بازگشت

جعفر كذاب


پسر چهارم امام هادي، جعفر ملقب به كذاب است. مثل او مثل فرزند نوح است. [1] وي ادعاي امامت كرد و مردم را گمراه ساخت. اخبار زيادي در ذم او وارد شده است:

1- كليني از اسحاق ن يعقوب روايت مي كند: به وسيله ي محمد بن عثمان عمري - رحمه الله - خدمت صاحب الامر نامه اي دادم. در آن، مسائل مشكلي داشتم. جواب به خط امام صادر شد. جواب يكي از مسائل اين بود: آن كه سؤال كردي از كساني كه مرا انكار مي كنند از اهل بيت خود و بني اعمام من، بدان كه بين خداوند و احدي قرابت نيست. هر كس مرا انكار كند از من نيست و راه او راه پسر نوح است. راه عمويم جعفر و پسر او راه برادران يوسف است. [2] .

2- ابوحمزه ي ثمالي از ابوخالد كابلي روايت مي كند: از امام سجاد از حجت و امامان بعد پرسيدم. فرمود: پسرم محمد و بعد از او پسرش جعفر، كه نام او پيش اهل آسمان صادق است. گفتم فدايت شوم! همه ي شما صادق هستيد. چه طور او صادق شد؟ فرمود: پنجمين از پسران او اسمش جعفر مي شود كه دعوي امامت مي كند و به دروغ بستن بر خدا جرئت پيدا مي كند. او در پيش خدا جعفر كذاب است. سپس گريه كرد. امام سجاد با گريه ي شديد گفت: گويا مي بينم جعفر كذاب را كه طاغوت زمان خود را براي تفتيش امر ولي الله، كه در حفظ خداوند در پس پرده ي غيبت محفوظ است، به حرم و خانه ي پدرش مي برد، در حالي كه او به ولادت ولي خدا و شيوه ي كشتن او جاهل است. اگر راهي پيدا كند در حالي كه پيدا نمي كند، در ميراث برادرش حسن (ع) طمع خواهد داشت.



[ صفحه 419]



3- محمد بن زياد از مادرش فاطمه دختر محمد بن هيثم معروف به ابن سيابه نقل مي كند:هنگامي كه جعفر متولد شد من در خانه ي امام هادي بودم. ديدم همه ي اهل خانه مسرور شدند. من پيش ابوالحسن امام هادي رفتم و او را مسرور نديدم. گفتم: آقاي من! چه شده كه شما را در ولادت اين مولود شاد نمي بينم. فرمود: امر او خوار كننده است و به زودي آشكار مي شود؛ چرا كه او جمع بسياري را گمراه مي كند. [3] .

البته برخي از اولاد انبياء گذشته مانند پسر نوح و برخي از اولاد يعقوب، ناصالح بودند و در ميان اولاد پيشوايان ما هم، چنين افرادي وجود داشته اند. يكي از فرزندان علي (ع) به زبان امام عاق شد و با نفرين امام شير او را دريد.


پاورقي

[1] آيه ي 46 سوره هود: اي نوح! پسرت از اهل و خانواده ي تو نيست. او عمل ناصالح است.

[2] احتجاج، ص 173 و بحار، ج 50، ص 227.

[3] بحار، ج 50، ص 231 و احتجاج، ص 163.