بازگشت

نمونه اي از سياست امام


شخص فقيري خدمت حضرت هادي (عليه السلام) آمد و گفت: «من از شيعيان جدتان اميرمؤمنان (عليه السلام) هستم و قرض سنگيني بر عهده ام افتاده است كه توان پرداخت آنرا ندارم، اكنون جز شما كسي را براي دادخواهي نيافته ام.»

امام (عليه السلام) فرمود: غمگين مباش و با من بيا.» آنگاه او را به خانه اش برد چون صبح شد به او فرمود: «براي آنكه حاجتت برآورده شود از تو مي خواهم كه با آنچه به تو خواهم گفت هرگز مخالفت نكني.» و او پذيرفت.

آنگاه امام (عليه السلام) با خط خود در ورقه اي نوشت: «اين مرد از حضرت هادي (عليه السلام) فلان مبلغ طلبكار است.» و مبلغ را بيش از مقدار قرض او نوشت، سپس فرمود: «اين كاغذ را بگير و در سامرا نزد من بيا و در حالي كه جماعتي نزد من هستند، اين سند را ارائه كن و با ناراحتي و خشم، پولت را از من طلب نما. تو را به خدا قسم مي دهم كه مبادا با دستورم مخالفت كني.»

عرب فقير پذيرفت و در آن حال كه امام (عليه السلام) به سامرا رفت و جماعت بسياري از اصحاب خليفه به دور آن حضرت اجتماع



[ صفحه 54]



كرده بودند وارد مجلس شد و ورقه را بيرون آورد و مطالبه ي آن مبلغ را نمود.

امام هادي (عليه السلام) با كمال مدارا و آرامش و زيركي از او عذرخواهي نمود و وعده فرمود در اولين فرصت قرض خود را ادا خواهد كرد.

اين خبر به متوكل رسيد. او براي دلخوشي امام (عليه السلام) فوراً دستور داد تا سي هزار درهم به آن حضرت دادند.

امام (عليه السلام) تمام آن پول را به مرد فقير داد و فرمود: «قرض خود را ادا كن و باقي آن را خرج معاش خانواده ات نما.»

مرد فقير گفت: «اي پسر رسول خدا! به خدا سوگند توقع من از شما كمتر از يك سوم اين مبلغ بود، ولي خداوند، خود بهتر مي داند مقام رسالت خود را در وجود چه كسي قرار دهد و چه كسي را امام و حجت خود بر مردم نمايد.» [1] .



[ صفحه 55]




پاورقي

[1] منتهي الامال، محدث قمي، ج 2، ص 645، به نقل از كشف الغمة.