بازگشت

سفره ي شراب متوكل


دشمنان به متوكل به دروغ گفتند: در منزل علي بن محمد (امام هادي) عليه السلام نامه ها و اسلحه از ناحيه ي شيعيانش از اهالي قم موجود است، و او مي خواهد بر ضد حكومت قيام كند.

متوكل جماعتي از دژخيمان خود را شبانه به خانه ي آن حضرت روانه كرد، آنها شبانه سر زده وارد خانه ي آن حضرت شدند و به جستجو پرداختند ديدند آن حضرت در



[ صفحه 138]



اطاق در بسته اي، لباس موئين پوشيده و روي ريگ و خاك رو به قبله نشسته و قرآن مي خواند.

در همان حال به او حمله كردند و او را با همان وضع (سر برهنه و پا برهنه) به حضور متوكل آوردند، و گزارش دادند كه ما به جستجوي خانه علي بن محمد (ع) پرداختيم چيزي نيافتيم، ديديم او رو به قبله نشسته و قرآن مي خواند.

متوكل كه در كنار سفره ي شراب نشسته بود و در دستش جام شراب بود، برخاست و با احترام شاياني آن حضرت را در كنار خود نشانيد، و جام شراب به آن حضرت تعارف كرد.

امام فرمود: سوگند به خدا هرگز گوشت و خون من با شراب آميخته نشده و نخواهد شد، مرا معاف بدار.

متوكل او را معاف داشت و گفت: اشعاري بخوان (و بزم ما را با اشعار خود شادان گردان).

امام فرمود: من در شعر، بهره ي اندك دارم.

متوكل گفت: حتما بايد اشعاري بخواني.

امام هادي اين اشعار غرور شكن را (كه در مورد بي وفائي دنيا است) خواند:



باتوا علي قلل الأجبال تحرسهم

غلب الرجال فلم تنفعهم القلل



و استنزلوا بعد عز عن معاقلهم

و اسكنوا حفرا يا بئس ما نزلوا



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

اين الأساور و التيجان و الحلل



اين الوجوه التي كانت منعمة

من دونها تضرب الأستار و الكلل





[ صفحه 139]





فافصح القبر عنهم حين سائلهم

تلك الوجوه عليها الدود يفتتل



قد طال ما اكلوا و قد شربوا

و اصبحوا اليوم بعد الأكل قد اكلوا



:«گردنكشان زورمند بر قله هاي كوهها براي سكونت و حراست خود خانه ساختند، ولي آن قله ها به حال آنها سودي نبخشيد.

و پس از آن همه شكوه از خانه هاي رفيع خود به پائين سرازير شدند، و در گودال هاي قبر جاي گرفتند و به راستي در چه جايگاه بدي افتادند!!

پس از دفن، منادي به آنها گفت: كجا رفت آن دستبندهاي طلائي و آن تاج ها و زيورها؟!

كجا رفت آن چهره هاي مرفه كه در برابرشان پرده ها و آذين ها آويخته مي شد.

قبر در برابر اين سؤالي كه از آنها مي شود، با زبان گويا چنين پاسخ مي دهد: اين چهره هائي (كه مي گوئيد) هم اكنون محل تاخت و تاز كرم ها شده اند.

آنها مدت طولاني خوردند و نوشيدند، و اكنون خود خوراك خاك و كرم ها شده اند».

متوكل شديدا تحت تأثير قرار گرفت و چنان گريه كرد كه ريشش خيس شد، حاضران نيز گريستند، سپس دستور داد امام هادي (ع) را با احترام به خانه اش باز گرداندند.

و روايت شده: متوكل آن چنان متغير گرديد كه جام شراب را بر زمين زد، و آن روز عيش او مبدل به عزا گرديد. [1] .



[ صفحه 140]



امام هادي (ع) بيست سال دور از وطن، در سامره تحت نظر بود و سرانجام آن حضرت در اواخر حكومت معتمد عباسي، بر اثر زهري كه او به طور مرموز به آن حضرت خورانيد به شهادت رسيد.

در آن هنگام از بستگانش هيچ كس در سامره نبود جز فرزندش امام حسن عسكري (ع) كه متكفل غسل و كفن و نماز و دفن پدر گرديد، و جنازه ي آن مظلوم غريب تبعيد شده را در خانه ي خودش در سامره، به خاك سپردند، او هنگام شهادت 40 يا حدود 42 سال داشت. [2] .

جنازه ي امام هادي (ع) را جمعيت بسيار از بني هاشم و بني عباس و طالبيون و غير آنها در حضور امام حسن عسكري (ع) تشييع كردند و به خاك سپردند، امام حسن عسكري (ع) از شدت ناراحتي با سر برهنه و گريبان دريده شده بيرون آمد (و خرج ابومحمد الحسن حاسرا مكشوف الرأس، مشقوق الثياب).

جو به گونه اي بود كه با وجود امام حسن عسكري (ع) جريان را به گونه اي ساخته بودند كه معتمد (قاتل مرموز امام هادي (ع)) بر جنازه ي او نماز بخواند، امام حسن عسكري (پيش از آن كه نزد مردم بيايد و جنازه را حركت دهند) بر جنازه نماز خواند، سپس جمعيت جنازه را برداشتند و حركت دادند و معتمد عباسي بر آن نماز خواند.

بعضي در مورد پاره كردن لباس، به امام حسن عسكري (ع) ايراد كردند، امام به ايراد كننده فرمود: «اي نادان تو چه مي داني؟ موسي بن عمران در مصيبت برادرش هارون، جامه ي خود را چاك زد و گريبان پاره كرد». [3] .



[ صفحه 141]





شها تو شاهد ميقات لي مع اللهي

تو شمع جمع شبستان ملك ايجادي



مقام باطن ذات تو قاب قوسين است

به ظاهر ار چه در اين خاكدان اجسادي



كشيدي از متوكل شدائدي كه به دهر

نديده ديده ي گردون ز هيچ شدادي



گهي به بركه ي درندگان گهي زندان

گهي به بزم مي و ساز و باغي و عادي



تو شاه يكه سواران دشت توحيدي

اگر پياده روان در ركاب الحادي



ز سوز زهر و بلاهاي دهر جان تو سوخت

كه بر طريقه ي آباء و رسم اجدادي


پاورقي

[1] مروج الذهب - تذكره سبط بن جوزي ص 203- بحار ج 50 ص 211 - 213.

[2] مناقب ابن شهر آشوب ج 6 ص 401.

[3] اعيان الشيعه ج 2 ص 39 - 40.