بازگشت

جواب هاي امام هادي


امام هادي فرمود: پاسخ او را بنويس. گفتم: چه بنويسم كه نمي دانم. فرمود: چنين بنويس:

به نام خداوند بخشنده ي مهربان. نامه ي تو كه خدايت به راه حق هدايت كند به من رسيد و مقصودت آزمايش ما بوده است و رنج دادن ما تا بلكه راهي براي عيب جويي ما به دست آري. خدا تو را طبق نيتي كه داري پاداش دهد كه حجت بر تو تمام است؛ والسلام.

1- درباره ي قول خدا پرسيدي كه آن كه علمي از كتاب داشت گفت: او (يعني آصف بن برخيا).... سليمان از فهم آنچه آصف بن برخيا مي دانست عاجز نبود ولي او مي خواست به امت خود از جن و انس بفهماند كه حجت خدا پس از وي آصف است. همانا آنچه او مي دانست از رشحات علم سليمان بود كه به امر خدا نزد آصف به امانت گذارده شده بود و با آن ترفند خواست بعد از سليمان در امامت او اختلافي نباشد. چنانكه در زمان بندگي داوود به خود سليمان تفهيم شده بود كه نبوت و امامتش پس از داوود معلوم باشد.

2- اما سجده ي يعقوب و فرزندش به خدا بود؛ مانند سجده ي ملائكه بر آدم، كه سجده بر خود آدم نبود. سجده ي يعقوب نيز سجده ي شكرانه اي بود كه پس از سالها يوسف را پيدا كرده بود.

3 - اما قول خدا كه اگر درباره ي آنچه نازل كردم در شكي، از كساني كه كتاب مي خوانند بپرس.... مخاطب، رسول الله است، اما او خود به آنچه بر او نازل شده بود شكي نداشت، ولي جاهلان مي گفتند: چگونه خداوند از ميان فرشتگان رسولي مبعوث نكرده و ميان ما و پيامبران او در خوردن و آشاميدن و نشستن و برخاستن فرقي نيست. خداوند به پيامبرش وحي فرستاد كه از همان جاهلان كه قرآن مي خواندند بپرس: آيا خدا پيش از تو رسولي فرستاده كه غذا نخورد و نياشامد و در بازارها راه نرود، در حالي كه همه ي آنان بشر بودند و تو هم مانند آنهايي.

اما اين كه گفته اگر تو شك داري... پيامبر شك نداشت و اين براي اقناع دشمن است؛ مانند آيه ي 61 آل عمران [1] : بياييد پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را دعوت كنيم و به درگاه خدا زاري كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بخواهيم. اگر پيامبر مي فرمود لعنت را براي شما بخواهيم، مباهله را قبول نمي كردند، در حالي كه خدا مي دانست پيغمبرش دروغگو نيست و در رسالت خود راستگوست. همچنين نفس پيامبر هم مي دانست كه دروغگو نيست و در رسالت خود صادق است، ولي دوست داشت تقاضايي كه مي كند عادلانه باشد.

4- اما گفتار او كه: اگر در زمين آن چه درخت است قلم شود و دريا مركب شود و در پي آن هفت دريا باشد، كلمات خدا را به پايان نرسانند...، واقع آن همچنين است...؛ آن درياها، چشمه ي



[ صفحه 403]



كبريت و چشمه ي نمر مديترانه و چشمه ي برهوت [2] و چشمه طبريه و چشمه ي گرم ماسبندان [3] و چشمه ي گرم افريقسيه [4] است كه آن را زبان خوانند و چشمه ي ويحرون. ماييم كلمات خدا كه فضايل ما به پايان نرسد و درك نشود.

5- بهشت، همه ي خوردني ها و همه ي نوشيدني ها و بازي ها را دارد و خدا همه را بر آدم مباح كرده بود و آن درخت را كه خداوند نزديك شدن آن را ممنوع كرده بود درخت حسد بود كه به آنها سفارش شده بود به هر كسي از خلايق كه خدا فضيلت داده حسد نورزيد. آدم فراموش كرد و به ديده ي حسد نگريست و تصميمي براي آن نيافت.

6- اما قول خداوند كه «يا با آنها جفت كند مردان و زنان...»؛ يعني براي او فرزند ذكور آيد و يا فرزند اناث، و گاهي هر دو تا كه با هم باشند گويند زوجان، كه هريك جفت ديگري است نه اينكه مراد ازدواج است. معاذالله كه مقصود خداوند متعال آن باشد كه تو خود را بدان فريفتي و مي خواهي براي گناه خود مجوز بيابي. آيه ي 68 فرقان [5] مي گويد: هر كه اين كار كند به گناه آلوده شده و در روز قيامت عذابش دو چندان گردد و اگر توبه نكند هميشه در آن خوار بماند.

7- اما شهادت يك زن كه قبول است، آن ماماست با رضايت دو طرف، و الا بايد حداقل دو زن باشد، به حكم ضرورت به جاي دو مرد و اين وقتي است كه جانشين آنها نيست و اگر تنهاباشد، قول او با سوگندش قبول است.

8- اما قول علي (ع) درباره ي خنثي، چنان است كه فرموده: دو مرد عادل هركدام آيينه اي به دست گرفته و به آن نگاه كنند. يعني خنثي برهنه پشت آنها مي ايستد و آنان در آينه عكس آلت مشكوك او را مي بينند و درباره ي او حكم مي كنند.

9- اما فردي كه چوپان را ديده كه به گوسفند تجاوز كرده، اگر گوسفند مشخص شود، بايد آن را سر ببرند و بسوزانند و اگر مشخص نباشد، بايد رمه را در دو قسمت كرده و قرعه كشي كنند. چون قرعه به نام نصف درآيد، نصف ديگر آزاد مي شود و قرعه تكرار مي شود تا دو گوسفند مي ماند و بين آنها قرعه كشي مي شود. هر كدام گزينه ي قرعه شود، آن را سر بريده و مي سوزاند و بقيه ي رمه پاك است.

10- اما قرائت نماز بامداد به جهر است، چون رسول خدا آن را اول وقت مي خواند كه هوا تاريك بود و تقريباً به شب شباهت داشت. [6] .

11- اما قول علي (ع) كه قاتل پسر صفيه را به دوزخ بشارت بده؛ براي اين بود كه رسول خدا (ص) چنين فرموده بود. زيرا قاتل زبير از جمله كساني بود كه روز نهروان خروج كرده



[ صفحه 404]



بود و علي او را در بصره نكشت، چون مي دانست او در فتنه ي نهروان كشته خواهد شد.

12- اما آنكه علي (ع) اهل صفين را در حال جنگ و در هر دو حال متاركه و فرار مي كشت و اجازه مي داد زخمدارانشان را هم بكشند و روز جمل به دنبال فراريان نمي رفت و مجروحان را نمي كشت و هر كه سلاح بر زمين مي گذاشت امانش مي داد و هر كه به خانه ي خود مي شد در امان بود، علتش اين بود كه رهبران لشكر جمل كشته شده بودند و ديگر رهبري نداشتند كه دور او جمع شوند و بر ضد اسلام قيام كنند و لازم بود آنها را به حال خود بگذارد. برخلاف صفين كه به يك ستاد آماده و تحت فرمان رهبري مقتدر برمي گشتند كه اسلحه و زره و نيزه و شمشير براي آنها فراهم مي كرد و عطاي وافر به آنها مي داد و از آنها پذيرايي مي كرد و بيمارانشان را عيادت مي كرد و شكستگان را مداوا و زخمداران را درمان مي نمود و به پيادگان مركب مي داد و مجدداً با تجهيز كامل، آنان را به جنگ با علي مي فرستاد. اين دو فرقه، يكي حكم فرق محارب و ديگري حكم غير محارب را داشت. از اين نظر در حكم هم فرقي داشتند و محارب در هر صورت بايد كشته شود.

13- اما مردي كه به لواط اعتراف كرده و شهود نداشته، خود به خود اقدام كرده. امام حق دارد او را مجازات كند و حق دارد از طرف خدا او را بي مجازات رها كند. آيا نشنيدي گفتار خدا را كه اين عطاي ماست. [7] .

ما تو را از همه ي چيزهايي كه پرسيدي خبر داديم و تو آن را بدان.... [8] .

پاسخ به يحيي بن اكثم خاتمه يافت و شكي نيست كه به عظمت علمي امام هادي اعتراف خواهد كرد.

به نقل ابن شهر آشوب، اين سؤالات به دستور متوكل بوده و حتي ابن اكثم پاسخ سؤالات را خواند و به مقام علمي امام هادي پي برد و به متوكل گفت: ديگر دوست ندارم بعد از اين از او چيزي بپرسم زيرا با آشكار شدن علم او شيعه قوت مي گيرد. [9] يحيي بن اكثم خود به موسي مبرقع گفته بود كه تو بر جواب اين سؤالات قادر نيستي؛ از برادرت پرسش كن. او از پاسخ امام ناراخت بود، زيرا او جاهل به پاسخ گفتن بود.

چه عالي سروده فروغي:



تا سراسيمه ي آن طره ي پيچان نشوي

آگه از حالت هر بي سر و سامان نشوي



جمعي از صورت حال تو پريشان نشوند

تا ز جمعيت آن زلف پريشان نشوي



بخت برگشته ات از خواب نخواهد برخاست

تا كه افتاده ي آن صف زده مژگان نشوي



داخل سلسله ي اهل جنون نتوان شد

تا كه از سلسله ي عقل گريزان نشوي



قابل خنجر قاتل نشود حنجر تو

تا به مردانگي آماده ي ميدان نشوي





[ صفحه 405]





تا پي نقطه ي خالش نروي چون پرگار

سالك دايره ي عالم امكان نشوي



تا نيايد به لبت جان گرامي همه عمر

كامياب از لب جان پرور جانان نشوي



هرگز انگشت تو شايسته ي خاتم نشود

تا ز سر پنجه ي اقبال سليمان نشوي



گر شوي ماه فروزان به فروغي نرسي

تا قبول نظر انور سلطان نشوي




پاورقي

[1] فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علي الكاذبين.

[2] در برخي نسخه ها حمنه است. آن دريايي است كه خاكش سياه باشد و آبش گرم و منظور درياچه ي آلبرت يا ويكتورياست كه زير خط استوا قرار دارد.

[3] سبندان يا مارسودان كه در كشور سودان است.

[4] درياي گرم معروف به لسان كه به فارسي، زبان است.

[5] و لا يزنون و من يفعل ذالك يلق اثاماً.

[6] عمل پيامبر براي امت حجت است. اين جهت جهر در قرائت نماز صبح سنت شده است. زيار قول و فعل و تقرير معصوم حجت و دليل احكام است.

[7] هذا عطاؤنا فامنن او امسك بغير حساب (ص / 39)؛ اين عطاي ماست؛ يا منت بگذار و آزاد كن يا بگير و نگاه دار.

[8] تحف العقول مترجم، ص 509 - 503.

[9] مناقب، ج 4، ص 403؛ در روايت مناقب، امام جواب ها را به ابن سكيت املا فرمود و او با دستخط خود آنها را نوشت.