بازگشت

قتل مستعين (خليفه ي سابق) به امر معتز بالله


طبري گويد: گفته اند: چون معتز بالله آهنگ كشتن مستعين را بنمود، نامه او به محمد ابن عبدالله بن طاهر رسيد كه مستعين را نوبت نكبت است و او را امر كرده بود كه اصحاب و اعوان خودش در طساسيج بفرستد، و بعد از اين نامه، نامه اي ديگر با دستياري خادمي كه ميما نام داشت از معتز بالله به محمد بن عبدالله رسيد كه منصور بن نصر بن حمزه كه عامل واسط بود، مستعين را به ميماي خادم بسپارد.

پس محمد بن عبدالله بنوشت تا مستعين را به خادم تسليم نمايند و نيز از طبيبي نصراني كه در خدمت مستعين مراقب بود و او را فضلان مي ناميدند حكايت كرده اند كه گفت: گاهي كه مستعين را حمل نمودند با او بودم و او را به راه سامراء مي بردند و چون به نهري رسيدند به موكبي و اعلامي و جماعتي نگران شد با من فرمود: پيش شو و بنگر اين سركرده و سوار چيست اگر سعيد باشد جان من از دست رفته است.

فضلان مي گويد: به اول لشكر نزديك شدم و از ايشان پرسيدم گفتند: سعيد حاجب است، پس به خدمت مستعين بازگشتم و او را خبر دادم، و در اين وقت مستعين در محملي سوار و زني با وي تعادل داشت. مستعين گفت «انا لله و انا اليه راجعون» سوگند با خداي جانم برفت، و چون اندكي بر آمد اول سپاه به مستعين برخوردند و بايستادند و او را با دايه ي



[ صفحه 644]



او از مركب به زير آوردند و شمشيري بر وي بزدند مستعين نعره بركشيد و از آن پس او را بكشتند و لشكريان باز شدند، مي گويد: من به همان موضع بازگشتم و كشته او را در سراويلي بديدم و سر بر تن نداشت و آن زن نيز كشته شده و چندين ضربت يافته، پس ما از خاك و گل نهر بهر دو بريختيم تا هر دو را بپوشانيديم و از آن پس باز شديم.

مي گويد: سر بريده مستعين را در مجلس معتز درآوردند و او مشغول لعب شطرنج بود گفتند: اينك سر مستعين است. گفت: در كناري بگذاريد، و چون از بازي شطرنج فراغت يافت گفت: اين سر را بياوريد چون بياوردند نظاره به آن سر نموده، به دفنش امر نمود و نيز پنجاه هزار درهم در جايزه سعيد خادم براي چنان خدمت بزرگ بداد و معونه بصره را در كف كفايت وي بگذاشت.