بازگشت

هلاكت شعبده باز و وحشت متوكل


حاجب متوكل، زرارفه نقل مي كند: مردي شعبده باز از هند به دربار متوكل آمد. او حقه باز و شعبده گر ماهري بود. متوكل از اين بازي ها و نمايش ها خوشش مي آمد. در نظر گرفت امام هادي - عليه السلام - را شرمسار كند. به شعبده باز گفت: اگر بتواني ابن الرضا را شرمگين كني هزار دينار به تو مي دهم.

شعبده باز دستور داد نان هاي نازك بپزند و در كنار سفره بگذارند. سفره آماده شد. شعبده باز با قرار قبلي در كنار امام هادي قرار گرفت. امام خواست يكي از نانها را بردارد كه شعبده باز كاري كرد كه نان به هوا رفت. امام دست به طرف نان ديگري برد كه آن هم به هوا پريد. حاضران از اين جريان خنديدند. امام (ع) برآشفت. دست به نقش شيري كه در متكاي متوكل بود برد و فرمود: اين شعبده باز را بگير. ناگهان، شير شد و شعبده باز را بليعد و بعد به حالت اول برگشت.

حاضران همه بي هوش شدند. امام با برآشفتگي برخاست و قصد رفتن نمود. متوكل التماس كرد بنشيند و آن مرد را برگرداند. امام فرمود: به خدا سوگند ديگر او برنمي گردد و او را نخواهي ديد. دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط مي كني؟! آنگاه از مجلس بيرون رفت. [1] .


پاورقي

[1] بحار، ج 50، ص 146 به نقل از مختار الخرائج، ص 210 كه در آن زرافه است.