بازگشت

فضايل امام هادي


از نظر نسب، پدري دارد چون جواد و خانواده اي چون اهل بيت و مادري كه خود حضرت هادي درباره اش فرموده است:

عارفة بحقي و هي من اهل الجنة ما يقربها شيطان مريد و لاينالها كيد جبار عنيد و هي مطلوبة بعين الله التي لا تنام و لا تتخلف امهات الصديقين و الصالحين. [1] .

مادر من عارف به حق من است! او از اهل بهشت است؛ زيرا كسي كه عارف به حق امام باشد و او را شناخته باشد، بايد چندين درجه ي ايمان را دارا باشد. بايد مخلص باشد تا شيطان نتواند در او نفوذ كند. بايد مقام لقاءالله داشته باشد، تا در حفظ خداوند باشد. بايد صديقه باشد تا مادر صديق باشد.

از نظر حسب و فضايل و علم ايشان، بهتر است از زبان خود حضرت نقل كنيم. يحيي ابن اكثم از حضرت هادي از معناي اين آيه ي شريفه: و لو ان ما في الارض من شجرة اقلام البحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات الله؛ يعني: «اگر آنچه درخت در زمين است قلم شود و دريا مركب شود و هفت مرتبه دريا به وجود آيد، كلمات خداوند تمام شدني نيست.» پرسيد كه: مراد از كلمات الله چيست؟ حضرت هادي فرمودند: نحن كلمات الله التي لا تدرك فضائلنا و لا تستقصي. [2] .



[ صفحه 152]



ماييم كلمات خداوندي، كه فضايل آنان درك شدني و تمام شدني نيست:



كتاب فضل تو را آب بحر كافي نيست

كه تر كني سرانگشت و صفحه بشماري



نوفلي مي گويد از امام هادي شنيدم كه مي فرمود: اسم اعظم خداوند متعال هفتاد و سه حرف است كه يك حرف از آن هفتاد و سه حرف، پيش آصف بن برخيا بود و توانست تخت بلقيس را در كمتر از يك چشم به هم زدن، از يمن به شام آورد! و ما هفتاد و دو حرف از آن حروف را مي دانيم و يك حرف از آن هفتاد و سه حرف، نزد پروردگار عالم به ذخيره نهاده شده است. [3] .

معجزات و كرامات امام هادي فراوان است و مورخين آنها را ضبط كرده اند؛ از باب نمونه به يكي از آنها اشاره مي كنيم:

زني به نام زينب كبرا ادعا كرد كه من زينب دختر علي بن ابي طالب هستم. او را نزد متوكل آوردند. متوكل حضرت هادي را احضار نمود كه او را مجاب كند. حضرت فرمود: دروغ مي گويد؛ زيرا اگر راست بگويد، بايد درندگان گوشت او را نخورند، براي اينكه گوشت اولاد فاطمه - البته اولاد بدون واسطه ي فاطمه - بر درندگان حرام است. متوكل كه دنبال بهانه اي براي نابودي حضرت هادي مي گشت، از حضرت خواست كه خود آن بزرگوار نزد درندگان و شيرهايي كه خود متوكل نگهداري مي كرد، برود. حضرت قبول نمود و رفت، شيران با كمال تواضع اطراف آن بزرگوار را گرفتند و حضرت آنان را نوازش مي كرد! چون حضرت از نزد شيران به سلامت آمد، آن زن به دروغ خود اقرار نمود و خواستند او را پيش شيران بيندازند،



[ صفحه 153]



كه مادر متوكل شفيع او شد. [4] .


پاورقي

[1] لقمان / 27.

[2] بحارالانوار ج 11 ص 109 چاپ قديم.

[3] اصول كافي ج 1 ص 230.

[4] بحارالانوار ج 11 ص 106 طبع سنگي از خرايج.