بازگشت

پيدايش زينب كذابه


در زمان متوكل زني در سامرا به نام زينب كذابه دعوي كرد كه من زينب دختر اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام هستم و بدين وسيله



[ صفحه 549]



به نان و نوائي رسيد متوكل امر كرد او را احضار كردند گفت چه مي گوئي پاسخ داد من زينب بنت علي هستم گفت از زمان علي تا كنون قريب دو قرن گذشته و تو جواني پاسخ داد پدرم دعا كرد من جوان مانده ام خليفه گفت چه بايد كرد فتح بن خاقان گفت من اكنون مي روم خدمت ابن الرضا و از او سؤال مي كنم رفت حضور امام نهم عرض كرد چنين كسي دعوي دختري جدت را مي كند فرمود عمه ام زينب رحلت كرد و قبرش در شام است!

گفت چگونه بايد او را امتحان كرد فرمود پروردگار جل و علا گوشت اولاد فاطمه را بر كليه درندگان و سباع حرام كرده و اگر او راست بگويد هيچ درنده اي با او دست نمي آزد و اگر دروغ گو باشد طعمه ي سباع خواهد شد.

متوكل دستور داد او را در باغ وحش كه تهيه كرده بود بيندازند - اين باغ وحش در بغداد بود و با تبديل مركز خلافت به سامرا منتقل شده و از حيوانات عجيب و غريب هند وچين آن جا آورده بودند و من جمله چند شير داشت چون زينب كذابه ديد اكنون طعمه شيرها مي شود اظهار ندامت كرد و پشيمان شد گفت فقر مرا به اين ادعا مجبور كرد آنگاه خليفه دستور داد او را روي الاغي برهنه از پشت سوار كنند و در كوچه و بازار بگردانند تا خودش تكذيب دعوي خود را نمايد و گفت مرا با پيغمبر صلي الله عليه و آله هيچ قرابتي نيست مدتي گذشت يك روز در حضور ابوالحسن حضرت هادي سخن از زينب كذابه شد متوكل گفت خوب است امتحان كنيم و گفت ابوالحسن شما در ميان سباع برويد.

خواست امام هادي را به اين امر امتحان كند دستور داد درها را بستند تا كسي نبيند و در باغ وحش را گشود و ابوالحسن در ميان درندگان برود ببينم راست مي گويد گوشت آنها حرام است يا نه حضرت هادي تشريف آورد نردباني گذاشتند درب مقفلي بود باز كردند حضرت به طرف سباع گرسنه حركت كرد پائين رفت مدتي ميان آنها نشست چند شير همهمه كنان سر و صورت به پاي او مي ماليدند امام دست رأفت و شفقت بر سر آنها كشيد و بيرون آمد و شيري پير در آخر كار آمد همهمه اي كرد و امام هم با او سخني گفت و او برگشت به جاي خود امام بيرون آمد در حالي كه متوكل و چند نفر از خاصان ناظر و شاهد آن جريان بودند.

علي بن يحيي و ابن حمدون مي گويند ما در آن وقت حاضر بوديم و مشاهده كرديم و متوكل امر كرد مال فراوان به آن حضرت دادند و به ما گفت اگر اين خبر را فاش كرديد



[ صفحه 550]



گردن شما و راوي خبر را خواهم زد و تا او زنده بود ما اين سخن با كس نگفتيم [1] .



بل هو في العقول و الارواح

كالروح في الاجساد و الاشباح



له حياة عالم الامكان

فانه كالنفس الرحمن



طلعة مطلع نور النور

و مشرق الشمش و البدور



قمر تدور في افق الامامه

بارقة العزة و الكرامه



و قلبه في قالب الامكان

كاالروح في الاكوان و الاعيان



و كيف و هو اعظم المظاهر

للمتجلي بالجمال الباهر



هو النقي لم يزل نقيا

و كان عند ربه مرضيا



فهو نقي السر و السريرة

و سر جده بحكم السيره [2] .


پاورقي

[1] راوندي در خرايج و بحراني در مدينة المعاجز در معجزه 152 نسبت به حضرت رضا (ع) و برخي اين معجزه را بابن الرضا (ع) نسبت داده و از ثابت مناقب به نقل تاريخ سامرا ص 116 ج 3 (572).

[2] اثر آيت الله فقيد حاج شيخ محمد حسين كمپاني غروي به نقل تاريخ سامرا ص 332.