بازگشت

دو جريان تكان دهنده ي ديگر


محمد بن حسن علوي حكايت كند:

در زمان طفوليت به همراه پدرم جلوي درب ورودي ملاقات كنندگان متوكل عباسي ايستاده بودم و جمعيت انبوهي از اقشار مختلف نيز آماده ي ورود و ملاقات بودند.

در اين بين، خبر آوردند كه حضرت ابوالحسن، امام هادي عليه السلام مي خواهد وارد شود.

و ديده بودم كه هر موقع حضرت از جلوي جمعيتي عبور مي نمود جمعيت به پاس احترام و عظمت او سرپا مي ايستادند.

در آن روز عده اي تا شنيدند كه امام هادي عليه السلام تشريف مي آورد، گفتند: ما از جاي خود حركت نمي كنيم،چون او يك نوجواني بيش نيست و بر ما هيچ مزيت و فضيلتي ندارد.

ابوهاشم جعفري كه در آن جمع نيز حضور داشت و سخن آن ها را شنيد، گفت: به خدا قسم! همه ي ما و شما در مقابل او كوچك و ذليل هستيم و هر وقت تشريف بياورد و او را ببينيد، از جاي خود حركت مي كنيد و به احترام او خواهيد ايستاد تا عبور نمايد.



[ صفحه 68]



در همين بين، حضرت وارد شد و همين كه جمعيت چشمشان به وجود مبارك و جمال نوراني آن حضرت افتاد، از جاي برخاستند و با احترام و ادب ايستادند.

هنگامي كه حضرت عبور نمود و رفت، ابوهاشم به افرادي كه در اطراف او بودند، گفت: پس چه شد، شما كه مي گفتيد: ما حركت نمي كنيم؟!

در پاسخ گفتند: به خدا قسم! همين كه چشممان به حضرت افتاد و او را ديدم، عظمت و شوكت او، ما را گرفت و بي اختيار از جا برخاستيم و احترام به جا آورديم [1] .

- همچنين مسعودي و ديگران حكايت كنند:

روزي از روزها متوكل عباسي به بعضي از اطرافيان خود دستور داد تا چند حيوان از درندگان را از جايگاه مخصوصشان - كه در آنجا نگه داري مي شدند، در حالتي كه سخت گرسنه باشند - داخل حيات و صحن ساختمان مسكوني او بياورند.

و چون حيوانات درنده را در آن محل آوردند، دستور داد تا حضرت ابوالحسن، امام هادي عليه السلام را نيز احضار نمايند.

همين كه حضرت وارد صحن منزل متوكل گرديد، درب ها را بستند و درندگان را با حضرت هادي عليه السلام تنها رها كرده تا آن كه درندگان گرسنه، او را طعمه ي خود قرار دهند.



[ صفحه 69]



ولي هنگامي كه حضرت نزديك درندگان رسيد، تمامي درندگان، اطراف حضرت به طور متواضعانه حلقه زدند و حضرت با دست مبارك خود آن ها را نوازش مي نمود و به همين منوال، لحظاتي را در جمع آن حيوانات سپري نمود؛ و سپس نزد متوكل رفت و ساعتي را با يكديگر صحبت و مذاكره كردند.

و چون از نزد متوكل خارج شد، دو مرتبه نزد درندگان آمد و همانند مرحله ي اول درندگان، اطراف حضرت اظهار تواضع و فروتني كرده و حضرت با دست مبارك خويش يكايك آن ها را نوازش نمود و از نزد آن ها بيرون رفت.

سپس متوكل هداياي نفيسي را توسط يكي از مأمورين خود، براي حضرت روانه كرد.

بعضي از اطرافيان متوكل، به وي گفتند: پسر عمويت ابوالحسن، هادي نزد درندگان رفت و صدمه اي به او نرسيد، تو هم مانند او نزد درندگان برو و آن ها را نوازش كن.

متوكل اظهار داشت: آيا شماها در انتظار مرگ من نشسته ايد؟!

و سپس از تمامي افراد تعهد گرفت كه اين راز را فاش نگردانند و كسي متوجه آن جريان نشود [2] .



[ صفحه 70]




پاورقي

[1] الخرايج و الجرايح: ج 2، ص 675، ح 7، اثبات الهداة: ج 3، ص 369، ح 32.

[2] اثبات الهداة: ج 3، ص 390، ينابيع المودة: ج 3، ص 129.