بازگشت

ذكر بعضي تواريخ متعلقه به زمان امامت آن بزرگوار


در باب يازدهم گفته شد كه در آخر ماه ذيقعده سنه دويست و بيست حضرت امام محمد تقي (ع) از دنيا رحلت فرمود ايضا گفته شد كه در اين سال معتصم عباسي سامرا را بنا نمود.

در سنه دويست و بيست و دو خبر به معتصم عباسي دادند كه عباس بن مأمون برادرزاده معتصم خيال دارد كه خروج نمايد و مدعي خلافت شود پس معتصم او را گرفت و تسليم كرد به مردي و طعام به او خورانيد و از آب منعش كردند تا از دنيا رفت و اول مأمون پسرش عباس را وليعهد خود كرده بود يك روز شنيد كه عباس به غلامش گفت نصف درهم ببر و باقلا گرفته براي من بياور مأمون گفت تو لياقت خلافت و ولايتعهدي مرا نداري و در تو اميد رستگاري و صلاح نيست از كجا دانستي كه از براي درهم نصف هست و برادرش معتصم بن هارون را خليفه و وليعهد خود قرار داد.

در درالمسلوك از حضرت اميرالمؤمنين روايت كرده قال (ع) «اجتهد ان لا تكون دني الهة فاني ما رايت شيئا اسقط لقدر الانسان من دنائة همته» و از عمروعاص نقل كرده «قال المرء



[ صفحه 798]



حيث وضع نفسه ان اعزها علي مره و من اذلها هان قدره» و نعم ما قيل



و ما المرء الا حيث يجعل امره

ففي صالح الاعمال نفسك فاجعل



در سنه دويست و بيست و سه بابك خرمي و برادرش به دست حيدر بن كاوس كه ملقب به افشين بود و از بزرگان ماوراءالنهر بود به فرمان معتصم عباسي كشته شد.

در سنه دويست و بيست و شش معتصم افشين را كه حيدر بن كاوس باشد مسموم نمود و جسدش را به دار آويخت و در پنجشنبه هيجدهم ربيع الاول سنه دويست و بيست و هفت معتصم در سامراء از دنيا رفت و آنجا دفن شد و پسرش هارون بن معتصم الملقب بالواثق بالله به خلافت نشست.

در سنه دويست و سي و دو الواثق بالله از دنيا رفت و برادرش جعفر بن معتصم الملقب به المتوكل علي الله به خلافت نشست.

در سنه دويست و سي و سه متوكل وزير خود محمد بن عبدالملك الزيات را حبس نمود و در تنوري كه زيات او را اختيار كرده بود براي مقصرين از آهن كه در او ميخهائي بود و سر آن ميخها به داخل تنور بود و ممكن نبود ميان آن تنور حركت كردن.

در سنه دويست و سي و چهار شيخ ابويزيد طيفور بن عيسي بسطامي از دنيا رحلت كرد قبرش در بسطام معروف است.

در سنه دويست و سي و پنج حسن بن سهل برادر فضل بن سهل ذوالرياستين از دنيا رفت.

در سنه دويست و سي و هفت متوكل غضبناك شد بر احمد بن ابي داود قاضي و يحيي بن اكثم را احضار به سامراء نمود و او را قاضي القضاة كرد.

و در اين سنه مردم سيستان جمع شدند و يعقوب ليث صفار را به سلطنت اختيار نمودند.

در سنه دويست و چهل قاسم بن ابراهيم بن طباطبا ابن اسماعيل ديباج ابن ابراهيم بن عبدالله المحض ابن الحسن المثني ابن الحسن المجتبي ابن علي بن ابيطالب (ع) در مصر از دنيا رفت و ايشان از جمله ائمه زيديه بودند، و در اين سال سلطان احمد كه از زهاد و عباد و صاحب كرامت و خارق عادت بود در قبةالاسلام بلخ از دنيا رفت و قبرش در پشت بند بلخ مشهور است.

در سنه ي دويست و چهل و يك در جمعه اواسط ربيع الاول احمد بن حنبل شيباني مروزي كه آخر ائمه اربعه اهل سنت است در سن هفتاد و هفت سالگي در دارالسلام بغداد از دنيا رفت و قبرش بين بغداد و كاظمين نزديك قبر ابوحنيفه است.

در سنه دويست و چهل و دو يحيي بن اكثم تميمي قاضي القضاة در ربذه از دنيا رفت در حالتي كه از حج برگشته بود و قبرش در ربذه نزديك قبر جناب اباذر غفاري است.

در سنه دويست و چهل و دو ابوالحسن محمد بن اسلم طوسي كه از جمله اصحاب حديث بود از دنيا رفت و گويا ايشان از رواة حضرت رضا (ع) و حضرت جواد (ع) و حضرت هادي (ع) است.

در سنه دويست و چهل و سه در جمادي الاخر ابراهيم بن عباس بن مأمون كاغذي نوشت به مدينه طيبه خدمت حضرت علي الهادي (ع) كه تشريف بياورد به سامراء آن حضرت هم با يحيي بن هرثمه تشريف آورد به سامره و در سامراء بود تا وقتي كه از دنيا رحلت فرمود.

در بحار از شيخ مفيد نقل فرموده كه متوكل فرستاد عقب حضرت هادي و آن حضرت را از مدينه طيبه احضار نمود به سامراء مباركه و با آن بزرگوار بود يحيي بن هرثمه و ده سال در سامراء تشريف داشت كه از دنيا رحلت فرمود و اول ورودش آقا را وارد نمودند به خان الصعاليك صالح بن



[ صفحه 799]



سعيد گفت من داخل شدم به حضرت هادي در روز ورودشان به سامراء عرض كردم قربانت شوم در همه جا خيال دارند نور شما را خاموش كنند و شما را به خان الصعاليك وارد نمودند حضرت فرمود يابن سعيد تو اينجا را مي بيني اشاره فرمود ديدم باغهاي معطر و انهار جاري و قصرهاي مرتفع و حور و ولداني كه گويا مثل مرواريد بودند چشمهاي من خيره شد و تعجب من زياد شد فرمود يابن سعيد هر كجا باشيم اينها براي ما مي باشد و مادر خان الصعاليك نيستيم انتهي.

و نيز از روضة الواعظين و اعلام الوري و عمدة الطالب نقل مي فرمايد كه مدت اقامت حضرت هادي در سامراء ده سال و چند ماه بود تا از دنيا رحلت فرمود.

در سنه ي دويست و چهل و چهار متوكل رفت به جانب شام به عزم آنكه آنجا را دارالسلطنه خود قرار دهد و دواوين سلطنتي را هم نقل كرد به آنجا بعد از دو ماه برگشت به سامراء چون آب شام را آب سنگيني يافت و به خود ناسازگار ديد.

در درالمسلوك است كه در اين سال متوكل يعقوب بن اسحاق بن سكيت را كه مؤدب اطفالش بود و امام نحو و لغت بود حاضر نمود و به او گفت حسنين را بيشتر دوست مي داري يا دو پسر من معتز و مؤيد را ابن سكيت گفت والله قنبر خادم علي (ع) خير منك و من ابيك - پس متوكل امر كرد زبانش را از قفا بيرون آوردند و همان ساعت از دنيا رحلت نمود رحمة الله عليه.

سكيت به معني كثيرالسكوت است.

در شرح صحيفه ي سيد عليخان است و كان ابن سكيت من اكابر علماء العربية و عظماء الشيعه و هو من اصحاب الجواد و الهادي (ع) و اين رباعي از اوست.



يصاب الفتي من عثرة بلسانه

و ليس يصاب المرء من عثرة الرجل



فعثرته في القول يذهب رأسه

و عثرته في الرجل تبرء عن سهل



و ايشان يكي از قراء عشره است.

در سنه دويست و چهل و پنج ذوالنون مصري از دنيا رفت.

در سنه ي دويست و چهل و شش دعبل بن علي الخزاعي الشاعر از دنيا رفت در سن نود و هشت سالگي.

در سنه ي دويست و چهل و هفت متوكل و فتح بن خاقان را جمعي از اتراك به قتل رسانيدند به تحريك پسرش المنتصر بالله در شب چهارشنبه چهارم شوال و عمرش قريب به چهل سال بود و صبح كه شد مردم خبردار شدند منتصر به مردم گفت فتح بن خاقان پدرم را به قتل رسانيد من هم فتح بن خاقان را به قتل رسانيدم و مردم به المنتصر بالله ابن متوكل بيعت نمودند.

در اين سال ابراهيم بن سعيد جوهري بغدادي از دنيا رفت.

در سنه دويست و چهل و هشت يكشنبه پنجم ربيع الاخر منتصر بالله از دنيا رفت كه بعد از پدرش شش ماه تقريبا زندگاني كرد و ظاهرا به تجربه رسيده كسي كه قاتل پدرش باشد يا سعايت در قتل پدرش بنمايد عمرش كوتاه مي شود.

در درالمسلوك است كه منتصر اذن داد مردم را به زيارت قبر اميرالمؤمنين (ع) و حضرت سيد الشهداء (ع) و فدك را رد كرد به اولادهاي حضرت امام حسن و حضرت امام حسين (ع) بعد از او مردم با احمد بن معتصم برادر متوكل الملقب بالمستعين بالله بيعت نمودند.



[ صفحه 800]



در سنه ي دويست و پنجاه يحيي بن عمر بن يحيي بن حسين بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب (ع) در كوفه ظهور نمود و مردم را دعوت مي فرمود الي الرضا من آل محمد (ص) و او را در كوفه به قتل رسانيدند و ظاهرا مرادشان از رضاي آل محمد (ص) حضرت امام علي الهادي (ع) بوده.

در اين سال حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب (ع) در طبرستان ظهور فرمود و ايضا احمد بن عيسي بن حسين الصغير ابن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب در ري ظهور فرمود.

در سنه دويست و پنجاه و دو المستعين بالله را به امر برادرزاده اش المعتز بالله ابن المتوكل به قتل رسانيدند.