بازگشت

خواب واثق در رابطه با سد ذي القرنين


در اغلب كتب معتبره در ذيل شرح جواب كه يك جزء از چهل و شش جزء نبوت است و در كتاب نزهة القلوب مسطور است كه واثق خليفه در خواب چنان ديد كه يأجوج و مأجوج سد مشهور را خراب كرده و به معموره عالم بتاخته اند، از اين خواب غرابت آميز



[ صفحه 566]



دهشت انگيز شد و با كمال اضطراب بيدار گرديد، چه او را رسيده بود كه در حديث صحيح و خبر صريح وارد است كه نكوهيده ترين ملوك آن ملكي است كه در زمان او يأجوج و مأجوج سد را خراب نمايند و به معموره عالم درآيند خليفه را دغدغه عظيم دست داد و امر فرمود تا سلام ترجمان كه تني از معتمدان آستان خلافت بنيان بود با هزار تن جوان برومند ارجمند به تحقيق سد بروند و مواجب و وظيفه سه ساله ايشان را بداد و فرامين سلطنتي باخلاع فاخره و تحف گرانمايه مخصوص به ولات و فرمان گذاران ولايات صادر و امر فرمود سلام را بايد منزل به منزل ببرند تا به مقصد برسانند و از گذربانان سد ذي القرنين خبري با تحقيق و صحيح بياورند، آنگاه نماز ديگر ايشان را از سامره روان كرد. ايشان برفتند و از آن پس كه بيست و شش روز طي كردند به زميني رسيدند كه بوي ناخوش مي آمد و از آنجا روز ديگر راه برگرفتند تا به شهرهائي رسيدند كه از ظلم و بيداد ويران شده بود. از آنجا نيز بيست روز ديگر برفتند تا به حصني و قلعه هايي چند نزديك كوهي رسيدند و سد يأجوج و مأجوج در شعب و دره آن كوه واقع شده بود و مردم آن حصون و قلاع به زبان عرب تكلم مي كردند و به زبان فارسي واقف بودند. اما به ملت [1] سكندر مي زيستند و از ملت اسلام بي خبر بودند و از خلفاي بني عباس و آن دستگاه و اساس آگاهي نداشتند. سلام ترجمان نزد آن جماعت برفت و سلام واثق بالله خليفه را با آن گروه ابلاغ كرد و از كيفيات شريعت غرا و طريقت بيضا و نبوت خاتم الانبياء عليهم السلام بيان كرد. چون آن جماعت آن تفصيل را از روي فهم و انصاف بشنيدند از مذهب اسكندري باز شدند و ملت محمدي صلي الله عليه وآله را اختيار كردند. رسولان بعد اظهار مسرت از حالت سد بپرسيدند و گفتند: خليفه روزگار در اين اوقات خوابي غريب ديده و از اين خواب بسيار پريشان خاطر گرديده و دغدغه بدو راه كرده است. گفتند باري، خللي در سد راه نيافته است. سلام ترجمان صورت خواب را بيان نمود. ايشان گفتند تعبير خواب خليفه اين است كه در اين زودي يكي از گروه يأجوج را انديشه بر آن



[ صفحه 567]



رفته كه از سد بيرون جسته خود را به معموره جهان برساند. لاجرم به دستياري آن قوت و قدرت كه حضرت احديت به ايشان كرامت فرموده ميل او بر آن علاقه بست كه به يك ناگاه جستني عظيم نموده خود را بر سر سد برسانيد و نيز خود را از فراز سد به نشيب افكند به نوعي كه شش گز در زمين فرورفت. هم اكنون بيائيد تا بنگريد و قبول كنيد. پس سلام را بر سر آن يأجوج بياورند نظرش بر سد بيفتاد و آن ياجوج مرده را بديد سخت از ديدارش به هيبت اندر شد چه درازي هر يك از يأجوج چهل گز مي باشد و پهناي ايشان نيز چهل گز مي باشد پس او را از زمين برآورده پوست از تنش جدا ساخته تا براي خليفه برند. بهر حال سلام ترجمان پس از دو سال و نيم به خدمت خليفه روي زمين واثق بازگشت و تنسوقات و تقديمات جميع سلاطين عرض راه را از نظرش بگذرانيد و پوست يأجوجي را كه با خود داشت به عرض خليفه رسانيد.



[ صفحه 568]




پاورقي

[1] ملت: مذهب و آئين.