بازگشت

علويان برهنه بودند و با يك لباس نماز مي خواندند


متوكل به مردم حجاز هشدار داد هر گونه ارتباط با علويان ممنوع است و كار به جايي رسيد كه فقر در ميان علويان از حد گذشت و لباس هاي زنان علويان چنان مندرس شده بود كه يك دست لباس سالم نداشتند تا در آن نماز بخوانند. در بيشتر خانواده هاي علوي تنها يك لباس كهنه باقي مانده بود كه به نوبت با آن نماز مي خواندند و عريان و سربرهنه سر چرخ هاي نخريسي مي نشستند. [1] بنا به نوشته كندي، مؤلف «ولايت عصر»، متوكل به حاكم خود در مصر دستور داد طبق اين بخشنامه با علويان رفتار كند. بخشنامه به شرح زير بود:

1- به هيچ يك علويان، به هيچ عنوان ملكي فروخته نشود و زميني در اختيار آنها قرار نگيرد و همچنين به آنان اجازه ي اسب سواري و خروج از شهر داده نشود.

2- جواز خريد بيش از يك برده به علويان داده نشود.

3- اگر بين علوي و غير علوي منازعه اي شود قاضي نخست به حرف غير علوي گوش دهد



[ صفحه 389]



و سپس بدون گفت و گو با علوي، سخن طرف او را بپذيرد.

خشونت به مرور شدت مي يافت و متوكل به جرم محبت آل محمد خون بزرگان شيعه را مي ريخت. عيسي بن جعفر را به دليل حب آل محمد و بدگويي به ابوبكر، عمر، عايشه و حفضه كشت. [2] به جهت برتري دادن آل محمد به پسران متوكل، زبان ابن سكيت را - كه شرح حال او را در ستاره هاي فضيلت، جلد اول مشروحاً نوشته ام - قطع كرد و وي را زنده به گور نمود.

مسلمانان از اين جنايات متوكل بسيار متألم شدند و از اين رو اهل بغداد بر ديوارها و مساجد درباره ي متوكل فحش و دشنام نوشتند و شعرا او را هجو كردند. صغير گويد:



افسوس كه از حالت خود بي خبرانيم

يك دهر همه كور و يك آفاق كرانيم



ره پر چه و ما كور ز نابردن فرمان

هم از نظر افتاده ي صاحب نظرانيم



شه جاده كز آن قافله سالار گذشته

گم كرده به هر كوره رهي ره سپرانيم



تنها نه همين خود شده مشغول به عصيان

بل بر پدر و مادر عاصي پسرانيم



كو سنگ تنبه دگر اي چرخ ميفكن

خود رنجه مفرماي كه ما خيره سرانيم




پاورقي

[1] مقاتل الطابيين، ص 599.

[2] سيري در تاريخ تشيع، ص 696.