بازگشت

اصحاب و ياران امام دهم


در ميان اصحاب امام دهم، بر مي خوريم به چهره هايي چون «علي بن جعفر ميناوي» كه متوكل او را به زندان انداخت و مي خواست بكشد. ديگر اديب معروف، ابن السكيت كه متوكل او را شهيد كرد. و علت آن را چنين نوشته اند كه دو فرزند متوكل خليفه عباسي در نزد ابن سكيت درس مي خواندند. متوكل از طريق فرزندان خود كم كم، متوجه شد كه ابن سكيت از هواخواهان علي (ع) و آل علي (ع) است. متوكل كه از دشمنان سرسخت آل علي (ع) بود روزي ابن سكيت را



[ صفحه 221]



به حضور خود خواست و از وي پرسيد:

آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علي (ع)؟

ابن سكيت كه از شيعيان و دوستداران با وفاي خاندان علوي بود، بدون ترس و ملاحظه جواب داد:

فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كه دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدي الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند. فرزندان تو كجا و آن دو نور چشم ديده ي مصطفي كجا؟

آنها را با قنبر غلام حضرت (ع) هم نمي توان سنجيد.

متوكل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت. در همان دم دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت سردرآوردند و بدين صورت آن شيعي خالص و يار راستين امام دهم (ع) را شهيد كرد [1] .

ديگر از ياران حضرت هادي (ع) حضرت عبدالعظيم حسني است. بنا بر آنچه محدث قمي در منتهي الآمال آورده است: «نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام منتهي مي شود... از اكابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع) و حضرت امام هادي (ع) بود. صاحب بن عباد رساله اي مختصر در شرح حال آن جناب نوشته.

نوشته اند: «حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيك گردش مي كرد تا به ري آمد و در خانه مردي



[ صفحه 222]



از شيعيان مخفي شد...» [2] .

«حضرت عبدالعظيم، اعتقاد راسخي به اصل امامت داشت. چنين استنباط مي شود كه ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده است، بلكه به علت فرهنگ سياسي او بوده است. او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت، براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و تصحيح اصول رهبري در اجتماع اسلامي مي كوشيده است، و چه بسا از ناحيه ي امام، به نوعي براي اين كار مأموريت داشته است. زيرا كه نمي شود كسي با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا، كسي كه حتي عقايد خود را بر امام عرضه مي كند تا از درست بودن آن عقايد، اطمينان حاصل كند - به طوري كه حديث آن معروف است - اعمال او، به ويژه اعمال اجتماعي و موضعي او، بر خلاف نظر و رضاي امام باشد. حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ ديني و فقه سياسي بدان رسيده باشد» [3] .


پاورقي

[1] جاذبه و دافعه علي عليه السلام، استاد شهيد مطهري، ص 24.

[2] از منتهي الآمال شيخ عباس قمي با اندكي تغيير.

[3] امام در عينيت جامعه.