بازگشت

مراسم غسل، كفن، دفن، مدت عمر و سلطنت متوكل


سبقت نگارش گرفت كه چون در آن دل شب كه متوكل بعد از لهو و لعب و خوردن رطلهاي شراب مست و خراب در عالم خواب و وزيرش فتح بن خاقان با او بود باعز تركي و ديگر اتراك بتاختند و هر دو را با شمشير بران در خون و خاك در آوردند آنگاه هر دو تن را در همان بساط كه بر آن كشته شدند پيچيده در گوشه بيفكندند و آن



[ صفحه 599]



شب و روز به همان حال بي غسل و كفن بماندند و چون روز ديگر امر خلافت بر منتصر مقرر گشت به كار او بپرداختند. صاحب زينة المجالس گويد: متوكل در خواب ديد كه حضرت اميرالمؤمنين اسدالله الغالب علي بن ابيطالب صلوات الله و سلامه عليه هفت تازيانه اش بزد و فرمود: اي فاسق چند اولاد مرا آزار كني و چون روزي چند از اين خواب برگذشت متوكل را بكشتند. منتصر فرمود: او را بنگريد چند پاره اش كردند بعد از پژوهش گفتند: شش پاره شده است. منتصر گفت، پدرم در خواب ديد كه علي بن ابي طالب سلام الله تعالي عليه او را هفت تازيانه زده است و تازيانه آن حضرت ذوالفقار است. البته مي بايد كه او را به هفت پاره كرده باشند چون نيك تفحص كردند انگشت او با انگشتري به گوشه افتاده است و آنچه در خواب بديد به وضوح انجاميده بود. مسعودي گويد: جسد متوكل و فتح بن خاقان همچنان در آن شب و بيشتر روز ديگر در آن بساط كه مقتول شدند ملفوف بود تا خلافت منتصر ثابت شد و بفرمود تا هر دو تن را مدفون ساختند. در تاريخ گزيده مي گويد متوكل در سامرا كشته شد و همان جا مدفون شد و در عقد الفريد مي نويسد: متوكل را در قصر جعفري مدفون كردند و پسرش منتصر كه ولي عهدش بود بر وي نماز گذاشت. بالجمله، چون متوكل به هلاكت پيوست و فتح بن خاقان از شمشير در گذشت، در همان ساعت آن جماعت به خدمت منتصر شتافتند و به خلافت بر وي سلام دادند و گفتند: اميرالمؤمنين بمرد آنگاه با شمشيرهاي كشيده بر فراز سر زرافه بايستادند و گفتند: بيعت كن و او بيعت نمود. آنگاه منتصر به وصيف پيام فرستاد كه پدر مرا فتح بكشت، لاجرم من او را بكشتم، ممكن است مقصود اين باشد كه استيلاي فتح بر متوكل و كثرت ميل متوكل با او و نهايت عظمت و تبختر و پاره اي از آن آراء ناپسنديده او اسباب ظهور پاره افعال غيرمحمود متوكل و قتل او گرديد، چندانكه هر دو تن به معرض كشتن درآمدند. هم اكنون با وجود اصحابت حاضر شو. وصيف اطاعت فرمان كرد با جماعتي كه در تحت امارت داشت حاضر شد و بيعت كردند.