بازگشت

مهاجرت امام دهم از حجاز به عراق


در باب مهاجرت امام محمد هادي به سامرا ابن جوزي [1] چنين مي نويسد:

متوكل از دشمنان بزرگ علي عليه السلام و خاندان علوي بوده چون به خلافت رسيد از بيم آنكه مبادا علي بن محمد الجواد در مدينه با سلطنت او مخالفتي كند و مردم هم اطراف او را دارند و به مناسبت اولاد علي و خاندان رسالت از او حمايت كنند - يحيي بن هرثمه را خواست و به او دستور داد مي روي به مدينه و از اوضاع و شخصيت علي بن محمد براي من مي نويسي يحيي نماينده متوكل به مدينه رسيد ديد مردم اطراف امام هادي را گرفته و فدائي او هستند زيرا علي بن محمد ملازم مسجد پيغمبر است و توجه به دنيا ندارد دائم در حال روزه و نماز و تربيت مسلمين و منصرف از جهات مادي دنيا مي باشد - يحيي براي آنكه اين مقام و منزلت را متزلزل كند آمد خدمت آن حضرت و سوگند ياد كرد كه خليفه نظر بدي به شما



[ صفحه 536]



ندارد ولي ميل دارد كه نزديك به شما باشد و لذا بهتر است كه در خدمت شما به سامرا برويم به ملازمت امام هادي حركت كرد تا به بغداد رسيد والي بغداد اسحق بن ابراهيم طاهري بود از آمدن امام هادي مطلع شد به يحيي گفت اي مرد اين امام هادي فرزند پيغمبر خدا مي باشد و متوكل توجهي به احترام او ندارد اگر او را كشت پيغمبر در روز قيامت از تو بازخواست مي فرمايد - يحيي گفت سوگند به خدا كه متوكل نظر سوئي نسبت به او ندارد - از بغداد به سامره وارد شدند متوكل غلام تركي داشت خبر ورود حضرت هادي را داده متوكل از شنيدن ورود امام موي بر بدنش راست شد و بر خود لرزيد.

متوكل از يحيي پرسيد چگونه در مدينه مي زيست يحيي گفت جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و تقوي و انصراف از دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه چيزي از او نديدم و چون خانه را تفتيش و بازرسي كردم جز قرآن مجيد و كتب علم و دانش چيزي نيافتم متوكل مسرور شد و او را جائزه داد.

يحيي مي گويد در اين مدت متوكل سخت مريض شد و نذر كرد اگر بهبودي يافت صدقه بسياري دهد چون سالم گرديد فقهاي سامراء را خواست و از آن ها پرسيد چه مبلغ صدقه بدهم كه نذر من ادا شده باشد - علماي سامرا نتوانستند مشكل او را حل كنند ناگزير فرستاد خدمت حضرت هادي عليه السلام و نذر خود را گفت.

حضرت امام علي النقي فرمودند 82 دينار صدقه بده تا نذر تو انجام شده باشد متوكل پرسيد از كجا اين مسئله را مي گويي - امام فرمود از قرآن آن گاه قرائت فرمود:

«لقد نصركم الله في مواطن كثيره و يوم حنين» فرمود مواطن كثيره اين جاست كه پيغمبر 27 غزوه و 55 سريه جهاد كرد و آخرين غزوه پيغمبر يوم حنين بوده و مجموع آنها 82 غزوه و سريه مي شود - متوكل در حضور علماي سر من راي متعجب شد و آنها سر به جيب فكرت فرو بردند - متوكل دستور داد اموال بسياري در اختيار حضرت هادي عليه السلام گذاشته فرمود به اختيار خود اين اموال را صدقه بده.

مسعودي در مروج الذهب مي نويسد به نزد متوكل سعايت كردند و نمامي نمودند كه در منزل علي بن محمد كتب و اسلحه از شيعه هست كه از قم فرستادند و او خيال دارد بر تو خروج كند - متوكل گروهي را ناگهان فرستاد در منزل آن حضرت هر چه بيشتر جستجو كردند كمتر چيزي به دست آوردند ترك هائي كه شبانه به خانه او ريختند جز يك گليم پشمينه كه



[ صفحه 537]



روي ريگ ها انداخته و بالاي آن نشسته قرآن مي خواند چيزي نيافتند - سربازان ترك امام هادي عليه السلام را با همان حال كه قرآن در لب داشت تلاوت مي كرد نزد متوكل بردند خليفه كنار بزم شراب نشسته و ساغري در دست داشت چون امام را ديد از جا برخاست و تعظيم كرد و جام را نوشيد و گفت يابن محمد مرا عفو كن و شعري براي من بخوان.

امام فرمود من كمتر شعر گفته ام - اصرار كرد حضرت اين ابيات كه منسوب به جدش اميرالمؤمنين عليه السلام است انشاء فرمود:



باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم

غلب الرجال فما اغنتهم القلل



و استنزلوا بعد عز من معاقلهم

و اسكنوا حفرا يا بئس ما نزلوا



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

اين الا ساور و التيجان و الحلل



اين الوجوه التي كانت منعمة

من دونها يعزب الاستار و الكلل



فافصح القبرا عنهم فيه حين سائله

تلك الوجوه عليها الدود منتقل



قد طال ما اكلوا دهرا و ما شربوا

فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا



متوكل با شنيدن اين ابيات زار زار گريست كه محاسنش تر شد - حضار مجلس به گريه افتادند آنگاه سر بلند كرد گفت چهار هزار دينار حاضر كردند تقديم محضر امام كرد و او را با احترام به منزل برگردانيد.

يك روز فقها را جمع كرد از آنها پرسيد سر آدم را چگونه «حلق» تراشيدند همه متحير ماندند آن گاه فرستاد خدمت امام هادي. حضرت وارد مجلس شد سئوال كرد يابن رسول الله سر آدم را با چه آلتي تراشيدند فرمود «حدثني ابي عن جدي عن ابيه عن جده عن ابيه قال ان امر الله بجبرئيل ان ينزل بياقوته من يواقيت الجنة فنزل بها فمسح بها رأس آدم فتناثر الشعر منه فحيت بلغ نودها صاد حرما»

جبرئيل ياقوتي آورد و بر سر آدم مي كشيدند موهاي سرش مي ريخت [2] .


پاورقي

[1] تذكره خواص الامه في معرفة ائمه ابن جوزي ص 202 چاپ تهران.

[2] تذكره خواص الامه ابن جوزي ص 203 - مروج الذهب مسعودي ص ج 3 فصول المهمه ابن صباغ ص 263.