بازگشت

پاره اي از حالات و رخدادها ميان امام علي النقي و خلفاي عصر


در بحارالانوار در بدايت احوال شرافت اتصال حضرت امام محمد جواد أبي جعفر ثاني عليه السلام مي نويسد: حسين بن حسن حسيني از يعقوب ياسر روايت كرده است كه متوكل عباسي مي گفت: و يحكم خوشا و خنكا بر احوال شما همانا ابن الرضا مرا زبون و كند و خسته گردانيده است هر چند جهد و كوشش مي نمايم كه با من شراب بنوشد و منادمت



[ صفحه 658]



جويد امتناع مي فرمايد و پذيرفتار نمي شود و هر قدر مي كوشم كه فرصتي در اين كار بدست بياورم بدست نمي آورم، كنايت از اينكه هر چند پژوهش و تفحص و تجسس و كنجكاوي مي نمايم شايد از آن حضرت عملي ظاهر كنم كه شاهد مقصود من گردد و بهانه بدست آورم ممكن نمي شود از اين روي در اين كار درمانده ام و متحيرم تا چه سازم تا آن حضرت را به نامشروعي متهم و معروف نمايم.

بالجمله چون متوكل آن سخنان بگذاشت يكي از حاضران گفت: اگر از ابن الرضا در اين حالت آنچه خواهي نمي تواني دريافت باري اينك برادرش موسي مردي قصاف [1] غراف [2] است كه مي خورد و مي آشامد و عشق مي بازد و پيمانه مي كشد و به لهو و لعب مي رود و بي شرم و زشت زبان و بي باك و دهن چاك است. او را حاضر كن و به شرب خمر و ساير مناهي نامي گردان، چه اين خبر به اين ارتكاب محرمات و معاصي بر ابن الرضا شايع مي شود و مردمان فرقي در ميان اين موسي و برادرش امام علي النقي نمي گذارند و او را نيز ابن الرضا خوانند و به اين افعال قبيحه متهم شمارند.

متوكل را اين سخن پسند خاطر افتاد و گفت: مكتوبي برنگاريد تا موسي را مكرماً روانه دارند، و برحسب امر خليفه ي وقت او را با كمال توقير و تكريم روانه داشتند و چون متوكل خبر قدم او را بدانست فرمان كرد تا جميع بني هاشم و سرهنگان لشكر و امراي سپاه و اعيان كشور به استقبال او بيرون شدند و چنان باز نمود كه چون موسي را ملاقات نمايد قطيعه در اقتاع او مقرر دارد و براي عيش گاه او در آن قطيعه بناي بنياني گذارند، و جماعت خمرفروشان و نوازندگان و مطربان را به آنجا تحويل دهند و مراتب عيش و عشرت و سرود و خوش گذراني او را مهيا سازند.

و نيز مقرر فرمود كه در صله و احسان و اكرام او بكوشند و نيز منزلي خوش و دلكش از بهرش برقرار نمود كه صلاحيت آن را داشته باشد كه هر وقت متوكل خواهد موسي را در آنجا ديدار نمايد مناسب و شايسته باشد.



[ صفحه 659]



و از آن طرف چون موسي فرارسيد، حضرت أبي الحسن عليه السلام او را در قنطره وصيف كه موضعي است كه آنان كه وارد مي شوند جماعت مستقبلين در آنجا به ديدارش مي آيند ملاقات نمودند و بر وي سلام فرستاد و حق او را بگذاشت بعد از آن با وي فرمود، همانا اين مرد، يعني متوكل تو را براي آن احضار كرده است كه پرده حشمت تو را چاك زند و قدر رفيع تو را پست گرداند. مبادا نزد او بشرب خمر اقرار نمائي و بترس از خداي اي برادر من از اينكه مرتكب محظوري گردي.

موسي عرض كرد: همانا متوكل مرا همين امر، يعني آنچه فرمودي احضار كرده است. پس تدبير و چاره من چيست؟ فرمود: از قدر خود مكاه و پروردگار خود را گناه مسپار و كاري كه موجب شين و عار تو باشد مگذار. غرض متوكل جز هتك آبرو و شأن تو نيست، موسي ديگر باره در مقام امتناع برآمد و حضرت أبي الحسن عليه السلام آنچه در پند و تنبه و موعظت او تكرار كرد و موسي برخلاف آن حضرت قيام ورزيد.

و چون أبوالحسن عليه السلام معلوم فرمود كه موسي اجابت امر آن حضرت را نمي كند به او فرمود: دانسته و آگاه باش كه آن مجلسي را كه تو خواهي با متوكل بر آنچه بايد فراهم شوي، هرگز تو و اين مجلس را با هم نخواهيد بود.

راوي مي گويد: موسي تا مدت سه سال در آنجا بماند و بهر بامداد بدربار متوكل براي ملاقات او بيامد گاهي مي گفتند: امروز متوكل اشتغال دارد و موسي محروم و مأيوس باز مي شد، و شب هنگام مي آمد و با او مي گفتند خليفه مست و سكران افتاد و ديدارش ممكن نيست و موسي صبحگاه ديگر مي آمد بدو مي گفتند: متوكل دوائي آشاميده و موسي باز مي گشت، و بر همين مدت سه سال به پايان رسانيد تا متوكل را بكشتند و موسي در تمام اين مدت در مجلس شراب او با او به يك جاي فراهم نشدند.


پاورقي

[1] قصاف: اهل عيش و نوش.

[2] غراف: ميگساري.