بازگشت

ذكر مقام متبركه ي حضرت صاحب الأمر در امكنه متعدده و در مواضع معينه كه به مؤمنين


اولا: در سر من رآي: در سراب معروف كه مذكور شد.

دوم: جزيره ي اخضر، واقع است در بحر ابيض، آنجا به ولايت اندلس و هر بوستان نزديك است كه حضرت صاحب الامر و اولاد و اصحاب آن حضرت عليه السلام در آنجا مي باشند، و مكان شريفي است در ساحل بحر سفيد و شبه جزيره اي است، يعني از سه طرف آب است و يك طرفش خشكي است كه اهل اندلس او را جزيره ي رفضيه مي خوانند، چه ساكنان آن عموما شيعه ي اماميه اند و قوه ي ضروريه ايشان از جزيره ي اخضر كه مقام حضرت حجت است مي رسد، يعني وكيل ناحيه ي مقدسه سالي دو بار در كشتيها بار كرده از راه بحر ابيض كه به آن ناحيه ي مقدسه محيط است مي آورد، و در بعضي از ازمنه ي سابقه مرد صالحي به مساعدت توفيق به آنجا رسيده و شرح آن قصه را شيخ اجل سعيد شهيد محمد مكي نقل كرده، و سيد اجل امير شمس الدين سيد اسدالله شوشتري در رساله ي خود بيان نموده، و گويند در خارج حظيره ي مقدسه بعضيها شب و روز آماده و مهيا هستند و انتظار فرج امام قائم آل محمد عليه السلام را مي كشند. [1] .

سيم مسجد سهله [2] : علما و مشايخين اماميه كرات و دفعات حضرت حجت عليه السلام را در آنجا رؤيت و زيارت كرده اند و از آنجا نيز ظهور خواهد فرمود.

چهارم: وادي السلام [3] : همان پشت كوفه و قبرستان نجف است، بسياري از فضلاء و مؤمنين در مكان مزبور به حضورش نائل شده اند.

پنجم حله [4] : كه تحت قبه ي مطهره آن حضرت در حله در كمال اشتهار است، مكررا امام



[ صفحه 807]



زمان در آن مكان ظاهر شده و اعجاز نموده است.

ششم نعمانيه: ناحيه اي است از عراق مابين واسط و بغداد واقع است، مقام متبركه ي حضرت قائم عجل الله فرجه در آنجا نيز مي باشد.

هفتم تبريز: كرات از فضلاي خالص العقيدت، و از صاحبدلان ارباب طريقت حضرت حجت را در ميداني كه معروف است به ميدان حضرت صاحب مشاهده نموده اند در حالي كه به نماز ايستاده است، پس از آنكه حرمت و حشمت آن مكان شريف به علما و كملين [5] آن بلد ثابت و محقق شد بعد از روزگاري دير جعفر قلي خان دنبلي در آن مكان بقعه اي برافروخت، و متولي و خدمه بر آن مقام شريف برگماشت، از آن زمان تاكنون اهالي آذربايجان از رجال و نسوان به زيارت آن مكان مي پردازند، و قرباني كرده و به نذر و شموع در آن مي افروزند، و فعالي [6] از آن بقعه كرامات ظاهر گشته است، حكايت پناه بردن گاو به ميان بقعه، و رفتن قصاب از قفاي گاو و قصد ذبح كردن و مردن قصاب، و چراغاني كردن، در السنه و افواه مشهور است، اكنون آن حضرت زيارتگاه معروف است.

هشتم مسجد مقدس جمكران: در يك فرسخي قم واقع است، مسجد شريف را شيخ عفيف و صالح شيخ حسين بن مثله جمكراني، يا شيخ ابوالحسن الرضآء قمي بنا به فرمان حضرت صاحب الزمان تعمير و بنيان كرده اند، چنانكه تفصيل او را در كتاب «نجم الثاقب» بيان نموده است، كه حضرت ايشان را شبانه به همان مكان احضار فرموده حكم به تعمير مسجد كرده، و امر فرموده است كه خلق الله بعد از اتمام تعمير مسجد عموما به زيارت آن مقام شريف آيند و دو ركعت نماز تحيت و دو ركعت نماز غيبت آن حضرت را بخوانند، و به لفظ مبارك فرمودند كه:

«يا حسن انما هذا المسجد للأمام صاحب الزمان، فمن صلهما فكأنهما صلي بالبيت العتيق».

و قريه ي رهق كه از توابع قم است از موقوفات اين مسجد است، تفصيل تعمير مسجد جمكران را در «تاريخ قم» كه از مصنفات شيخ حسن فاضل قمي [است] كه از كتاب «مؤنس الحزين» نقل كرده است.

مؤلف گويد:

مقام آن جناب يعني حضرت صاحب الأمر عليه السلام در حله همان است كه علامه ي نوري طاب



[ صفحه 808]



ثراه در تضاعيف حكايت باب هفتم در چند مقام به آن اشاره فرموده، از آن جمله در حكايت بيست هفتم نقل كرده كه ابن أبي الجواد نعماني مولاي ما مهدي عليه السلام را ديده است، پس عرض كرد به او اي مولاي من براي تو مقامي است در نعمانيه، و مقامي است در حله پس كدام وقت تشريف داريد در هر يك از آنها؟

فرمود به او: كه مي باشم در شب سه شنبه و روز سه شنبه در نعمانيه، و روز جمعه و شب جمعه مي باشم در حله، و لكن اهل حله به آداب و نماز رفتار نمي كنند، تا آخر آنچه آن حضرت فرموده.

و شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» [7] اشاره فرموده و گويد: مخفي نماند كه در جمله از اماكن محل مخصوصي است معروف به مقام آن جناب مثل: وادي السلام، و مسجد سهله، و حله، و خارج قم، و غير آن، و ظاهر آن است كه كسي در آن مواضع به شرف حضور مشرف، يا از آن جناب در آن جاها معجزه ظاهر شده، و از اين جهت داخل شده در اماكن شريفه متبركه و محل انس و تردد ملائكه و قلت شياطين در آنجا، و اين خود يكي از اسباب قريبه اجابت دعا، و قبول عبادات است.

و در بعضي از اخبار رسيده كه خداوند را مكانهائي است كه دوست مي دارد عبادت كرده شود در آنجا، و وجود امثال اين اماكن چون مساجد، و مشاهد ائمة عليهم السلام، و مقابر امام زادگان، و صلحا، و ابرار در اطراف بلاد، از الطاف عينيه ي الهيه است براي بندگان درمانده، و مضطر، و مريض، و مقروض، و مظلوم، و هراسان، و محتاج و نظاير ايشان از صاحبان هموم مفرق قلوب و مشتت خاطر و مخل حواس، كه به آنجا پناه برند، و تضرع نمايند، و به وسيله ي صاحب آن مقام از خداوند مسئلت كنند، و دواي درد خود را بخواهند، و شفا طلبند، و دفع شر اشرار كنند، و بسياري شده كه به سرعت مقرون به اجابت شده، با مرض رفتند و با عافيت برگشتند، و مظلوم رفتند و مغبوط آمدند، و با حال پريشان رفتند و آسوده خاطر مراجعت نمودند، و البته هرچه در آداب و احترام آنجا بكوشند خير در آنجا بيشتر ببينند، و احتمال مي رود كه همه ي آن مواضع داخل باشد در جمله ي آن خانه ها كه خداي تعالي امر فرموده است كه بايست مقام آنها بلند باشد، و نام خداي تعالي در آنجا مذكور شود، و مدح فرمود از كساني كه در بامداد و پسين در آنجا تسبيح حق تعالي گويند.



[ صفحه 809]



در «نجم الثاقب» در حكايت چهل دوم در احوال زني كه كور شده بود گويد:

پس چون شب جمعه شد او را برداشتند به آن قبه ي كه مقام حضرت حجت است در حله بردند و او را داخل قبه كردند، و آن زنان مؤمنات بر در آن قبه خوابيدند، و چون چهار يك شب گذشت آن زن بيرون آمد به سوي ايشان با چشمهاي بينا و او يك يك ايشان را مي شناخت، و رنگ جامه هاي هر يك ايشان را به ايشان خبر داد، و ايشان همگي شاد گشتند و خدا را حمد كردند بر حسن عافيت، و از او پرسيدند كيفيت احوال را؟

گفت: چون شما مرا داخل كرديد و از قبه بيرون آمديد، ديدم دستي بر دست من رسيد و گفت بيرون برو كه خداي تعالي تو را عافيت داده است، پس چشمهايم باز شد و قبه را ديدم كه پر از نور گرديده بود، و مردي را در ميان قبه ديدم گفتم تو كيستي گفت منم محمد بن حسن، پس از نظر من غايب گرديد، تا آخر حكايت.

و در حكايت چهل و سيم بعد از اين نيز شفاي فلجي را در آن مقام شريف نقل نموده است.

و قصه ي ابوراجح حمامي حلي: كه علامه ي مجلسي در «بحار» نقل كرده كه در حله حاكمي بود او را مرجان صغير مي گفتند و او از ناصبيان [8] بود، پس به او گفتند كه ابوراجح پيوسته صحابه [9] را سب مي كند، پس آن خبيث امر كرد كه او را حاضر گردانند، چون حاضر شد امر كرد كه او را بزنند و چندان او را زدند كه به هلاكت رسيد، و آنقدر بر سر و صورتش زدند از شدت آن دندانهاي او ريخت، و زبان او را بريدند، و به زنجير آهني او را بستند، و بيني او را سوراخ كردند، و ريسماني از مورا داخل سوراخ بيني او كردند و سر آن ريسمان را به ريسمان ديگر بستند، و سر آن ريسمان را به دست جماعتي از جوانان خود داد و امر كرد كه او را با آن جراحت و آن هيئت در كوچه هاي حله بگردانند و بزنند، پس آن اشقيا او را بردند و چندان زدند تا آنكه بر زمين افتاد و به هلاكت رسيد، پس حال او را به حاكم لعين خبر دادند و آن خبيث امر به قتل نمود، حاضران گفتند كه او مرد پير است و آن قدر جراحت به او رسيد كه او را خواهد كشت و احتياج به كشتن ندارد، پس او را رها نمودند و اهل او را برداشته به خانه بردند، و شك نداشتند كه او در همان شب خواهد مرد، پس چون صبح شد مردم به نزد او رفتند ديدند كه



[ صفحه 810]



ايستاده مشغول نماز است، زبانش صحيح و سالم، و دندانهاي ريخته او برگشته، و جراحتهاي او مندمل گشته است، و اثري از شكست و جراحت او نمانده، پس مردم حله از حال او تعجب كردند و از امر سئوال نمودند؟

گفت: كه من به حالي رسيدم كه مرگ را معاينة [10] ديدم، و زبانم نبود كه از خدا سئوال كنم، پس به دل خود از خداي تعالي سئوال و استغاثه، و طلب دادرسي نمودم از مولاي خود حضرت صاحب الزمان عليه السلام و چون شب تاريك شد ديدم كه خانه تمام پر از نور شد، ناگاه حضرت صاحب الزمان را ديدم كه دست شريف خود را بر روي من كشيد و فرمود كه بيرون رو و از براي عيال خود كار كن، به تحقيق كه حق تعالي تو را عافيت عطا كرده است، پس صبح كردم در اين حالت كه مي بيني، و چون خبر او شايع شد حاكم او را طلب نمود و حاضر شد و ديروز او را بر آن حال ديده بود و امروز او را بر اين حال كه ذكر شد، و اثر جراحات را در او نديد، و دندانها و زبانش را در جاي خود صحيح و سالم ديد، پس حاكم لعين را از اين حال رعبي عظيم حاصل شده، و او بيشتر از اين وقتي كه در مجلس خود مي نشست پشت خود را به جانب مقام حضرت عليه السلام كه در حله بود مي كرد و پشت پليد خود را به جانب قبله و مقام آن جناب مي نمود، و بعد از چند وقتي درنگ نكرد كه مرد، و آن معجزه ي باهره به آن خبيث فايده نبخشيد.



[ صفحه 811]




پاورقي

[1] امروزه بنا بر تحقيقات مورخين و محققين ثابت شده است كه قضيه ي جزيره ي أخضر يا خضراء گو اين كه واقعيت خارجي دارد (جزيرة الخضراء) نام يكي از سرزمينهاي اندلس در هنگام سيطره ي مسلمانان بر آن بوده است ليكن ارتباطي با شيعه نداشته و روايات متعلق به آن حقيقتي ندارد.

[2] اين مسجد در شهر كوفه واقع است.

[3] امروزه در گورستان نجف جايگاهي است به نام صاحب الزمان عليه السلام كه گفته نويسنده اشاره به آن مقام است، اين مقام از مستحدثات سيد محمد مهدي بحرالعلوم رحمه الله است.

[4] مقصود شهر حله است كه در ميانه راه بغداد - نجف واقع است و يكي از مراكز كهن شيعه مي باشد در سده هاي پنجم و ششم و هفتم مهمترين حوزه علميه شيعه را در خود جاي مي داده است.

[5] پيرمردان.

[6] كارهايي.

[7] چنين متني در «الارشاد» وجود ندارد!.

[8] ناصبي كسي را گويند كه به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله دشمني و عداوت ورزد و بنا بر روايات وارده كه (الناسب لنا أهل البيت أنجس في الكلب) فقهاي اماميه همگي فتوي به كفر و نجاست ناصبيان داده اند.

[9] مقصود از صحابه اي كه هدف لعن او بوده آن گروهي هستند كه خلافت را غصب كرده و به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله ظلم روا داشتند وگرنه صحابه نيك پيامبر صلي الله عليه و آله واجب الاحترامند.

[10] عيان و آشكار.