بازگشت

اسيران اهل بيت يحيي در بغداد


اسيران اهل بيت يحيي و ياران او را پابرهنه در بغداد مي گردانيدند و هر كدام از خستگي عقب مي ماند سر او را از بدن جدا مي كردند.

مستعين شنيد و گفت: همه را آزاد كنيد و تنها اسحاق بن حناج، فرمانده ي لشكر يحيي را زنداني كنيد و آن قدر او را در زندان نگه داشتند كه در زندان مرد و دستور دادند جنازه ي او را درون زندان غسل و كفن كنند و نماز بخوانند و در قبرستان يهوديان دفن كنند.

درباره ي هيچ يك از آل ابي طالب اين قدر رثا و نوحه و زاري و قصايد شنيده نشده كه در رشادت يحيي بن عمر شنيده شد. برخي از اين اشعار در شهر حسين، تأليف اينجاب آمده است. چند بيت از آن ابيات را در اينجا مي آوريم.



[ صفحه 413]





سلام علي الاسلام فهو مودع

اذا ما مضي آل النبي فودعوا



فقدنا العلا و المجد عند افتقارهم

واضحت عروش المكرمات تضعضع



بني طاهر، واللوم منكم سجية

و للغدر منكم حاسر و مقنع



سلام بر اسلام كه با ما وداع مي كند و مي رود، هنگامي كه آل پيامبر مي روند و از ما وداع مي كنند.

ما عظمت و بزرگي را وقتي از دست داديم كه آل رسول را از دست داديم و از همان وقت تخت عظمت و جلالت، رو به تزلزل و خرابي گذاشت.

اولاد طاهر (والي عراق)! ملامت و پست فطرتي در شما سرشته شده است و حيله گري، شما را پست و ضعيف كرده.

و نيز گفته شده:



بكت الخيل شجوها بعد يحيي

و بكاه المهند المصقول



و بكته العراق شرقاً و غرباً

و بكاه الكتاب و التنزيل



سواره نظام ها از غصه و اندوه بر يحيي گريستند و فخر و شمشير نيز گريه كردند.

و شرق و غرب اهل عراق و كتاب و تنزيل نيز بر يحيي گريستند. [1] .

بنا به تصريح ابن اثير، شهادت يحيي بن عمر كه در حوادث سال 250 نوشته شده، در آن سال بوده. [2] .


پاورقي

[1] شهر حسين، ص 227 و مروج الذهب، ج 4، ص 65.

[2] كامل، ج 7، ص 126.