بازگشت

شخصيت حضرت امام علي النقي


از مجموعه كتب تاريخ چنين استنباط مي شود:

حضرت امام علي النقي در سال 212 هجري از مادر متولد شد و چهل و دو سال زندگي كرد و در سال 254 هجري شهيد شد پدرش امام محمد تقي و مادرش از اهالي مغرب سمانه نام بود آن امام متوسط القامه و سرخ و سفيد و گونه هايش اندكي برآمده بود چشمانش فراخ و سرخ و ابروانش گشاده بود و بذل و بخشش بسيار مي كرد موقعي كه آن حضرت بر متوكل خليفه جبار عباسي وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وي برمي خاستند.

آن حضرت با مردم كمتر معاشرت و آميزش مي فرمود و از او چهار پسر و يك دختر يادگار ماند متوكل چون از نفوذ آن حضرت در ميان مردم مطلع شد دستور داد وي را به سامرا آوردند آن حضرت در آن شهر مقيم بود تا شهيد شد ولي در طي دوران امامت در سامره پيوسته مورد محبت خليفه قرار مي گرفت چنانكه روزي خليفه سي هزار درم براي وي فرستاد و آن حضرت همه آن مبلغ را به عربي بخشيدند.

لقب هاي آن حضرت بدين قرار بود: ناصح - متوكل - فتاح - نقي - هادي فقها و قضات روزگار وي مسائل مشكل خود را از او سئوال مي كردند و از فتواي دقيق وي در شگفت مي آمدند و متوكل نخواست متوكل حقيقي معاصر او باشد.

آن حضرت در زهد و عبادت يگانه بود وقتي از اوقات متوكل دستور داد به طور ناگهاني شبانه منزل آن حضرت را بازرسي كردند ولي بازرسان امام را در اطاقي بي فرش ديدند كه روي خاك و ريگ با لباس پشمي به عبادت خود مشغول بود بخشش او تا سي هزار دينار هم مي رسيد.

در زمان آن حضرت شيعيان تشكيلات و سازمان استواري در بغداد داده بودند و قوتشان روز افزون بود. آن حضرت با شش خليفه عباسي معاصر بود المعتصم - الواثق - المتوكل - المنتصر - المستعين - المعتز. خصال وي به قدري حسنه بود كه جالب توجه دوست و دشمن بود و فضل و علم و خصال او فراوان است.

شب ها پيوسته نماز مي گذارد در حالتي كه جبه اي بر تن كرده و حصيري زير پاي خود



[ صفحه 534]



گسترده بود هر غمگيني كه به روي وي نظر مي كرد شاد مي شد موقعي كه آن حضرت راه مي رفت عرق بسيار مي نمود از اين روي اغلب بر اسب سوار مي شد از آب و هواي خوب و منزه لذت مي برد و مي گفت به كراهت به سامره آمدم و خروج از آن را نيز كراهت دارم چه هوايش خوب و اقليمش سلامت است.

شخصيت حضرت امام علي النقي به قدري با عظمت و بزرگ بود كه مردي به نام محمد بن نصير نميري پس از شهادت امام معتقد به پيغمبري و كمي بعد معتقد به خدائي او شده امام دهم خداوند علم و دانش بود و جميع مسائل مراجعه كنندگان را پاسخ مي داد و اهل هر علم را مي پذيرفت.

پيوسته در تلاوت قرآن مي كوشيد و همه او را دوست مي داشتند ولي در عين حال هيبتش در دلهاي مردم بسيار بود لبش در تبسم بود و قدم كوچك برمي داشت و سرانجام به زهر المعتز خليفه عباسي شهيد شد.

آن حضرت يك زن «كنيز» بيشتر نگرفت و فرزند و جانشينش امام حسن عسكري نام دارد.

در زمان آن حضرت بنا به دستور متوكل بر قبر امام حسين عليه السلام آب بستند و آنچه يزيد و ابن زياد نبودند انجام دهند متوكل عمل كرد ولي متوكل به جرم ظلم و بيدادگري به دست تركان كشته شد.

مزار امام علي النقي در سامره در محلي كه خانه آن حضرت بوده مي باشد در تشييع جنازه آن حضرت جميع اشراف و امراء شركت كردند و همه مردم سامره بر شهادتش گريستند.

آن حضرت را كرامات بسيار بود از وي امور خارق العاده و ماوراءالطبيعه بسيار صادر مي شد. كشته شدن متوكل را به دست تركان قبلا اطلاع داده بود و آن حضرت به زبان هاي زنده زمان خود سخن مي گفت و هر كه را دعا مي فرمود حاجتش روا مي گشت متوكل چند شير داشت وقتي از اوقات آن حضرت بنا به دستور متوكل نزد شيران رفت ولي آن حيوانات به عوض دريدن وي سر در پيشش خم كردند و حضرت دست بر سرشان كشيد و در معجزات آن حضرت ثبت است. مورخين ديگر هم نوشته اند.

حضرت هادي عليه السلام معاصر با متوكل عباسي بود و او سرسخت ترين دشمنان آل علي عليه السلام مي باشد و حضرت علي بن محمد را در سال 243 از مدينه با يحيي بن هرثمة بن اعين به سر من راي



[ صفحه 535]



آورد و تا مدت زندگي آنجا بود و در اخماء مقام و قدر او مي كوشيد - تا روزي كه مريض شد و همه اطباء از معالجه او عاجز ماندند گفت اين مرض را از هادي بايد استعلاج كرد كسي را فرستاد تا از او سئوال كند چه بايد كرد حضرت دستوري فرمود و با آن نسخه علاج شد در حالي كه حضار مجلس متوكل استهزاء مي كردند خليفه شفا يافت و مادرش نذر كرده بود كه به معالج اين مرض ده هزار دينار در كيسه سر به مهر بدهد آن وجه را در صره كرده مهر نموده خدمت امام دهم فرستاد.

پس از چند روز غمازان و ساعيان گفتند منزل امام هادي اسلحه و اموال فراوان جمع شده متوكل حاجب را فرستاد شبانه به آن خانه رود بازرسي كند سعيد نيمه شب به خانه حضرت هادي وارد شد تاريك بود صدائي شنيد كه فرمود اي سعيد تاريك است در جاي خود توقف كن تا چراغي حاضر كنند به خطري مواجه نشوي چون چراغ حاضر شد ديدم بالاي سجاده نشسته به عبادت خدا مي پردازد فرمود همه اطاقها در اختيار تو است هر چه بيشتر جستم كمتر چيزي يافتم مگر كيسه ي سر به مهر كه مادر متوكل نزد آن حضرت فرستاده بوده امام كيسه ي ديگر به من نشان داد كه تير در آن بوده و شمشيري هم زير پايش داشت آنها را بردم خليفه چون از جريان آگاه شد آنها را برگردانيد و عذرخواهي كرد. [1] .


پاورقي

[1] روضة الصفا ص ج 3.