بازگشت

موسي مبرقع و نفرين امام هادي


متوكل خوشحال شد و به موسي نامه نوشت. با احترام از مدينه حركتش داد و تمام سپاه و مردم را به استقبال او فرستاد و قرار شد وقتي او به سامرا وارد شد متوكل قطعه زميني به او واگذار كند و دستور داد در آنجا براي او ساختماني بنا كنند و مي فروشان و آوازه خوانان را نزد او بفرستند و با او احسان و نيكي نمايند و دستگاهي آراسته برايش آماده سازند. سپس خودش به ديدن موسي



[ صفحه 395]



به آنجا برود.

اين توطئه عملي شد. روزي كه موسي مبرقع به سامرا رسيد، امام هادي در محل «پل وصيف» كه جاي ملاقات واردين بود با موسي ملاقات نمود و از او استقبال كرد. سپس فرمود: اين مرد (متوكل) تو را احضار كرده تا آبرويت را ببرد و از حيثيت تو بكاهد. مبادا نزد او به كارهاي خلاف خود اقرار كني. موسي گفت:اگر مرا به آن دعوت كند چه كنم؟ امام فرمود: ارزش خودت را پايين نياور و به پيشنهاد او عمل نكن زيرا او مي خواهد تو را رسوا كند. موسي نصيحت امام را نپذيرفت و حضرت سخنش را تكرار كرد. چون از موسي مأيوس شد، فرمود: اين مجلسي كه متوكل براي تو فراهم كرده مجلسي است كه هرگز تو و او در آن گرد هم نخواهيد آمد. موسي سه سال در آنجا بود و هر روز صبح به ديدار متوكل مي آمد. به او مي گفتند متوكل امروز كار دارد؛ برو شب بيا. شب مي رفت و مي گفتند مست است، صبح بيا. صبح مي آمد مي گفتند دوا خورده است! تا سه سال اين وضع ادامه داشت تا سرانجام متوكل در سال 247 كشته شد و ممكن نشد با موسي در يك مجلس بنشيند! [1] .


پاورقي

[1] كافي، ج 3، ص 428، حديث 8.