بازگشت

لشكر خدا


از ديدن نود هزار سواره نظام و مرد جنگي پشتم لرزيد و وحشت سراسر وجودم را فرا گرفت. آرايش جنگي سپاه بهترين شيوه اي بود كه مي شد براي ارعاب دشمن ترتيب داد. همه لباس هايي يك شكل پوشيده و بر اسب هاي شان نشسته بودند؛ با سپر و شمشيري در دست كه هر بيننده اي را مي ترساند.

كيسه هايي نيز در سمت چپ اسب هاي شان بسته بودند. متوكل و دو نفر محافظش به اتفاق امام هادي عليه السلام و من از جلوي سپاه عبور كرديم. مگر تمام مي شد! هر از چند گاه متوكل به امام مي گفت:

- مي بينيد چه زيبا صف آرايي كرده اند! به به! آدم لذت مي برد! چه قدرتي! چه هيبتي! با اشاره ي خليفه، سواركاران، دسته دسته اسب ها را به محل مشخصي راندند و محتوي كيسه ها را روي هم خالي كردند. تازه فهميدم كه كيسه ها پر از خاك سرخ بوده و هدف اين است كه تپه اي بزرگ درست شود.



[ صفحه 97]



مدت زيادي گذشت تا گرد و غباري كه از خالي كردن خاك ها به هوا بلند شده بود، بخوابد. من و متوكل و امام به اتفاق چند نفر حركت كرديم و نزديك آن تل رسيديم. سپس از اسب هاي مان پياده شديم و روي آن تپه رفتيم. متوكل كه با غرور سپاهش را نگاه مي كرد، سينه اش را صاف نمود و به حضرت گفت:

- شما را احضار كردم كه لشكر مرا ببينيد و رژه ي آنها را تماشا كنيد. حال بگوييد كدام قدرت ياري قد علم كردن در برابر سپاه عظيم خليفه را دارد؟!

تازه متوجه انگيزه ي پليد متوكل شده بودم. حضرت آرام و خونسرد، نگاهي به سپاه خليفه كرد و فرمود:

- پس اگر سپاهيان مرا ببيني چه مي كني؟

خليفه كه سپاهي براي امام سراغ نداشت و اصلا انتظار شنيدن اين سخن را هم نداشت، قهقهه اي سر داد و گفت:

- مگر شما هم سپاه داريد؟

- البته!

- آن سپاه كجا است كه من نمي بينم؟

امام دست هايش را به سوي آسمان بلند كرد. يك باره از شرق و غرب تا مرز بي نهايت، و تا جايي كه چشم كار مي كرد، سپاه الهي (ملائكه ) همه جا را احاطه كرد؛ همگي نيز مجهز به سلاح بودند!

متوكل پس از ديدن چنين صحنه اي بيهوش روي زمين افتاد. ابتدا فكر كردم كه مرده، اما وقتي آب به رويش پاشيدند، چشم هايش را باز كرد و



[ صفحه 98]



به هوش آمد. امام پرسيد:

- چه ديدي، اي خليفه؟

- آن چه را ديدم باور نمي كنم. قطعا شعبده بازي هم نبود! امام در حال پايين رفتن از تپه بود؛ متوكل هم به دنبالش. حضرت رو به متوكل كرد و فرمود:

- ما در دنيا و براي رياست با شما درگير نشده و به ستيز برنمي خيزيم؛ با اين كه كار مشكلي نيست. ما به كار آخرتمان مشغوليم كه سراي ابدي است، نه مثل دنيا زودگذر و فاني! بنابراين نترس و گمان بد نسبت به ما نداشته باش. از جانب ما زياني به تو نخواهد رسيد. [1] .



[ صفحه 99]




پاورقي

[1] اثبات الهداة، ج 6، ص 249، ح 46.