هوا





[ صفحه 474]



مؤلف گويد:



خلق اطفالند جز عشاق حق

بالغي نبود به جز مشتاق حق



بالغان حقيقي به بلوغ عقلي آنهايند كه در اين بازار دنيا خود را ارزان نفروختند آنها نه تنها به دنيا و ما فيها اعتنا نكرده بلكه به عقبي و آخرت و نعمت بي نهايت ثابت آن نيز اعتنا ننمودند.



دنيا بيفكن از طلب عقبي

نيز ار خداپرستي هم عقبا را



مثال بالغان به بلوغ عقلاني در درجه ي اولي سلسله ي جليله انبيا و اوليايند آنها هستند كه به آفتاب و ماه فلك اعتنا نكردند نمونه اش حضرت ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام است كه گفت (لا احب الآفلين. اني وجهت وجهي للذي فطر السماوات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين).



معشوق باطل را نخواهد عشق صادق

محبوب ناقص را نجويد عقل كامل



جان من و شوق تو اي زيباي مطلق

چشم من و روي تو اي شيرين شمايل



پاي من و كوي تو اي شاهنشه كل

دست من و دامانت اي مير قوافل



او حبيب الله خاتم انبياء و سرور اصفياء عقل كل حضرت محمد مصطفي عليه و آله آلاف التحية و الثناء است كه در قبال پيشنهاد مخالفان خود كه گفته بودند مال مي خواهد مي دهيم مقام و منصب و جاه و جلال مي خواهد و هرچه بخواهد در اختيارش مي گذاريم و وسيله ابوطالب عموي پيغمبر مراتب را به پيغمبر ابلاغ و يگانه تقاضاشان اين بود كه آن حضرت دست از دعوت خود در خداپرستي بردارد و آن ها را به صنم پرستي و بت پرستي خود واگذارد همين كه



[ صفحه 475]



حضرت ابوطالب پيام آنان را با خاتم پيغمبران در ميان نهاد و تقاضاي مشركان را به عرض رسانيد. دارد كه پيغمبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم از شنيدن اين پيشنهاد ناراحت شد و فرمود عمو جان به آنان بگو پيغمبر مي گويد كه شما فرضا آفتاب و خورشيد جهان تاب را در كف راست و ماه فروزان را در كف چپم گذاريد من محمد يكتاپرست صمد پرست دست از دعوتم بر نمي دارم.



ما در خلوت بروي غير به بستيم

از همه باز آمديم و با تو نشستيم



آنچه نه پيوند يار بود بريديم

و آنچه نه پيمان دوست بود گسستيم



مردم هشيار از اين معامله دورند

شايد اگر عيب ما كنند كه مستيم



-



يكتاپرستان را نظر بر ماسوا نيست

از ديد آنان دلبري غير از خدا نيست



سرمست عشقند و صمد را مي پرستند

جز حق پرستي كاري از آنها سزا نيست





[ صفحه 476]