بازگشت

ورود امام علي النقي به سامرا و ملاقات متوكل و ظهور معجزات


به روايت مسعودي و ابن صباغ و علي بن عيسي اربلي و قندوزي و ميرخواند بلخي و غياث الدين خاوند مير و شيخ شبلنجي از مورخين اهل سنت و جماعت و جز ايشان و نيز جماعتي از مورخين و محدثين فريقين، چون متوكل خبر ورود حضرت ابي الحسن امام علي النقي عليه السلام را به سر من راي بدانست و تشويق از وي برفت و خاطرش از انديشه آن حضرت برآسود، فرمان كرد تا آن حضرت را در كاروانسرائي معروف به خان الصعاليك يعني كاروانسراي غربا و صعاليك فرود آوردند. مسعودي گويد يحيي بن هرثمه گفت چون در خدمت آن حضرت به بغداد رسيدم از نخست نزد اسحاق بن ابراهيم طاهري كه والي بغداد بود رسيدم با من فرمود اي يحيي اين مرد فرزند رسول



[ صفحه 579]



خداي صلي الله عليه وآله است و متوكل همان كس هست كه تو او را خوب مي شناسي و اگر متوكل را بر قتل وي تحريص نمائي رسول خداي صلي الله عليه وآله خصيم تو خواهد بود. گفتم: سوگند به خداوند در كار اين حضرت جز به آنچه به جمله جميل باشد موفق نخواهم شد و از آنجا به جانب سامرا روي نهادم و از نخست به ديدار وصيف تركي برفتم، چه من از اصحاب او بودم. وصيف گفت: به خداوند سوگند اگر از سر اين مرد يك موي بيفتد جز من طلب كننده آن نخواهد بود و به روايتي گفت: جز تو از ديگري مطالبه نخواهد شد. من چون اين سخن از وصيف بشنيدم از توافق قول اسحاق با او در عجب رفتم و متوكل را بر حال آن حضرت و آنچه از آن حضرت بديدم و بشنيدم از توافق قول اسحاق با او در عجب رفتم و متوكل را بر حال آن حضرت و آنچه از آن حضرت بديدم و بشنيدم و در ثناي آن حضرت مستحضر ساختم. متوكل نيز آن حضرت را جايزه نيكو بداد و بسي احسان و تكريم نمود. و ابن صباغ در فصول المهمه مي گويد: يحيي بن هرثمه با مردم خودش در حالتي كه در پيرامون آن حضرت پره زده بودند بيامدند تا به سر من راي رسيدند و چون متوكل وصول آن حضرت را بدانست، امر كرد تا آن حضرت را از حضور او محجوب دارند. لاجرم در منزلي كه بخان الصعاليك بود فرود آمدند. آن حضرت آن روز را در همان كاروانسرا بپائيد و از آن پس متوكل براي او سرايي نيكو مرتب ساخت و آن حضرت را در آن سراي جاي دادند و ابوالحسن عليه السلام چندانكه در سر من راي اقامت داشت در ظاهر حال مكرم و مبجل [1] مي گذرانيد و متوكل در باطن امر تهيه هرگونه غوائل براي آن حضرت مي ديد و خداوند تعالي او را بر آن امر قادر نساخت، چنانكه در جاي خود مذكور گردد.


پاورقي

[1] مبجل: معظم. باعظمت.