بازگشت

خلافت منتصر و رفاه اهل بيت


منتصر در خلافت شش ماه و يك روزه ي خود در همه حالات برخلاف پدرش رفتار مي كرد بسيار حليم و عاقل و دست باز و علاقه مند به كارهاي نيك و باانصاف و داراي حسن معاشرت بود. او بود كه راه زيارت امام حسين (ع) را به روي زائران باز كرد و علويان را تأمين داد كه زمان متوكل در اختناق شديد بودند و فدك را به اولاد حسين و حسن (ع) برگردانيد.

در مهم ترين اقدام بعد از خلافت، صالح بن علي را كه دشمن اهل بيت بود از حكومت مدينه عزل كرد و علي بن حسين بن اسماعيل بن عباس را والي مدينه قرار داد. علي مي گويد: وقتي به نزد منتصر وارد شدم كه دستور امارت را بگيرم، به من گفت: علي! به گوشت و خون و رگ هاي خودم تو را حاكم قرار مي دهم و بازوي خود را از آستين بيرون آورد و گفت: به اين معني به بازوي خودم تو را حاكم مي فرستم. دقت كن چه طور با قوم من يعني آل ابي طالب معامله خواهي كرد. گفتم: اميدوارم كه اميرالمؤمنين را به خوبي فرمان ببرم. گفت: بنابراين پيش من خوشبخت خواهي شد. [1] .

در زمان منتصر، امام هادي و اهل بيت و آل علي از رفاه كامل برخوردار بودند اما در پي قتل پدرش با آن كه به سبب اهانت به اميرالمؤمنين (ع) بود عمرش كوتاه شد و پس از شش ماه و



[ صفحه 408]



يك روز سلطنت در 26 سالگي از دنيا رفت.

در تاريخ خلفا آمده: روزي منتصر دستور داد فرشي از خزانه ي متوكل آوردند و مجلس را با آن فرش كردند و در وسط آن فرش، دايره اي بود و در ميان آن سواري نقش شده بود كه تاجي بر سر داشت و در اطراف آن دايره، به فارسي خطوطي نوشته شده بود. منتصر كسي را طلبيد كه آن خطوط را بخواند. او ترجمه كرد و گفت: نوشته شده كه من شيرويه كسري بن هرمز هستم.

پدرم را كشتم. لذا زياده از شش ماه زندگي نكردم. چون منتصر قاتل پدرش متوكل بود حالش متغير شد و امر كرد فرش را سوزانيدند، درحالي كه با طلا بافته شده بود. [2] .


پاورقي

[1] ابن اثير، ج 7، ص 116.

[2] منتخب التواريخ، ص 455؛ ولكن با سوختن فرش اثر وضعي پدركشتگي از بين نرفت. او پس از شش ماه از دنيا رفت. قضي الأمر الذي فيه تستفتيان (يوسف / 41).