بازگشت

موضع امام هادي در رابطه با افراط و افراطيون


[برگردان (غلاة)، و منظور كساني هستند كه درباره ي اهل بيت غلو كرده و براي آنها مقامي بالاتر از انسانيت قائلند. م. (به نقل از فرهنگ علوم دكتر سجادي).]

تمامي ائمه (ع) و شيعيان آنها برخورد روشن و در عين حال قاطع با افراط و افراطيها داشته و از ايشان بيزاري داشته و كفر و الحاد آنان را اعلام كرده اند و با صراحت تمام هر گونه پيوندي را با آنها و با كساني كه از خطر مكتبي كه ائمه (ع) با تمام وسايل و قدرت از آن دفاع كردند و در راه آن همه چيز خود را از دست دادند منحرف بوده اند، با قاطعيت، نفي كرده اند مقاومت و ايستادگي ائمه و علماي شيعه در برابر افراطيها گونه هاي مختلفي به خود گرفت و همه ي اين گونه ها، بر آن بود تا تبليغ و دعوت اين افراطيها را خنثي ساخته و با تمام وسايل، آنان را سركوب سازد.

از جمله، تأكيد بر اين صورت مي گرفت كه افراطي گري، آشكارا با اسلام در تناقض است و پوشش اسلامي سردمداران آنها و درآمدن آنان در شمار دوستداران اهل بيت، نمي تواند توجيهي براي درستي نظريات آنان باشد. در اين رابطه از امام علي (ع) نقل شده كه فرمود: كفر، بر چهار بنياد استواري يافته است: فسق و افراط (غلو) و شك و شبهه.

همچنان كه از امام صادق (ع) نيز آمده كه فرمود: حداقل چيزي كه مرد را از ايمان خارج مي كند آن است كه در محضر غلو كننده (افراطي) بنشيند و به سخنانش گوش دهد و گفته هايش را باور دارد، پدرم به نقل از پدرش و او از جدش حديثم



[ صفحه 482]



گفته كه رسول خدا (ص) فرمود: دو گروه از امت من هستند كه بهره اي از اسلام ندارند يكي افراطيها و ديگري قدريها.

و الكشي در رجال خود از ايشان (امام صادق (ع)) روايت كرده كه به يكي از اصحابشان فرمودند: به افراطيها بگو كه به درگاه خدا، توبه كنيد كه شما فاسق و كافر و مشرك هستيد. و به بشار شعيري فرمود: از من دور شو خداي تو را لعنت كند و وقتي رفت امام (ع) فرمود: واي بر او مگر نه آنكه آنچه يهوديان گفتند او مي گويد و مگر نه آنكه آنچه مسيحيان گفتند مي گويد و آيا آنچه مجوس (آتش پرستان) گفتند مي گويد و ادامه داد كه: به خدا سوگند هيچ كس جز اين نابكار، خداوند را كوچك نكرده است و افزود: او شيطان و فرزند شيطان است و آمده تا شيعيان را بفريبد. ما در سخن از زندگي آن حضرت (امام صادق (ع))، از برخورد و موضع ايشان با افراطيها، سخن گفتيم.

از جمله ديگر روشهاي برخورد ائمه با اينان، اين بود كه همواره پافشاري داشتند كه هيچ گونه رابطه و پيوند ميان ايشان و سران افراطيها وجود ندارد و اعلام مي داشتند كه اين سران، بر ايشان دروغ مي بستند زيرا افراطيها، احاديث را خود وضع مي كردند و آنها را در ميان گفته هاي امامان وارد مي كردند زيرا جعل حديث و نسبت دادن آن به ائمه، از يك سو باعث فراهم آمدن ياران و پيرواني براي آنها مي شد و از سوي ديگر كمكشان مي كرد تا در ويران كردن شرع و مشوه ساختن آن، موفقتر باشند و همين دو ويژگي، در دعوت و تبليغات افراطيها، از همه نمايانتر بود براي همين، ائمه همواره سعي مي كردند اين جنبه ها را افشا كرده و نظر خود را درباره ي افراطيها، پخش كنند و روايات خويش را در ميان محدثين، بشناسانند.

در هر حال، افراطيها كه بر اثر برخورد قاطع و انعطاف ناپذير امام صادق (ع) فعاليتشان ديگر علني نبود در زمان امام هادي (ع) دوباره پا گرفتند و به نظر مي رسد كه آنان، محيط را در دوره ي نواده ي امام صادق (امام هادي (ع)) براي از سرگيري و علني ساختن فعاليتهاي خود مناسب ديدند و اين دعوت آنها، در ميان دشمنان اسلام آنهايي كه مي خواستند چهره ي ايشان را مشوش كنند و معناي درست امامت را كه خداوند ويژه اين گروه از برگزيدگان خود از فرزندان علي و فاطمه (ع) ساخته بود، خدشه دار سازند، با استقبال روبرو شد.

از جمله آنها علي بن حسكة و قاسم بن يقطين بوده اند در روايت محمد بن مسعود



[ صفحه 483]



با اسناد به احمد بن محمد بن عيسي آمده كه مي گويد: براي امام هادي (ع) درباره ي گروهي نوشتم كه از احاديثي زشت و مشمئز كننده سخن مي گويند و آنها را مي خوانند كه به شما و پدرانتان نسبتشان مي دهند و زمين را به گروهي نسبت مي دهند و يادآور مي شوند كه از دوستداران شما هستند از جمله ي آنها علي بن حسكة و قاسم بن يقطين هستند و مدعي اند كه آيه ي «ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر» به معني آن است كه مردي است كه امر و نهي مي كند و همچنين درباره ي زكات نيز سخناني دارند و بسياري از فريضه ها و سنن در معصيتها را تأويل مي كنند. حال اگر امكان دارد ما را روشن فرماييد و بر دوستداران خود منت گذارده آنان را از اين مقوله ها، نجات بخشيد زيرا آنها مدعيند كه از دوستداران شما هستند. حضرت (ع) در پاسخ نوشت: اين چيزها از دين ما نيست از ايشان كناره بگيريد.

و در روايت ديگري به نقل از محمد بن عيسي آمده كه امام هادي براي من نوشتند: خداوند لعنت كند قاسم يقطيني و ابن حسكه قمي را. و اين شيطان است كه به جلد قاسم مي رود و مزخرفاتي را از روي غرور به وي القا مي كند.

و در روايت سهل بن زياد آدمي آمده كه مي گويد: يكي از اصحاب ما براي امام هادي (ع) نوشت: فدايت گردم سرورم علي بن حسكة مدعي است كه از دوستان شماست و اينكه شما اول و قديم هستيد و او وكيل و فرستاده شماست كه دستورش داده ايد (مردم را) به شما فراخواند و مدعي است كه نماز و زكات و روزه و حج جملگي معرفت تو و معرفت هر آنكس كه در ادعاي وكالت و فرستاده بودنش از سوي شما مانند ابن حسكة باشد و او مؤمني است با ايمان كامل كه بندگي از طريق نماز و ديگر عبادات از وي ساقط شده است. بسياري از مردم به او گرويده و اگر صلاح مي دانيد بر دوستداران خويش منت نهاده پاسخي بفرماييد تا آنان را از هلاك، برهاند مي گويد حضرت چنين نوشت: ابن حسكه كه لعنت خدا بر او باد دروغ مي گويد و من هيچ گونه دوستي نسبت به خود در او نمي بينم او را چه مي شود، خداوند لعنتش كند به خدا سوگند كه خداوند محمد (ص) و پيامبران پيش از او را مبعوث نگرداند مگر با همين آيينهاي اسلامي و نماز و زكات و روزه و حج و ولايت. و محمد جز به خداوند يگانه بي شريك دعوت نكرد و ما اوصياء او نيز از بندگان خدا هستيم و هرگز به خداوند شرك نمي ورزيم اگر خداي را اطاعت كرديم مورد رحمت قرار مي گيريم و اگر معصيتش كرديم عذاب در انتظار ماست ما حجتي بر خدا نداريم بلكه حجة خداوندي بر ما و بر



[ صفحه 484]



تمام خلق خداست من از آنچه درباره ام مي گويد بيزاري مي جويم و از اين سخنان، به خداوند پناه مي برم از اينان دوري گزينيد كه خدا لعنتشان كرده است و آنان را در تنگنا قرار دهيد و اگر يكي از آنان را ديديد با سنگ بر سرش كوبيد.

از جمله اينان، حسن بن محمد معروف به ابن بابا و محمد بن نصير نميري و فارس بن حاتم قزويني است كه امام هادي (ع) ايشان را لعنت كرد و ياران خود و مسلمانان را از توطئه ها و نيرنگهايشان برحذر داشت و محمد بن نصير آن چنان كه از كتابهاي مربوط به فرقه ها و شرح حال رجال برمي آيد در آغاز، در تماس با امام هادي (ع) بود سپس مدعي شد كه وي، فرستاده از سوي ايشان است و قائل به تناسخ و غلو درباره ي آن حضرت گرديد و خود به عنوان فرستاده ي او، حرامها را حلال و از جمله (همجنس بازي مردان را جايز دانست و مدعي شد كه خداوند هيچ چيزي را حرام نساخته است و از اين گونه مقوله ها). امام هادي نيز طي نوشته اي به ياران خود، مسلمانان را از وي برحذر داشتند و درباره اش چنين مرقوم داشتند: خداوند آنان را لعنت كند كه به نام ما مردم را چپاول مي كنند و به فتنه و آزار مي پردازند خداوند آنان را بيازارد و به لعنت خود گرفتار سازد كه شيطان آنها را اغوا كرده است. و اين چنين امام از هر مناسبتي براي برحذر داشتن مسلمانان و ياران خود از آنها و توطئه هايشان بهره برداري مي فرمود و آنان را لعنت مي كرد و امر به نفرين ايشان و نبرد با آنها درست همانگونه كه امام صادق (ع) در رابطه با افراطيها و بدعت گذاران عصر خود عمل كرد، مي فرمود.

از جمله اين گمراهان، فارس بن حاتم بود كه به نظر مي رسد از ديگر هم پالكيهايش خطرناكتر و در گمراه سازي و توطئه چيني، از مهارت بيشتري برخوردار بود كه بنا به آنچه ابوعمر كشي در رجال خود آورده حضرت دستور قتلش را داد و گروهي از ياران خود را به اين كار تشويق كرد.

در «رجال» كشي به نقل از سعد بن عبدالله بن ابي خلف قمي آمده كه گفته است: محمد بن عيسي بن عبيد حديثم گفته كه امام هادي (ع) دستور قتل فارس بن حاتم را صادر فرمود و براي كسي كه اين كار را بكند بهشت را وعده داد او (فارس بن حاتم)، مفسده جويي بود كه ميان مردم به فتنه انگيزي مي پرداخت و آنان را به بدعت فرامي خواند و به تعبير راوي، در واقع عليه امام هادي (ع) قد علم كرد. حضرت در رابطه با او فرمود: اين فارس بن حاتم كه خدا لعنتش كند از سوي من به فتنه انگيزي ميان مردم مي پردازد و آنان را به بدعت فرامي خواند خون او حلال قاتل اوست چه كسي مرا از



[ صفحه 485]



دست او مي رهاند و مي كشدش من نزد خدا ضامن بهشت اويم.

و در روايت ديگري كه «كشي» در رجال خود آورده، امام (ع) فردي به نام جنيد را پيش خود خواند و مقداري درهم به او داد تا با آنها، سلاحي خريداري كند و به او دستور داد پس از خريد سلاح، آن را نزد وي آورد. راوي در ادامه مي گويد: جنيد شمشيري خريده بود ولي حضرت دستور داد آن را بازپس دهد و به جاي آن ساطوري خريد كه پس از آوردن نزد امام، ايشان راضي شدند جنيد ساطور بدست به سراغ فارس بن حاتم كه بين نماز مغرب و عشا از مسجد خارج شده بود، گرديد يك ضربه بر سرش فرود آورد كه در دم جان سپرد. «كشي» در رجال خود هاشم بن ابي هاشم و اباالسمهري و ابن ابي زرقاء و جعفر بن واقد و اباالغمر را از آنان برشمرده است و از علي بن مهزيار و اسحاق انباري روايت كرده كه امام هادي ايشان را از دارودسته ابي الخطاب برشمرده و لعنتشان كرده و فرمان به لعنت كردن آنها و بيزاري جستن از ايشان داده است و فرموده: رسول خدا (ص) فرمود: هر كس در لعنت كردن كسي كه خدا لعنتش كرده تعلل ورزد خداوند او را لعنت مي كند.

اعم از اينكه اين روايات درست باشند يا نه آنچه ترديدي در آن نيست اينكه ائمه عليهم السلام، با همه ي توان خود سعي داشتند از اصحاب و شيعيان خود و هر كس تماسي با ايشان داشت دعوتگران به حق و خيري سازند كه اسلام را نمايندگي كنند و پيش از حرف با عمل خود آموزه هاي آن را تجسم بخشند همچنان كه كوشش داشتند تعاليم اسلام را از شائبه ي تشويه و تحريف و افترا دور نگه دارند و به آنها چنين القا كنند كه جملگي بندگان خدايند و نمي توانند زياني را از خود دور سازند يا خيري متوجه آن كنند جز با مشيت الهي و ائمه اطهار در طول زندگي خود، ستم و جور حكام را تحمل كردند و تمامي گرفتاريها و تغيير و تحولاتي را كه ساير مردم به خود مي بينند آنها نيز مي بينند و كساني را كه سخناني ناگفته را به ايشان نسبت داده اند و يا نسبت علم غيب و آفريدن و روزي رساني به آنها مي دهند و ويژگيها و صفات خالق را به آنها نسبت دهند لعنت كرده اند ولي با همه ي اينها برخي دوستداران و دشمنان چيزهايي كه از آنها نيست به ايشان نسبت داده اند و گروهي از مردم نيز به نظر من (نويسنده) با سوء نيت راه افراط و غلو در مورد ايشان را پيش گرفته اند ولي ائمه اطهار (ع) در برابر همه ي چنين كساني، ايستادگي كردند و غلو كنندگان را لعنت كردند و از آنها بيزاري جستند و گمراه بودن و كفرشان را به مردم اعلام مي كردند و به آن دسته



[ صفحه 486]



از آنها كه دوستدارشان بودند دستور اعتدال مي دادند و به آنها كه با ايشان دشمني مي ورزيدند توصيه مي كردند كه به توصيه هاي رسول اكرم (ص) در مورد اهل بيت و خاندان خود رجوع كنند و در حالي اين دنيا را ترك گفتند كه از همه ي بندگان خدا به آفريدگان خدا دلسوزتر و نسبت به دين و شريعت الهي، پاي بندتر و بر مصيبتها، شكيباتر و از خشم و عقاب خدا، ترسيده تر بودند.



[ صفحه 487]