بازگشت

متوكل عباسي و حضرت هادي


با آنكه گذشت روزگار حكم آينه را دارد كه هر زشت و زيبا در آن منعكس مي شود و اگر كسي توجهي به سير عالم بشريت داشته باشد از گذشت روزگار مي تواند سرمشق بگيرد آينده خود را روشن كند فرمانفرمايان قاهر و جبار به حكم حب الشيي ء يعمي و يصم نظري به گذشت روزگار نداشتند با آنكه خلفاي عباسي روزگار خلفاي اموي را ديدند و اوضاع هر يك از سابقين خود را مي نگريستند معذلك در خصومت با آل علي براي حكومت بر مردم اصرار مي ورزيدند و در ميان خلفاي عباسي متوكل از همه سلاطين بني عباس بي عاطفه تر و مردي خشن تر و جبارتر بود او خليفه مغرور - سفاك - بي رحم - متجاهر به فسق و مصر بر عصبيت خود بود و خيال مي كرد مي تواند در مقابل اراده خدا نور حق را خاموش كند چقدر كوشش مبذول داشت كه قبر حسين بن علي عليه السلام را محو كند كه مردم به زيارت او نروند چه اندازه سعي كرد زائرين سيدالشهداء



[ صفحه 547]



را دست و پا ببرد و نابود كند تا ديگر به زيارت او نروند و هر چه بيشتر مي كوشيد كمتر موفق مي شد و مردم بيشتر حريص مي شدند عاقبت زمين را به خيش بست آب انداخت - شخم زد با همه اين كارها موفق نشد و با خسران و زيان غير محدودي در آغوش مرگ رفت آثار مظهر حق و حقيقت بيشتر تجلي كرد و روز افزون شد و منع او موجب توجه بيشتر مردم جهان به كربلاي حسين عليه السلام گرديد.

باري متوكل اين همه خباثت نفس داشت و در مقابل او يك شخصيت سالم - متقي - پارسا - منزوي - با تقيه و داراي ملكات فاضله ي آسماني و سجاياي پسنديده الهي و آراسته به علم و ادب و فضيلت و كمال بود با آنكه مي دانستند در جريان تاريخ گذشته اولاد علي عليه السلام به سلطنت و خلافت مادي ارزش نمي دهند و فقط مي خواستند آنها آزاد باشند تا تعليمات اسلامي را براي مردم تشريح كنند اين آزادي را هم نمي دادند و نمي گذاشتند آنها آزاد باشند.

متوكل از ترس فجايع خود و تعديات عمالش مي ترسيد مردم اطراف امام علي النقي عليه السلام جمع شوند و سلطنت را از آنها بگيرند و لذا با دغل و مكر امام را دعوت كرد و زير نظر جاسوسان خود گرفت و والي مدينه را عوض كرد والي ديگري براي اجراي اين مأموريت منصوب نمود و چون امام را با سيصد نفر قشون ملازم ركاب وارد سامرا كردند دستور داد آن حضرت را در كاروان سراي گدايان و بينوايان منزل دادند مي خواست اهانت و تحقير به مقام ولايت كرده باشد.

يحيي بن هرثمه در اين مسافرت كرامات و خوارق عاداتي ديد و از مذهب حشويه گذشت تشيع پذيرفت و خدماتي به عالم تشيع كرد. و بسياري از دوستان شيعيان را كه در مواقع مختلف به رنج و تعب گرفتار شدند آنها را خلاصي داد او مانند علي بن يقطين بود و خدماتي كرد. [1] .

متوكل بي شرم امام را دعوت كرد و شراب مي خورد و مي گفت تو براي من آوازه خواني كن آن حال مستي و مخموري آن غرور و تكبر سلطنت و امارت آن درون سياه و ضمير ناپاك موجب مي شد كه از مقام شامخ ولايت از كسي كه دست بر عوالم كون دارد و كليه مواد و عناصر و افلاك و انجم به اراده او گذاشته شده - كسي كه نقشه عالم خلقت زير نظر او گسترده گشته



[ صفحه 548]



از او آوازه خواني براي لذت شراب خوارگي مي خواست. امام فرمود من شعر نمي دانم و آوازه نمي توانم بخوانم. متوكل هر چه بيشتر بر اين وقاحت كار مي پرداخت رسوائي او بيشتر در نظر مردم مجسم مي شد متوكل در گذشت و زبير المعتز بالله فرزند آن شجره خبيثه به امام زهر خورانيد و مقصود متوكل را انجام داد.

به اتفاق مورخين روز دوشنبه 28 جمادي الاخر سال 254 هجري حضرت هادي در منزل خود به زهر المعتز مسموما درگذشت شاعرش عوفي ديلمي و دربانش عثمان بن سعيد بوده كه بعد وكيل حضرت عسكري عليه السلام شد.


پاورقي

[1] اثبات الوصيه مسعودي ص 198.