بازگشت

قبور بعضي از علماء و بزرگان در تبريز


اول الشيخ الامام ابويعلي حمزة بن عبدالعزيز الملقب به سلارالديلمي كه از اهل ديلم جبلان و رشت بوده و او از تلامذه ي سيد مرتضي و شيخ مفيد است و از براي او تصنيفات زيادي است



[ صفحه 804]



منجمله كتاب مراسم و مقنع و غير اينها و رحلت ايشان در روز شنبه ششم ماه رمضان سنه چهارصد و چهل و هشت بود و قبرشان در قريه خسروشاه است كه در يك منزلي تبريز است.

دوم - السيد الجليل سيد فضل الله ابن علي بن عبدالله الحسني الراوندي الكاشاني مصنف كتاب نوادر وضوء الشهاب و غير او و نسبش منتهي مي شود به جناب جعفر بن الحسن المثني و ايشان از مشايخ والد مرحوم خواجة نصير طوسي بودند در روضات است كه ايشان كاغذي نوشتند به اصفهان خدمت شيخ عبدالرحيم و اين ابيات را درج كردند.



شوقي الي مولاي عبدالرحيم

اعرض قلبي للعذاب الاليم



واعجبا من جنة شوقها

توقد في الاحشاء نار الجحيم



در روضات تاريخ ولادت و رحلتشان را ذكر نكرده و گويا ايشان معاصر بودند با قطب راوندي جناب سعيد بن هبة الله و محل دفنشان را معين نكرده لكن در ترجمه حمزة بن عبدالعزيز سلار از نظام الدين قرشي نقل فرموده كه قبر سلار در قريه خسروشاه تبريز است و در او هست مقبره قطب راوندي كما يقال.

در ترجمه سعيد بن هبةالله الراوندي مي فرمايد قبر ايشان در قم هست و آنچه در ترجمه سلار ذكر شد كه در قريه خسروشاه است شايد مبني بر اشتباه به قبر سيد فضل الله است ابن علي الحسيني الراوندي.

الحاصل از اين عبارات احتمال مي رود كه قبر ايشان در خسروشاه تبريز باشد.

دوم - محمود بن مسعود الشيرازي الملقب به العلامة الشيرازي الشافعي صاحب شرح قانون در طب و شرح حكمت الاشراق و غير اين دو ولادتش در شيراز بوده سنه ششصد و چهل رحلتش در تبريز بود در بيست و چهارم ماه رمضان سنه ي هفتصد و ده و قبرش در چرنداب تبريز است نزديك قبر بيضاوي و ايشان درك كردند اواخر زمان فخرالدين رازي و شهاب الدين سهروردي و محيي الدين اعرابي را و خودشان از تلامذه خواجه نصير طوسي بودند گويند در مجمعي از شيعه و سني از او سؤال كردند كه اميرالمؤمنين (ع) افضل است يا ابابكر اين شعر را جواب گفت:



خيرالوري بعد النبي من بنته في بيته

من في دجي ليل العمي ضوء الهدي في ريته



در مستدرك است از رياض العلماء نقل مي كند كه قطب الدين سعيد بن هبةالله راوندي صاحب كتاب خرائج و جرايح و قطب الدين محمد بن حسن كيدري سبزواري شارح نهج البلاغه و قطب الدين محمد بن محمد رازي بويهي صاحب شرح مطالع و شرح شمسيه در منطق اين سه مسلما شيعه بودند اما قطب الدين شيرازي و قطب الدين المشهور به قطب المحيي اين دو از علماء اهل سنت بودند.

در روضات اختيار فرموده كه قطب الدين رازي بويهي سني بوده در مستدرك ادله اي ذكر مي كند بر تشيع ايشان و خيلي تخطئه مي فرمايد از صاحب روضات.

الحاصل اين قطب شيرازي خالوي شيخ سعدي بوده ايشان هم طبع شعر داشتند و اين رباعي را نسبت به ايشان داده اند.



يقولون كافات الشتاء كثيرة

و ما هو الا واحد عير مفتري



اذا صح كاف الكيس فالكل حاضر

لديك و كل الصيد يوجد في الفري



چهارم السيد العارف قطب الدين حيدر توني و نسب ايشان منتهي مي شود به امامزاده عبدالله ابن الامام موسي الكاظم (ع) و قبرشان در تبريز مشهور است و ايشان غير قطب الدين حيدر مدفون در تربت حيدريه است در مجالس المؤمنين است كه ايشان مشرف شدند به نجف اشرف و به سنگي



[ صفحه 805]



تكيه داد و ايستاد به يك پا و تا مدت هفت روز اصلا حركت نكرد هيچ نخورد و در شب هشتم از ميان ضريح مطهر آواز هولناكي بلند شد كه اهل نجف از خواب رميدند و به گوش ايشان رسيد كه فرزند من حيدر را دريابيد چون به اطراف نظر كردند او را ديدند و از نام و نسبش سؤال كردند دانستند كه مراد حضرت اميرالمؤمنين (ع) او است لاجرم همه به پاي بوس رفتند و او را به شرف زيارت ضريح منور رسانيدند.

پنجم - ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد الفارسي البيضاوي الشافعي صاحب تفسير بيضاوي و اين تفسير در حقيقت تهذيب و مختصر تفسير كشاف زمخشري است و رحلت او سنه ششصد و هشتاد و پنج بوده و دفن شد در چرنداب تبريز و بيضاء از شهرهاي شيراز است و از آن شهر است حسين بن منصور حلاج كه المقتدر بالله او را به قتل رسانيد و حكم كرد كه بدنش را بسوزانند.

ششم - فخرالدين احمد بن الامام حسن الجاربردي الشافعي نزيل تبريز شارح شافيه ابن حاجب وفاتش در تبريز بود سنه هفتصد و چهل و دو - از معاريف شعراء قبر خاقاني در تبريز است و هو ابراهيم بن علي الشيرواني وفاتش سنه پانصد و هشتاد و دو بوده و قبرش در سرخاب تبريز است ايضا در سرخاب تبريز است قبر مولانا لساني شيرازي كه شاعر متين متشرعي بود و اين رباعي از اوست.



گر بند لساني گسلد از بندش

ور خاك شود وجود حاجتمندش



بايد كه ز مشرق دلش سر نزند

جز مهر علي و يازده فرزندش



در خيرات حسان از زن آذربايجاني اين اشعار مليح را نقل كرده



اگر به باد دهم زلف عنبرآسا را

به دام خويش كشم آهوان صحرا را



گذار من به كليسا اگر فتد روزي

به دين خويش كشم دختران ترسا را



به يك نگاه دو صد مرده مي كنم زنده

خبر دهيد ز اعجاز من مسيحا را



نظير اين است در بلندي مضمون اين رباعي كه منسوب است به والده شوكت الدوله حاكم بيرجند



اي صبا از من بگو فرهاد بي بنياد را

در ميان عشقبازان تخم ننگي كاشتي



بيستون را بهر شيرين مي بكندي العجب

تيشه ي آهن چه مي كردي تو مژگان داشتي